English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 51 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
liquid metal charge U شارژ فلز مذاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
NiMH U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
charge U شارژ کردن شارژ
charges U شارژ کردن شارژ
metal U ماده مذاب
metals U ماده مذاب
spun glass U شیشه مذاب الیاف مانند
sullage U مواد اضافی فلزات مذاب
casting U ریختن فلز مذاب به داخل قالب
dross U کف روی سطح فلزات مذاب مواد خارجی
igneous magma U مواد مذاب و گازی داخل زمین که در اثر تبلور و سخت شدن
die casting U روشی که در ان فلز مذاب بافشار هیدرولیکی به داخل قالبهایی رانده میشود
fluxing agent U شارژ
charging U شارژ
heat U شارژ
heats U شارژ
loads U شارژ کردن
charge d'affaires U شارژ دافر
charger U دستگاه شارژ
basic allowance U شارژ انبار
coke per charge U ذغال کک شارژ
like charge U شارژ همنام
furnace charge U شارژ کوره
chargers U دستگاه شارژ
load U شارژ کردن
melting charge U شارژ ذوب
maintenance float U شارژ انبار سیال
constant voltage charge U شارژ با ولتاژ ثابت
constant current charge U شارژ با جریان ثابت
authorized stockage list U صورت شارژ انبار
turbocharger U موتور شارژ کننده توربین
uncharged U غیر مسلح شارژ نشده
chargeable U آنچه قابل شارژ است
lava U توده گداخته اتشفشانی مواد مذاب اتشفشانی
maintenance float U شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
floatation U سطح اماد اضافی شارژ انباراضافی
tariff U شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
tariffs U شارژ کاربر سیستم کامپیوتری یا ارتباطات
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charges U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
electric U تعداد اتم هایی که شارژ شده اند.
dry cell battery U باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charging point U محل هواگیری و گازگیری درروی هواپیما محل شارژ یاپر کردن گاز
NiCad U نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
electroluminescence U نور ارسال شده از نقط ه فسفری وقتی توسط الکترون یا قطعه شارژ شده پرشود
charges U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
basic issue list U اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com