Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inside wiring
U
سیمکشی داخل
interior wiring
U
سیمکشی داخل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wiring symbols
U
نشانههای سیمکشی
open wiring
U
سیمکشی باز
overhead line
U
سیمکشی هوایی
printed wiring
U
سیمکشی چاپی
knob and tube wiring
U
سیمکشی با مقره و لوله
hot wire wiring
U
سیمکشی با سیم گرم
rewiring
U
دوباره سیمکشی کردن
rewired
U
دوباره سیمکشی کردن
rewires
U
دوباره سیمکشی کردن
rewire
U
دوباره سیمکشی کردن
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
withindoors
U
در داخل
insides
U
داخل
interiors
U
داخل
aboard
U
داخل
intra
U
داخل
anie
U
داخل
lineball
U
داخل
inside
U
داخل
within
<prep.>
U
در داخل
interior
U
داخل
interiorly
U
از داخل
within
U
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
inboard
U
به سمت داخل
incorporate
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
heave in
U
کشیدن به داخل
uchi uke
U
دفاع از داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
phase in
U
داخل کردن
inboard
U
به طرف داخل
inboard
U
داخل کشتی
implosion
U
انفجار از داخل
to work in
U
داخل کردن
to play at
U
داخل شدن در
inward
U
داخل رونده
to go into
U
داخل شدن در
to go in
U
داخل شدن
implode
U
از داخل ترکیدن
in and out
U
داخل وخارج
to get into
U
داخل شدن در
to cut in
U
داخل شدن
he is not in it
U
داخل نیست
immit
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
inbound
U
داخل مرز
impenetrable
U
داخل نشدنی
grind internally
U
داخل را ساییدن
intradivision
U
در داخل لشگر
inhaul
U
به داخل کشنده
interurban
U
داخل شهری
interservice
U
داخل قسمت
interneuron
U
داخل عصبی
engaged in war
U
داخل جنگ
intercellular
U
داخل سلولی
cross hair
U
خط داخل دوربین
interchart
U
در داخل نقشه
interneural
U
داخل عصبی
inhaul
U
به داخل کشیدن
intraspecies
U
داخل گونهای
intraspecific
U
داخل گونهای
anieoro
U
به طرف داخل
anieoro
U
از داخل به خارج
on berth
U
در داخل بندر
intrant
U
داخل شونده
intermolecular
U
در داخل ذرات
ingoing
U
داخل شونده
ingressive
U
داخل شونده
intromit
U
داخل کردن
introgresseive
U
داخل شونده
intratheater
U
در داخل صحنه
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
enter
U
داخل کردن
withindoors
U
افراد داخل
entered
U
داخل کردن
work in
U
داخل کردن
interns
U
داخل شدن در
ingratiated
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
interning
U
داخل شدن در
intern
U
داخل شدن در
ingratiating
U
داخل کردن
on line
U
داخل رده
enter
U
داخل شدن
entered
U
داخل شدن
enters
U
داخل شدن
intercontinental
U
داخل قاره
enters
U
داخل کردن
to step inside
U
داخل شدن
to step in
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
to line-jump
U
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to cut in line
U
داخل صف زدن
ingratiate
U
داخل کردن
irreptitious
U
نهانی داخل شده
built in
U
موجود در داخل چیزی
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
entered
U
داخل عضویت شدن
enters
U
داخل عضویت شدن
intrant
U
داخل نفوذ کننده
court tennis
U
تنیس داخل سالن
furnace room
U
فضای داخل کوره
gun bore
U
داخل لوله توپ
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
home market
U
بازار داخل کشور
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
home
U
جا به داخل لوله راندن
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
belligerently
U
جنگجو داخل درجنگ
implode
U
از داخل منفجر شدن
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
enter
U
داخل عضویت شدن
homes
U
جا به داخل لوله راندن
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
inner space
U
داخل منظومه شمسی
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
plunges
U
ناگهان داخل شدن
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
to enter the military
U
داخل نظام شدن
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
swap in
U
مبادله کردن به داخل
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
up country
U
نواحی داخل کشور
plunged
U
ناگهان داخل شدن
plunge
U
ناگهان داخل شدن
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
bore
U
داخل لوله توپ
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
bores
U
داخل لوله توپ
reentrant
U
دوباره داخل شونده
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
phase in
U
به ترتیب داخل شدن
ingredient
U
داخل شونده عوامل
ingredients
U
داخل شونده عوامل
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
belligerent
U
جنگجو داخل درجنگ
on side
U
در داخل خط خارج نشده
home service
U
خدمات فروش در داخل کشور
inside door handle
U
دستگیره داخل درب اتومبیل
distance wadding
U
بوش داخل پوکه فشنگ
manholes
U
مسیر مدور داخل ناو
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
foamie
U
اسفنج داخل کفش اسکی
atolls
U
صخرههای مدور داخل دریا
atoll
U
صخرههای مدور داخل دریا
to pull in
U
داخل واگن خانه شدن
bilge
U
بالا بردن فشار داخل خن
numerary
U
داخل کتابهای رسمی شریعتی
barrier minefield
U
میدان مین داخل مانع
base hit
U
ضربه به داخل محوطه باامتیاز
wainscoting of a room
U
کار چوبی داخل اطاق
reticle
U
میدان دید داخل دوربین
manhole
U
مسیر مدور داخل ناو
cavitation
U
ایجاد حبابهای داخل یک مایع
intercom
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
internal power
U
توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
intercoms
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
cod
U
فضای داخل خلیج یادریاچه
intradivision
U
داخل لشگری داخله لشگر
boring bit
U
چرخ دنده داخل گرد
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab
U
تصادفا پارو را داخل اب کردن
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
rechamber
U
دوباره به داخل لوله راندن
interfertile
U
قابل لقاح در داخل خود
decoppering
U
رفع رسوبات مس از داخل لوله
ramming
U
راندن گلوله به داخل لوله
terminal velocity
U
سرعت گلوله داخل لوله
reentrant
U
مقعر دوباره داخل شونده
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
regional purchase
U
خرید از داخل منطقه پادگانی
rank as creditor
U
داخل در غرماء شخص ورشکسته شدن
to steal in or out
U
دزدکی داخل شدن یابیرون امدن
variable camber
U
سطوح هادی گاز به داخل توربین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com