English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bagger my neihbour trade palicy U سیاست فقیر ساختن کشورهمسایه به منظور ابادساختن کشور خود با استثماران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
begger my neighbour policy U سیاست فقیر کردن کشورهمسایه
dumping U صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
mercantilism U سیاست موازنه بازرگانی کشور
geopolitics U درمشی سیاسی و سیاست خارجی کشور
policy of contianment U سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate U اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Burundi U کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
have not U فقیر
poorest U فقیر
poverty-stricken U فقیر
poorer U فقیر
penurious U فقیر
pauper U فقیر
paupers U فقیر
deprived U فقیر
fortuneless U فقیر
poor U فقیر
out at elbows U فقیر
depauperate U فقیر
poverty stricken U فقیر
have not nations U ملل فقیر
pauperises U فقیر کردن
pauperising U فقیر کردن
pauperize U فقیر کردن
impoverish U فقیر کردن
pauperized U فقیر کردن
impoverished U فقیر کردن
impoverishes U فقیر کردن
pauperizes U فقیر کردن
pauperizing U فقیر کردن
pauperised U فقیر کردن
impoverishing U فقیر کردن
to be reduced to poverty U فقیر شدن
poorish U نسبتا فقیر
poor countries U کشورهای فقیر
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
diet kitchen U اشپزخانه بیماران فقیر
them and us U آن کله گنده ها و ما فقیر فقرا
as poor as a church mouse U مثل گدای شب جمعه [فقیر]
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
Do you still remember how poor we were? U آیا هنوز یادت میاد، که چقدر فقیر بودیم.
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
nonaligned U کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
aim U منظور
viewing U منظور
viewed U منظور
with the intention of U به منظور
pricking U منظور
with the view of U به منظور
with a view to U به منظور
view U منظور
purposeless U بی منظور
purpose U منظور
purposes U منظور
aimed U منظور
objectless U بی منظور
views U منظور
intentions U منظور
scope U منظور
sake U منظور
pricks U منظور
purpose of the dam U منظور از سد
meaning U منظور
aims U منظور
pricked U منظور
prick U منظور
intention U منظور
meanings U منظور
scope U منظور از عملیات
objectives U هدف منظور
intentions U قصد و منظور
intention U قصد و منظور
to what purpose U برای چه منظور
objective U منظور ازعملیات
scope U منظور مفاد
objective U هدف منظور
whereto U بچه منظور
objectives U منظور ازعملیات
whereunto U بچه منظور
intent U معنی منظور
to make allowance U منظور کردن
for publicity purposes U به منظور تبلیغ
appropriated <adj.> <past-p.> U منظور شده
laid on <past-p.> U منظور شده
allocates U منظور کردن
get at <idiom> U منظور داشتن
provided <adj.> <past-p.> U منظور شده
allocating U منظور کردن
allocate U منظور کردن
self-defeating U علیه منظور خود
adhoc U تنها به این منظور
self defeating U علیه منظور خود
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
paper gold U منظور حق برداشت مخصوص است
to mean U منظور [داشتن] این است
(can't) make head nor tail of something <idiom> U فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
What does it exactly mean? U منظور از این دقیقا چه است؟
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
malingering U تعارض به منظور فرار ازخدمت
to mean to do something U منظور انجام کاری را داشتن
assessment U تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessments U تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
adjutant's call U احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
assessments U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessment U تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
bridgeware U برنامههای کامپیوتری به منظور ترجمه دستورالعملها
declared value U قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
capitalized expense U در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
scope U طول زنجیر ارتفاع سنج ناو منظور
it did not meet our views U منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
mark-down U قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-downs U قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
policy U سیاست
politics U سیاست
politcs U سیاست
politic U سیاست
diplomacy U فن سیاست
kingcraft U سیاست
policies U سیاست
king craft U سیاست
treasury stock U سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
cadastral surveys U عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
replevin U طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
drain joints U فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
radical economists U منظور گروهی ازاقتصاددانان کلاسیک مانندمالتوس و مارکس میباشد
politicians U اهل سیاست
public life U زندگی در سیاست
neutralism U سیاست بی طرفی
politician U اهل سیاست
national policy U سیاست ملی
politician U سیاست مدار
power politics U سیاست زور
policy making U سیاست گذاری
colonialism U سیاست مستعمراتی
policy-making U سیاست گذاری
politician U وارددر سیاست
new deal U سیاست جدید
restrictionism U سیاست محدودیت
politcs U سیاست شناسی
politicians U وارددر سیاست
policy makers U سیاست گذاران
politcs U علم سیاست
policies U مسلک سیاست
political sclence U سیاست مدن
policy of contianment U سیاست تحدیدی
monopolist U سیاست انحصاری
employment policy U سیاست اشتغال
acrobats U سیاست باز
foreign policy U سیاست خارجی
commercial policy U سیاست بازرگانی
health policy U سیاست بهداشتی
budgetary policy U سیاست بودجهای
politics U علم سیاست
anti inflationary policy U سیاست انقباضی
acrobat U سیاست باز
economic policy U سیاست اقتصادی
wage policy U سیاست دستمزد
expansionary policy U سیاست انبساطی
fair deal U سیاست منصفانه
financial policy U سیاست مالی
fiscal policy U سیاست مالی
fiscal policy U سیاست مالیاتی
diplomatically U سیاست مابانه
development policy U سیاست توسعه
income policy U سیاست درامدی
anti development policy U سیاست ضد توسعه
realpolitik U سیاست عملی
realpolitik U سیاست تجربی
politicians U سیاست مدار
public policy U سیاست عمومی
mercantilism U سیاست بازرگانی
politics U سیاست مدون
monetary policy U سیاست پولی
diplomacy U سیاست سیاستمداری
policy U مسلک سیاست
realpolitik U سیاست زور
laissez faire U سیاست اقتصادازاد
the policy of the government U سیاست دولت
tax policy U سیاست مالیاتی
stop go policy U سیاست تثبیت
social policy U سیاست اجتماعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com