Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
import substitution policy
U
سیاست جانشینی واردات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elasticity of factor substitution
U
کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
import restrictions
U
محدودیتهای واردات ممانعتهای واردات
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
U
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
U
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
locum tenecy
U
جانشینی
replacements
U
جانشینی
replacement
U
جانشینی
vicariousness
U
جانشینی
successions
U
جانشینی
vicegerency
U
جانشینی
substitution
U
جانشینی
vicarious
U
جانشینی
succession
U
جانشینی
subrogation
U
جانشینی
monetarists
U
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
importing
U
واردات
import
U
واردات
imported
U
واردات
imports
U
واردات
import intensive
U
واردات پر
importation
U
واردات
standby equipment
U
تجهیزات جانشینی
succession
U
ردیف جانشینی
successions
U
ردیف جانشینی
elasticity of substitution
U
کشش جانشینی
expromission
U
جانشینی بدهکار
subsittution effect
U
اثر جانشینی
paradigmatic axis
U
محور جانشینی
complete substitution
U
جانشینی کالاها
partial substitution
U
جانشینی مصرف
potential substitution
U
جانشینی بالقوه
replacement capital
U
سرمایه جانشینی
standby time
U
زمان جانشینی
subsitute
U
جانشینی کالاها
substitutionary
U
تعویض جانشینی
substitute material
U
مواد جانشینی
substitution effect
U
اثر جانشینی
displacement reaction
U
واکنش جانشینی
substitution
U
تعویض جانشینی
import licence
U
جواز واردات
import licences
U
جوازهای واردات
import licences
U
مجوزهای واردات
import licences
U
پروانههای واردات
import documents
U
اسناد واردات
import and export
U
واردات و صادرات
import restriction
U
محدودیت واردات
restriction of imports
U
محدودیت واردات
volume of import
U
حجم واردات
import charge
U
حقوق واردات
import tariff
U
حقوق واردات
receipts and expenses
U
واردات وصادرات
propensity to import
U
گرایش به واردات
import charge
U
هزینه واردات
import tariff
U
هزینه واردات
import charge
U
تعرفه واردات
import tariff
U
تعرفه واردات
impost
U
مالیات بر واردات
import duty
U
حقوق واردات
symptom substitution theory
U
نظریه جانشینی نشانه ها
supersession
U
جانشینی لغو شدگی
displacement titration
U
تیتر کردن جانشینی
vicarious conditioning
U
شرطی شدن جانشینی
substitutional solid solution
U
محلول جامد جانشینی
who claims the succession ?
U
چه کسی ادعای جانشینی
replacement investment
U
سرمایه گذاری جانشینی
aliases
U
نام جانشینی که به فایل
alias
U
نام جانشینی که به فایل
marginal rate of substitution
U
نرخ نهائی جانشینی
in wards
U
شکمبه و روده واردات
export import bank
U
بانک صادرات واردات
marginal propensity to import
U
میل نهائی به واردات
inwards
U
واردات کالای رسیده
passive trade balance
U
فزونی واردات بر صادرات
import surcharge
U
حقوق واردات مازاد
import quotas
U
محدودیت کمی واردات
partial substitution
U
جانشینی کامل برای دو کالا
trade off between inflation and
U
رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
trade gap
U
تفاوت بین صادرات و واردات یک کشور
balance of trade
U
تفاوت رقم صادرات و واردات دوکشور با هم
standard
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
balance of trade
U
تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
u
U
جانشینی برای حرف یونانی "mu" به معنای میکرو یاریز میباشد
blind score
U
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
phillips curve
U
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
kingcraft
U
سیاست
king craft
U
سیاست
politics
U
سیاست
politcs
U
سیاست
politic
U
سیاست
diplomacy
U
فن سیاست
policy
U
سیاست
policies
U
سیاست
policy
U
مسلک سیاست
new deal
U
سیاست جدید
laissez faire
U
سیاست اقتصادازاد
policies
U
مسلک سیاست
neutralism
U
سیاست بی طرفی
national policy
U
سیاست ملی
politician
U
وارددر سیاست
mercantilism
U
سیاست بازرگانی
monopolist
U
سیاست انحصاری
acrobat
U
سیاست باز
acrobats
U
سیاست باز
stop go policy
U
سیاست تثبیت
politician
U
اهل سیاست
colonialism
U
سیاست مستعمراتی
policy makers
U
سیاست گذاران
restrictionism
U
سیاست محدودیت
social policy
U
سیاست اجتماعی
diplomacy
U
سیاست سیاستمداری
realpolitik
U
سیاست تجربی
realpolitik
U
سیاست عملی
monetary policy
U
سیاست پولی
realpolitik
U
سیاست زور
the policy of the government
U
سیاست دولت
public policy
U
سیاست عمومی
wage policy
U
سیاست دستمزد
policy of contianment
U
سیاست تحدیدی
politcs
U
علم سیاست
politcs
U
سیاست شناسی
political sclence
U
سیاست مدن
policy-making
U
سیاست گذاری
power politics
U
سیاست زور
policy making
U
سیاست گذاری
public life
U
زندگی در سیاست
tax policy
U
سیاست مالیاتی
economic policy
U
سیاست اقتصادی
health policy
U
سیاست بهداشتی
expansionary policy
U
سیاست انبساطی
politics
U
سیاست مدون
politics
U
علم سیاست
commercial policy
U
سیاست بازرگانی
budgetary policy
U
سیاست بودجهای
politicians
U
سیاست مدار
politicians
U
وارددر سیاست
foreign policy
U
سیاست خارجی
employment policy
U
سیاست اشتغال
diplomatically
U
سیاست مابانه
fair deal
U
سیاست منصفانه
development policy
U
سیاست توسعه
financial policy
U
سیاست مالی
fiscal policy
U
سیاست مالی
fiscal policy
U
سیاست مالیاتی
politicians
U
اهل سیاست
anti inflationary policy
U
سیاست انقباضی
anti development policy
U
سیاست ضد توسعه
king craft
U
سیاست پادشاهی
laisser faire
U
سیاست اقتصادازاد
income policy
U
سیاست درامدی
politician
U
سیاست مدار
easy money policy
U
سیاست گشایش پول
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
International politics.
U
سیاست بین الملل
To enter politics .
U
وارد سیاست شدن
executive council
[of a political party]
U
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive
[of a political party]
U
مجلس اجرائی
[سیاست]
credit squeeze
U
سیاست انقباض اعتبار
The policy of balance of power.
U
سیاست موازنه قدرت
conservatism
U
سیاست محافظه کاری
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
party politics
U
سیاست بازیهای حزبی
brinkmanship
U
سیاست قبول مخاطره
executive
[of a political party]
U
شورای مجریه
[سیاست]
parliamentary term
U
دوره مقننه
[سیاست]
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
discount rate policy
U
سیاست نرخ تنزیل
diplomatize
U
سیاست مداری کردن
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
tools of monetary policy
U
ابزار سیاست پولی
executive council
[of a political party]
U
شورای مجریه
[سیاست]
tools of fiscal policy
U
ابزار سیاست مالی
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
austere fiscal policy
U
سیاست مالی مضیق
to retire from politics
U
از سیاست بازنشسته شدن
nationality
[citizenship]
U
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
isolationism
U
پیروی از سیاست انزوا
citizenship
[status of a citizen]
U
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
legislative periode
U
دوره مقننه
[سیاست]
electoral term
U
دوره مقننه
[سیاست]
restrictive monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
opposition party
U
حزب مخالف
[سیاست]
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
plateform
U
اعلامیه سیاست دولت
policy instrument
U
ابزار اجرای سیاست
polities
U
طرز اداره سیاست
rabble-rouser
U
عوام انگیز
[سیاست]
political sclence
U
علم سیاست کشورها
politick
U
سیاست بافی کردن
pricing policy
U
سیاست قیمت گذاری
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
polity
U
طرز اداره سیاست
outward looking policy
U
سیاست برون نگر
ostrich policy
U
سیاست خود فریبی
labour policy
U
سیاست استخدام کارکنان
intransigeance
U
سخت گیری در سیاست
institutionalism
U
سیاست خیریه واخلاقی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com