Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
labour policy
U
سیاست استخدام کارکنان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
union shop
U
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
recruiting
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruited
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruit
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits
U
سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
U
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
monetrarist keynesian debate
U
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
staff
U
کارکنان
personnel
U
کارکنان
employees
U
کارکنان
staffed
U
کارکنان
staffs
U
کارکنان
staffs
U
کارمندان کارکنان
staffs
U
1- ستاد 2- کارکنان
private employees
U
کارکنان خصوصی
staffed
U
کارمندان کارکنان
staffed
U
1- ستاد 2- کارکنان
personnel training
U
اموزش کارکنان
crews
U
کارکنان کشتی
crews
U
کارکنان هواپیماوامثال ان
crewing
U
کارکنان کشتی
crewing
U
کارکنان هواپیماوامثال ان
crewed
U
کارکنان کشتی
crew
U
کارکنان کشتی
crew
U
کارکنان هواپیماوامثال ان
furnace crew
U
کارکنان کوره
ground crew
U
کارکنان هواپیما
staff
U
1- ستاد 2- کارکنان
staff
U
کارمندان کارکنان
crewed
U
کارکنان هواپیماوامثال ان
hotel staff
U
کارکنان هتل
employees empowerment
U
توانمندسازی کارکنان
establishments
U
موسسه دسته کارکنان
coxswain
U
پیشکار کارکنان کشتی
establishment
U
موسسه دسته کارکنان
paraprofessional staff
U
کارکنان غیر تخصصی
personnel
U
کارکنان یاخدمه وسایل جنگی
editorial board
U
هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
monetarists
U
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
slop chest
U
صندوق ملبوس وملزومات کارکنان کشتی
serviced
U
استخدام
service
U
استخدام
recruitment
U
استخدام
sorb
U
استخدام
employment
U
استخدام
personnel management
U
مدیریت استخدام
employer
U
استخدام کننده
public service
U
استخدام دولتی
featherbed
U
استخدام کارمنداضافی
retd
U
مخفف در استخدام
reenagement
U
استخدام دوباره
personnel manager
U
مدیر استخدام
enroll
U
استخدام کردن
take into service
U
استخدام کردن
to retain
U
استخدام کردن
employs
U
استخدام کردن
engages
U
استخدام کردن
unemployable
U
غیرفابل استخدام
employed
U
استخدام کردن
employable
U
قابل استخدام
employ
U
استخدام کردن
employing
U
استخدام کردن
employers
U
استخدام کننده
engage
U
استخدام کردن
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination.
U
آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
reengage
U
دوباره استخدام کردن
recruited
U
نواموز استخدام کردن
inductee
U
نفر استخدام شده
engage
U
گرفتن استخدام کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
reemploy
U
دوباره استخدام کردن
recruiting
U
نواموز استخدام کردن
administrative contracting office
U
دفتر استخدام کارگزینی
recruit
U
نواموز استخدام کردن
recruits
U
نواموز استخدام کردن
working paper
U
ورقهء استخدام کارگر
employed
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employs
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employing
U
بکار گماشتن استخدام کردن
sign on
U
قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
reenlistment
U
دوباره در ارتش استخدام شدن
take on
<idiom>
U
استخدام کردن،اجازه دادن
employ
U
بکار گماشتن استخدام کردن
to retain a freelancer
U
استخدام کردن پیشه ور آزاد
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
to hire
U
برگزیدن برای کار
[استخدام کردن]
open shop
U
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
sales force
U
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
policies
U
سیاست
king craft
U
سیاست
politic
U
سیاست
politics
U
سیاست
diplomacy
U
فن سیاست
policy
U
سیاست
kingcraft
U
سیاست
politcs
U
سیاست
neutralism
U
سیاست بی طرفی
new deal
U
سیاست جدید
monopolist
U
سیاست انحصاری
national policy
U
سیاست ملی
diplomacy
U
سیاست سیاستمداری
realpolitik
U
سیاست عملی
policy of contianment
U
سیاست تحدیدی
king craft
U
سیاست پادشاهی
realpolitik
U
سیاست زور
laisser faire
U
سیاست اقتصادازاد
laissez faire
U
سیاست اقتصادازاد
mercantilism
U
سیاست بازرگانی
monetary policy
U
سیاست پولی
realpolitik
U
سیاست تجربی
acrobats
U
سیاست باز
the policy of the government
U
سیاست دولت
tax policy
U
سیاست مالیاتی
policies
U
مسلک سیاست
social policy
U
سیاست اجتماعی
policy
U
مسلک سیاست
restrictionism
U
سیاست محدودیت
stop go policy
U
سیاست تثبیت
public policy
U
سیاست عمومی
power politics
U
سیاست زور
political sclence
U
سیاست مدن
politcs
U
سیاست شناسی
public life
U
زندگی در سیاست
politcs
U
علم سیاست
policy makers
U
سیاست گذاران
acrobat
U
سیاست باز
wage policy
U
سیاست دستمزد
economic policy
U
سیاست اقتصادی
politics
U
علم سیاست
politics
U
سیاست مدون
politician
U
وارددر سیاست
policy making
U
سیاست گذاری
fiscal policy
U
سیاست مالیاتی
foreign policy
U
سیاست خارجی
anti inflationary policy
U
سیاست انقباضی
development policy
U
سیاست توسعه
politicians
U
وارددر سیاست
politicians
U
اهل سیاست
employment policy
U
سیاست اشتغال
colonialism
U
سیاست مستعمراتی
policy-making
U
سیاست گذاری
politician
U
اهل سیاست
expansionary policy
U
سیاست انبساطی
politician
U
سیاست مدار
fair deal
U
سیاست منصفانه
financial policy
U
سیاست مالی
income policy
U
سیاست درامدی
budgetary policy
U
سیاست بودجهای
politicians
U
سیاست مدار
commercial policy
U
سیاست بازرگانی
health policy
U
سیاست بهداشتی
anti development policy
U
سیاست ضد توسعه
fiscal policy
U
سیاست مالی
diplomatically
U
سیاست مابانه
To enter politics .
U
وارد سیاست شدن
to retire from politics
U
از سیاست بازنشسته شدن
party politics
U
سیاست بازیهای حزبی
citizenship
[status of a citizen]
U
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
agricultural support policy
U
سیاست حمایت از کشاورزی
The policy of balance of power.
U
سیاست موازنه قدرت
brinkmanship
U
سیاست قبول مخاطره
International politics.
U
سیاست بین الملل
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
polity
U
طرز اداره سیاست
polities
U
طرز اداره سیاست
conservatism
U
سیاست محافظه کاری
Pied Piper
U
عوام انگیز
[سیاست]
rabble-rouser
U
عوام انگیز
[سیاست]
policy of pandering
U
سیاست خودشیرین بودن
parliamentary term
U
دوره مقننه
[سیاست]
legislative periode
U
دوره مقننه
[سیاست]
electoral term
U
دوره مقننه
[سیاست]
opposition party
U
حزب مخالف
[سیاست]
executive
[of a political party]
U
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive council
[of a political party]
U
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive
[of a political party]
U
شورای مجریه
[سیاست]
executive council
[of a political party]
U
شورای مجریه
[سیاست]
open door policy
U
سیاست درهای باز
nationality
[citizenship]
U
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
isolationism
U
پیروی از سیاست انزوا
credit squeeze
U
سیاست انقباض اعتبار
expansionary monetary policy
U
سیاست پولی انبساطی
restrictive monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
restrictive fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy
U
سیاست مالی انقباضی
plateform
U
اعلامیه سیاست دولت
policy instrument
U
ابزار اجرای سیاست
outward looking policy
U
سیاست برون نگر
ostrich policy
U
سیاست خود فریبی
stabilization policy
U
سیاست تثبیت اقتصادی
expansionary fiscal policy
U
سیاست مالی انبساطی
easy money policy
U
سیاست گشایش پول
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
pure monetary policy
U
سیاست پولی خالص
pure fiscal policy
U
سیاست مالی خالص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com