English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
doberman pinscher U سگ پاسبان المانی متوسط الجثه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
galactic U عظیم الجثه
elephantine U عظیم الجثه
whales U عظیم الجثه
whale U عظیم الجثه
gargantua U عظیم الجثه
colossus U عظیم الجثه
full bodied U عظیم الجثه
monsters U عظیم الجثه
monster U عظیم الجثه
colossuses U عظیم الجثه
hugely U بطور عظیم الجثه
gargantuan U غول پیکر عظیم الجثه
rogues U حیوان عظیم الجثه سرکش
rogue U حیوان عظیم الجثه سرکش
behemoth U کرگدن هرچیز عظیم الجثه و نیرومند
sauropod U سوسمارهای عظیم الجثه و گیاهخواردوران ژوراسیک و کرتاسه
Germanic U المانی
germain U ) : المانی
jerry U المانی
germanization U المانی شدن
hans U المانی یاهلندی
high dutch U زبان المانی
German measles U سرخجه المانی
germanize U المانی کردن
gotha U یکجورهواپیمای بزرگ المانی
land grave U کنت قدیم المانی
fokker U یکجورهواپیمای جنگی المانی
wagnerite U پیرو واگنرموسیقیدان المانی
alemannic U لهجهء مخصوص المانی
junker U اصیل زاده المانی
panzer U لشگر زرهی المانی
pfennig U مسکوک مسی المانی
germanity U صفات ویژه المانی
hun U مخرب تمدن المانی
schnauzer U سگ " تری یر "المانی نژاد
teutonize U به المانی ترجمه کردن
wagnerian U پیرو واگنرموسیقیدان المانی
germanize U المانی ماب کردن
gendarmes U پاسبان
policeman U پاسبان
gendarme U پاسبان
police U پاسبان
policed U پاسبان
custodier U پاسبان
custos U پاسبان
polices U پاسبان
police officers U پاسبان
peon U پاسبان
cop U پاسبان
constables U پاسبان
constable U پاسبان
bobby U پاسبان
bobbies U پاسبان
policemen U پاسبان
robert U پاسبان
cops U پاسبان
police officer U پاسبان
kummel U نوشابه المانی زیره دار
germanism U اصطلاحات ویژه زبان المانی
junker U جوان نجیب زاده المانی
germanist U دانشمند فرهنگ و زبان المانی
Gothic U حروف سیاه قلم المانی
watchdogs U سگ پاسبان نگهبان
picket guard U پاسبان اردوگاه
game keep U پاسبان شکار
night watch U پاسبان شب گزمه
castle ward U پاسبان دژیاقلعه
death watch U پاسبان مرده
hayward U پاسبان حصارهاوپرچین ها
guarding U پاسبان مستحفظ
sbirro U پاسبان ایتالیایی
the policeman watched him U پاسبان اورامیپائید
sepoy U پاسبان محلی
watchdog U سگ پاسبان نگهبان
guard U پاسبان مستحفظ
watch man U پاسبان مراقب
nightsticks U باتوم پاسبان
nightstick U باتوم پاسبان
guards U پاسبان مستحفظ
coast guardsman U پاسبان دریاکنار
truncheons U چوب پاسبان
truncheon U چوب پاسبان
hegelianism U مکتب فلسفی هگل فیلسوف المانی
rhenish U شراب المانی rhein وابسته به رودخانه
lansquenet U سربازپیاده مزدورو المانی در سده هفدهم
landgravine U لقب برخی از شاهزادگان المانی است
goth U یکی از اقوام المانی قدیم بربری
thaler U یکنوع سکه بزرگ نقره المانی
cop U پاسبان [اصطلاح روزمره]
rozzer [British E] U پاسبان [اصطلاح روزمره]
filth [British E] U پاسبان [اصطلاح روزمره]
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
pfenin U سکه مس المانی که ارزش ان برابراست با یک صدم ARK
jack johnson U د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
groschen U سکه سیم المانی که پیشتر رواج داشت
Marxism U روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
johnny U جوان ژیگولو و خوشگذران پاسبان
pig [American E] U پاسبان [اصطلاح تحقیر آمیز]
minnesinger U شاعر غزل سرای المانی درسدههای 21تا 41میلادی
mauser U یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
The Watchmans sleep is the thiefs lantern . <proverb> U چراغ دزد خواب پاسبان است .
cerberus U سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
landgrave U لقب برخی از شاهزادگان المانی کنت زمین همان است
billies U چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
billy U چوبدستی باطوم یاچوب قانون پاسبان یار
copper [police officer] U پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
hesperides U نام حوریهای دریایی که پاسبان باغ سیبهای زربودند
lombards U گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
cordons U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordon U یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
squatted U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatting U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
ashkenazim U عنوان یهودیان المانی که در مقابل سفارادی که به یهودیان اسپانیا وپرتقال اطلاق میشود
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
teutonic U از نژاد قدیم المانی زبان قدیم توتنی
engels law U ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
mesne U متوسط
life expectancy U سن متوسط
moderate U متوسط
moderated U متوسط
moderates U متوسط
moderating U متوسط
osculant U متوسط
medium gravle U شن متوسط
average limit of ice U حد متوسط یخ
intermedial U متوسط
life expectancies U سن متوسط
averages U متوسط
averages U حد متوسط
mean U متوسط
averaging U متوسط
averaged U حد متوسط
average U حد متوسط
average U متوسط
meanest U متوسط
averaged U متوسط
averaging U حد متوسط
intermediate U متوسط
meant U متوسط
mediocre U متوسط
medium U متوسط
mediums U متوسط
tolerable U متوسط
meaner U متوسط
modal U متوسط
modals U متوسط
intermediate high voltage line U خط فشار متوسط
intermediate hurdle U مانع متوسط
intermediate lampholder U سر پیچ متوسط
intermediately U بطور متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
intermediate pressure U فشار متوسط
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
intermediate contrast U تغایر متوسط
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
girder bridge U پل بیلی متوسط
medially U بطورمیانه یا متوسط
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
m.f. U بسامد متوسط
secondarily U بطور متوسط
middle price U قیمت متوسط
medium voltage U ولتاژ متوسط
medium scale U در مقیاس متوسط
medium frequency U بسامد متوسط
medium cloud U ابرهای متوسط
moderate speed U سرعت متوسط
monthly average U متوسط ماهیانه
sort of U بمقدار متوسط
sort of U بمیزان متوسط
subaverage U زیر حد متوسط
true power U توان متوسط
weighted average U متوسط وزنی
every Tom, Dick and Harry <idiom> U طبقه متوسط
on the a U بطور متوسط
a medium sized car U یک اتومبیل متوسط
a modest income U درآمدی متوسط
medium carbon steel U فولادباکربن متوسط
medium artillery U توپخانه متوسط
mediterranean sea U بحر متوسط
mean life U عمر متوسط
mean income U درامد متوسط
mean deviation U انحراف متوسط
mean depth U عمق متوسط
mean daily U متوسط روزانه
mean chord U وتر متوسط
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
mean price U قیمت متوسط
median income U درامد متوسط
median gray U خاکستری متوسط
medial U میانه متوسط
mean velocity U سرعت متوسط
mean variation U تغییر متوسط
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com