Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
underdog
U
سگ شکست خورده
underdogs
U
سگ شکست خورده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
craven
U
شکست خورده
hooligan
U
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans
U
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
failure
U
شکست خورده
failures
U
شکست خورده
lost
U
شکست خورده گمراه
turkey
U
شکست خورده
turkeys
U
شکست خورده
stickit
U
شکست خورده
He refused to acknowledge defeat .
U
قبول نمی کرد که شکست خورده
turn the tide
<idiom>
U
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
Other Matches
parallax
U
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction
U
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
eaten
U
خورده
irriguous
U
اب خورده
little
U
خورده
it was eaten
U
خورده شد
grubbiest
U
کرم خورده
dislocated
U
بهم خورده
callous
U
پینه خورده
grubbier
U
کرم خورده
starveling
U
گرسنگی خورده
puckery
U
چین خورده
corrosion
U
خورده شدن
symphsis
U
عضوجوش خورده
conglomerates
U
به هم جوش خورده
grubby
U
کرم خورده
brushed
U
شانه خورده
writhen
U
تاب خورده
writhen
U
پیچ خورده
vermiculate
U
کرم خورده
twisty
U
پیچ خورده
worm eaten
U
کرم خورده
thrawart
U
پیچ خورده
tetched
U
بهم خورده
teched
U
بهم خورده
conglomerate
U
به هم جوش خورده
kaput
U
کاملا شک ست خورده
belly pinched
U
گرسنگی خورده
kinky
U
گره خورده
kinky
U
پیچ خورده
jiggly
U
تکان خورده
butt welded
U
از سر جوش خورده
carious
U
کرم خورده
corrodible
U
خورده شدنی
crackly
U
چین خورده
crimpled
U
چوروک خورده
crossed out
U
قلم خورده
dehiscent
U
ترک خورده
distempered
U
بهم خورده
engrained
U
پینه خورده
folded picture
U
تصویر تا خورده
fretted by rust
U
زنگ خورده
maggoty
U
کرم خورده
mildewy
U
باد خورده
deluded
U
فریب خورده
plicated
U
چین خورده
moth eaten
U
بید خورده
moth-eaten
U
بید خورده
cleft
U
ترک خورده
clefts
U
ترک خورده
clift
U
ترک خورده
picked
U
کلنگ خورده
worm-eaten
U
کرم خورده
cancelled
U
قلم خورده
patsy
U
فریب خورده
on oath
U
قسم خورده
eaten
U
خورده شده
mussy
U
بهم خورده
aggresive
U
خورده شده
hammer hard
U
چکش خورده
wounds
U
پیچ خورده
wounding
U
پیچ خورده
wound
U
پیچ خورده
indisposed
U
بهم خورده
messy
U
بهم خورده
withered
U
چروک خورده
stamped
U
تمبر خورده
thraw
U
پیچ خورده دررفته
sclerous
U
متصلب پینه خورده
it is sufficiently stamped
U
کم تمبر خورده است
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
common ashlar
U
سنگ چکش خورده
grounded
U
توپ به زمین خورده
patsy
U
شخص گول خورده
weldment
U
چیز جوش خورده
wrounght iron mill bar
U
اهن جوش خورده
foul anchor
U
لنگر تاب خورده
I have a cold.
U
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
beaten
U
چکش خورده فرسوده
These shoes dont fit me.
U
زنگ مدرسه خورده
Are you daft ?
U
مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue
<idiom>
U
گربه زبونش را خورده
indurate
U
پینه خورده کردن
certified public accountant
U
حسابدار قسم خورده
interwrought
U
بهم جوش خورده
chiseled
U
چوب اسکنه خورده
Today I took laxatives.
U
امروز مسهل خورده ام.
rolled glass
U
شیشه نورد خورده
rolled iron or steel
U
فولاد نورد خورده
seared conscience
U
وجدان پینه خورده
chiselled
U
چوب اسکنه خورده
rolled profile
U
نیمرخ نورد خورده
chartered accountant
U
حسابدار قسم خورده
inure or en
U
پینه خورده کردن
to be fooled
U
فریب خورده بودن
cut in
U
چاک خورده شکافته
rancid
U
باد خورده فاسد
to be deluded
U
فریب خورده بودن
impacted
U
باهم جوش خورده
bound barrel
U
لوله تاب خورده
spun glass
U
شیشه تاب خورده
deep dyed
U
زیاد رنگ خورده
a man in his forties
U
مرد چهل و خورده ساله
weather stained
U
هوا خورده ورنگ پریده
to twist one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
weldment
U
قطعات بهم جوش خورده
fused ring system
U
سیستم حلقهای جوش خورده
fusion principle
U
اصل ترکیبات جوش خورده
gyrus
U
برامدگی چین خورده مغز
to sprain one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
Chartered ( certified public ) accountant .
U
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head.
U
مثل گرگ تیر خورده
foul hawse
U
زنجیرها تاب خورده اند
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
Our business has become tangled up.
U
کارمان پیچ خورده است
self deceived
U
فریب نفس خورده خود فریفته
acid corrosion of concrete
U
خورده شدن بتن بوسیله اسید
tailfly
U
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
vulcanite
U
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding
U
خورده سنگ بخورد راه دادن
With a long face .
U
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
There is a hitch somewhere.
U
یک جای کار گره خورده است
not up
U
توپ دوبار به زمین خورده دبل
hard handed
U
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
swallow tail coat
U
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
perjured
U
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
breaker
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
U
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
quaternion
U
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
breakers
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
choppers
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
shot group
U
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
hole in one
U
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
brushed
U
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
short round
U
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
plumper
U
شکست
refraction
U
شکست
unsuccessful
U
شکست
unsuccessfully
U
شکست
deflection
U
شکست
deflections
U
شکست
defeasance
U
شکست
prosternation
U
شکست
breakages
U
شکست
breakage
U
شکست
defeat
U
شکست
failures
U
شکست
breaks
U
شکست
defeature
U
شکست
failure
U
شکست
defeated
U
شکست
defeating
U
شکست
defeats
U
شکست
break
U
شکست
three successive defeats
U
سه شکست پی در پی
flunking
U
شکست
flunks
U
شکست
set back
U
شکست
fall
U
شکست
miscarriage
U
شکست
miscarriages
U
شکست
gap
U
شکست
gaps
U
شکست
loss
U
شکست
flunked
U
شکست
unsuccess
U
شکست
flopper
U
شکست
flunk
U
شکست
talk someone's ear off
<idiom>
U
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jungle gym
U
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
coated chippings
U
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
insuperability
U
شکست ناپذیری
index of refraction
U
ضریب شکست
inexpugnable
U
شکست نا پذیر
incomplete breakdown
U
شکست ناقص
he received a broken hand
U
دستش شکست
invincibility
U
شکست ناپذیری
cry uncle
<idiom>
U
پذیرش شکست
impluse breakdown
U
شکست ضربهای
incomplete breakdown
U
شکست جزئی
he broke his neck necessity
U
گردنش شکست
to f.down
U
شکست دادن
to put to the worse
U
شکست دادن
to have the worse
U
شکست خوردن
to suffer a reverse
U
شکست خوردن
to sustain a defeat
U
شکست خوردن
unstart
U
شکست ناپایدار
vanquishable
U
شکست پذیر
vincible
U
شکست خوردنی
wash out
U
شکست مردود
yield point
U
نقطه شکست
zener breakdown
U
شکست زنری
breaking point
U
نقطهی شکست
sure-fire
U
شکست ناپذیر
come a cropper
<idiom>
U
شکست خوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com