English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
benchrest U سکو برای تکیه دادن تیرانداز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cheekpiece U تکیه گاه گونه تیرانداز روی تفنگ
accented با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accenting U : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accent با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accents U : با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
marks man U تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
trap U سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
bolster U تکیه دادن
bolsters U تکیه دادن
rest U تکیه دادن
bolstered U تکیه دادن
rests U تکیه دادن
to lean against the wall U به دیوار تکیه دادن
leaned U تکیه دادن بطرف
lean U تکیه دادن بطرف
to lean out of the window U به پنجره تکیه دادن
leans U تکیه دادن بطرف
accentuated U تکیه دادن تاکید کردن
accentuate U تکیه دادن تاکید کردن
accentuates U تکیه دادن تاکید کردن
accentuating U تکیه دادن تاکید کردن
accubation U تکیه دادن یادرازکشیدن سرخوراک
false work U تکیه گاههای موقت که برای قابل بندی بتن یا داربستهابکار میرود
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
shooter U تیرانداز
sagittarius U تیرانداز
shotgunner U تیرانداز
gunners U تیرانداز
gunner U تیرانداز
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
marksman U تیرانداز ماهر
experts U تیرانداز ممتاز
archer U تیرانداز با کمان
bowman U تیرانداز کمان کش
archers U تیرانداز با کمان
toxophilite U تیرانداز کماندار
bowman U تیرانداز با کمان
expert U تیرانداز ممتاز
marksmen U تیرانداز ماهر
sharp shooter U تیرانداز درجه 1
expert gunner U تیرانداز ماهرتوپخانه
sniper U تیرانداز از خفا
sharp shooter U تیرانداز ممتاز
sharpshooter U تیرانداز ماهر
snipers U تیرانداز از خفا
snipers U تیرانداز ماهر تفنگ
shots U تیراندازی تیرانداز ماهر
body alinement U تنظیم بدن تیرانداز
shot U تیراندازی تیرانداز ماهر
sniper U تیرانداز ماهر تفنگ
expert badge U نشان تیرانداز ممتاز
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
marksman U تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
stations U محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
toxophilite U تیرانداز ماهر با تیر و کمان
stationed U محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
station U محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
creeps U رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
creep U رها شدن ناخواسته تیر ازدست تیرانداز
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
lawn sprinkler U برای چمن اب دادن
microsoft U واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
time U وقت قرار دادن برای
timed U وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish U لاک برای جلا دادن
times U وقت قرار دادن برای
phew U برای نشان دادن بی تابی
readiness to report U امادگی برای پاسخ دادن
phew U برای نشان دادن بیزاری
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
sancify U برای امرمقدسی تخصیص دادن
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
irresponsiveness U عدم امادگی برای پاسخ دادن
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
garden engine U اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
waff U اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
burn in U حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
turboshaft U توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
foliage plant U گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
bobble U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
check side U پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
Baa! U بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
development aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
development aid volunteer U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
attack U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
customizing U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customising U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attacks U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customize U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
attacked U فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
customised U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
form U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
customized U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to off an agreement U قصد خود را برای الغای قراردادی اگاهی دادن
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
to wave one's handkerchief U دستمال جیب خود را [برای کسی] تکان دادن
pack U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
formed U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
forms U دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
packs U قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
customises U بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
development aid volunteer U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
to give somebody an ultimatum U به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
development aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
streams U نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream U نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
streamed U نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
increments U افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
To do something prefunctorily. U برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
increment U افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
PRN U نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
experimental free handicap U دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
numeric U حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
thrusts U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
nil pointer U نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
clocks U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
thrust U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
to vote somebody on the board of directors U رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
adds U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add U قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
ground U تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
clicks U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicked U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
click U صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
steel wool U براده فولاد برای صیقل دادن یاپاک کردن فروف
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
indicator U نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alerted U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
alert U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
constituted U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
colours U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
mock-ups U مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
alerts U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
stop U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
Good grief! <idiom> U این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
sector U سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
cartoon design U نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
ablegate U مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
constituting U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
gluteus U یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
xylotomy U برش دادن چوب بصورت ورقه نازکی برای ازمایش میکروسکپی
constitutes U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
mock-up U مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com