Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
halt
U
سکته ایست کردن
halted
U
سکته ایست کردن
halts
U
سکته ایست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
apoplectic
U
دچار سکته سکته اور
to fall down in a fit of a
U
سکته کردن
vehicle stopping distance
U
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
to make a stop
U
ایست کردن
to make a pause
U
ایست کردن
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
stand
U
ایست کردن توقف کردن
strokes
U
سکته
ictus
U
سکته
stroking
U
سکته
apoplexy
U
سکته
stroked
U
سکته
deranyement
U
سکته
standstil
U
سکته
caesura
U
سکته
stroke
U
سکته
limped
U
سکته داشتن
pulmonary a
U
سکته ریوی
limping
U
سکته داشتن
limps
U
سکته داشتن
heart failure
U
سکته قلبی
sanguine a
U
سکته خونی
limp
U
سکته داشتن
haemacardiorrhagia
U
سکته قلبی
paralysis
U
سکته ناقص
halting
U
سکته دار
foud royant a
U
سکته کامل
serus a
U
سکته مائی
foud royant a
U
سکته برقی
limping verse
U
شعر سکته دار
late time
U
زمان سکته انفجار
sthenic apoplexy
U
سکته دموی یاخونی
irrationable
U
عبث سکته دار
end stopped
U
دارای سکته ملیح
aeropause
U
منطقه سکته جوی
turn over in one's grave
<idiom>
U
از عصبانیت سکته میکنددق میکند
time lag
U
زمان تلف شده سکته زمانی
time lags
U
زمان تلف شده سکته زمانی
to pause upon a word
U
روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
stand
U
ایست
flag stop
U
ایست
stops
U
ایست
halt
U
ایست
stayed
U
ایست
halted
U
ایست
limit stop
U
حد ایست
cessation
U
ایست
stay
U
ایست
standstill
U
ایست
breathing space
U
ایست
halts
U
ایست
holds
U
ایست
hold
U
ایست
whoa
U
ایست
stopped
U
ایست
stoppage
U
ایست
standstil
U
ایست
stoppages
U
ایست
time out
U
ایست
stopping
U
ایست
avast
U
ایست
stop
U
ایست
perisystole
U
ایست دل
suspension
U
ایست تعلیق
pausal
U
ایست دار
dynamic stop
U
ایست پویا
hold
U
ایست نگهداری
ceases
U
ایست توقف
ceased
U
ایست توقف
it is a thankless task
U
کاربیهوده ایست
truce
U
جنگ ایست
haemostasis
U
ایست خون
truces
U
جنگ ایست
cease
U
ایست توقف
interval
U
ایست وقفه
closest
U
ایست توقف
caesura
U
وقفه ایست
whoa
U
ایست دادن
holds
U
ایست نگهداری
periods
U
نوبت ایست
silences
U
ایست بی حرکت
close
U
ایست توقف
silence
U
ایست بی حرکت
fixism
U
ایست گرایی
haemostasia
U
ایست خون
at pause
U
در حال ایست
unceasing
U
ایست ناپذیر
silencing
U
ایست بی حرکت
ceasing
U
ایست توقف
silenced
U
ایست بی حرکت
suspensions
U
ایست تعلیق
statics
U
ایست شناسی
stop element
U
عنصر ایست
period
U
نوبت ایست
closes
U
ایست توقف
hold water
U
قایق ایست
nodal point
U
نقطه ایست
closer
U
ایست توقف
stop bit
U
بیت ایست نما
haemostatic
U
وابسته به ایست خون
fetch up
U
بحال ایست درامدن
torpidity
U
حالت سستی ایست
the train runs without a stop
U
قطار بدون ایست
to be under ane
U
در حال ایست بودن
total stopping distance
U
طول ایست کامل
ease all
U
درکرجی رانی ایست
stopping sight distance
U
فاصله دید ایست
stop bit
U
ذرهء ایست نما
avast
U
ایست توقف کنید
hockey stop
U
نوعی ایست ناگهانی
lay-by
U
جایگاه ایست ایستگاه
interludes
U
ایست میان دو پرده
lay by
U
جایگاه ایست ایستگاه
to come
U
بحال ایست درامدن
lay-bys
U
جایگاه ایست ایستگاه
what kind of a bird is that ?
U
چه قسم پرنده ایست
interlude
U
ایست میان دو پرده
he has a loose conduct
U
ادم هرزه ایست
to heave to
U
بحالت ایست دراوردن
to put to a pause
U
بحال ایست دراوردن
he is a prodigy of learning
U
اعجوبه ایست در دانش
hyphens
U
نشان اتصال ایست درسخن
the child is a wonder
U
این بچه عجوبه ایست
patience is a virtue
U
شکیبائی خوی پسندیده ایست
stopping sight distance
U
فاصله دید برای ایست
It is an extremely complicated problem.
U
مسأله بسیار پیچیده ایست
hyphen
U
نشان اتصال ایست درسخن
to taxi to a standstill
U
حرکت آخر تا به ایست رسیدن
[هواپیما]
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
menopause
U
بند امدن قاعدگی ایست طمث
hammock chair
U
صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
poetaster is pejorative word
U
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
pausal form
U
دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
nowel
U
کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
coffin
U
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins
U
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
tropopause
U
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
abio
U
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
appropriation
U
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
practician
U
کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com