Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
foy
U
سوری که بخاطر مسافرت میدهند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the incidents of a journey
U
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
red rose
U
گل سوری
epulary
U
سوری
montessori method
U
روش مونته سوری
treks
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trips
U
مسافرت مسافرت کردن
trip
U
مسافرت مسافرت کردن
tripped
U
مسافرت مسافرت کردن
When will be supper?
U
کی شام میدهند؟
unashamed
U
افرادیکهکارهایعجیبانجام میدهند
guard cell
U
گیاهی را تشکیل میدهند
pigwash
U
گنداب اشپزخانه که بخوکان میدهند
handbill
U
اعلانی که بدست مردم میدهند
handbills
U
اعلانی که بدست مردم میدهند
spadework
U
کاری که با بیل انجام میدهند
pig's wash
U
گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
boarding house
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
they give it a good scrub
U
خوب انرا مالش میدهند
boarding houses
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
loving cup
U
پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
haematogen
U
دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
goffer
U
اهنی که باان توری راچین میدهند
vouchee
U
کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
console table
U
میزی که پایههای کج داردوبه دیوارتکیه میدهند
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
sea pass
U
پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
fascicule
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
communicant
U
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
fascicle
U
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
communicants
U
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
impo
U
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
fasciculus
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
tine
U
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
journeyed
U
مسافرت
journeying
U
مسافرت
journeys
U
مسافرت
traveled
U
مسافرت
tour
U
مسافرت
travels
U
مسافرت
journey
U
مسافرت
locomotion
U
مسافرت
travel
U
مسافرت
toured
U
مسافرت
touring
U
مسافرت
tours
U
مسافرت
aquarium
U
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquariums
U
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
corody
U
لباس وغذا وغیره که موسسات خیریه به محتاجان میدهند
page of presence
U
لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
wedding cake
U
کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
aquaria
U
شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
visited
U
مسافرت معاینه
visit
U
مسافرت معاینه
passports
U
اجازه مسافرت
passport
U
اجازه مسافرت
visits
U
مسافرت معاینه
jaunt
U
مسافرت کوچک
river trip
U
مسافرت رودخانه ای
walkabout
U
مسافرت پیاده
royal progress
U
مسافرت شاهانه
trip ticket
U
بلیط مسافرت
walkabouts
U
مسافرت پیاده
hitchhike
U
مسافرت مفتی
dromomania
U
جنون مسافرت
peregrination
U
مسافرت دور
peregrinations
U
مسافرت دور
jaunts
U
مسافرت کوچک
long pull
U
اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
trading stamp
U
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
resolution
U
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
resolutions
U
بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
mezereum
U
پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
bread-boards
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
coffee-table books
U
کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
page of bonour
U
لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
bread-board
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
coffee-table book
U
کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
sailings
U
مسافرت با قایق بادی
train journey from ... over ... to ...
U
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
traversabel
U
سخنرانی درباره مسافرت
all-expense tour
U
مسافرت بسته بندی
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
churchills v to moscow
U
مسافرت چرچیل به مسکو
sail
U
مسافرت با قایق بادی
campaigns
U
مسافرت درداخل کشور
travelogs
U
سخنرانی درباره مسافرت
travelogue
U
سخنرانی درباره مسافرت
travelogues
U
سخنرانی درباره مسافرت
trip ticket
U
برگه اجازه مسافرت
trial trip
U
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
campaign
U
مسافرت درداخل کشور
campaigned
U
مسافرت درداخل کشور
campaigning
U
مسافرت درداخل کشور
sailed
U
مسافرت با قایق بادی
holiday by the seaside
[British]
U
مسافرت کنار دریا
holiday at the seaside
[British]
U
مسافرت کنار دریا
package tour
U
مسافرت بسته بندی
yachting
U
مسافرت با قایق تفریحی
camels
U
مسافرت کردن باشتر
camel
U
مسافرت کردن باشتر
port
U
مامن مبدا مسافرت
package holiday
U
مسافرت بسته بندی
To travel night and day .
U
شب وروز مسافرت کردن
pantechnicons
U
نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
music stands
U
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
pantechnicon
U
نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
letter card
U
کاغذ پستی تا شده که لبههای چسب دارانرابهم چسبانده به پست میدهند
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
waybill
U
خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
roadability
U
راهواری قابل مسافرت در جاده
riding
U
گردش و مسافرت لنگر گاه
We have a long journey before us .
U
مسافرت طولانی در پیش داریم
ostensorium
U
فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
airing cupboard
U
قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
I have a short trip ahead.
U
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
astronautics
U
مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
stow away
U
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
commuting
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
roadworthy
U
اماده مسافرت قابل سفر کردن
commutes
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuted
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
mal de mer
U
سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
I travel tomorrow
[afternoon]
.
U
من فردا
[بعد از ظهر]
به مسافرت می روم.
passenger mile
U
طول راه مسافرت به حسب میل
itinerate
U
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
Boxing Day
U
اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه میدهند
decision
U
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
monstrance
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
ostensory
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
actuating horns
U
اهرمهایی که کابلهای کنترل به انهامتصل شده و توسط انها سطوح فرامین را حرکت میدهند
decisions
U
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
road test
U
ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
How long does the crossing take?
U
چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
flying
U
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
out of step
U
دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
through
U
بخاطر
command sponsored dependent
U
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
as a result of this
<adv.>
بخاطر همین
for that reason
<adv.>
U
بخاطر همین
in this vein
<adv.>
U
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
U
بخاطر همین
in this manner
<adv.>
U
بخاطر همین
in his own name
U
بخاطر خودش
in consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
consequently
<adv.>
U
بخاطر همین
hence
<adv.>
U
بخاطر همین
memorise
[British]
U
بخاطر سپردن
in this way
<adv.>
U
بخاطر همین
learn by heart
U
بخاطر سپردن
whereby
<adv.>
U
بخاطر همین
therefore
<adv.>
U
بخاطر همین
learn by rote
U
بخاطر سپردن
thus
[therefore]
<adv.>
U
بخاطر همین
as a result
<adv.>
U
بخاطر همین
by implication
<adv.>
U
بخاطر همین
as a consequence
<adv.>
U
بخاطر همین
memorises
U
بخاطر سپردن
in this sense
<adv.>
U
بخاطر همین
for this reason
<adv.>
U
بخاطر همین
thru
U
بخاطر بواسطه
memorizes
U
بخاطر سپردن
memorize
U
بخاطر سپردن
pro
U
برای بخاطر
pro-
U
برای بخاطر
memorised
U
بخاطر سپردن
memorising
U
بخاطر سپردن
to call to remembrance
U
بخاطر اوردن
memorized
U
بخاطر سپردن
by impl
<adv.>
U
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
U
بخاطر همین
insofar
<adv.>
U
بخاطر همین
call to mind
U
بخاطر اوردن
memorizing
U
بخاطر سپردن
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
only
U
فقط بخاطر
in so far
<adv.>
U
بخاطر همین
for good's sake
U
بخاطر خدا
a guilty conscience
[about]
U
وجدان با گناه
[بخاطر]
pollution tax
U
مالیات بخاطر الودگی
because of
[for]
medical reasons
U
بخاطر دلایل پزشکی
To memorize something. To commit somthing to memory.
U
چیزی را بخاطر سپردن
wherefore
U
بچه دلیل بخاطر چه
traveling fellowship
U
بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
crop mark
U
در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
curie point
U
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
notation
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
to act in somebody's name
U
بخاطر کسی عمل کردن
call-ups
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
call up
U
شیپور احضار بخاطر اوردن
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
remembered
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
notations
U
بخاطر سپاری حاشیه نویسی
remember
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
remembers
U
یاد اوردن بخاطر داشتن
to fear
[for]
U
ترس داشتن
[بخاطر یا برای]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com