Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
a breach in the fence
U
سوراخی در حصار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
PCMCIA
U
سوراخی
porousness
U
پر سوراخی
porosity
U
پر سوراخی
to stuff up a hole
U
سوراخی را گرفتن
culver-house
U
[سوراخی در کبوترخانه]
to plug
U
سوراخی را گرفتن
[ بستن]
tamp
U
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
tampon
U
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
tampons
U
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
pinhole
U
سوراخی که ازفرو کردن سنجاق درچیزی پدیداید
bailer
U
سوراخی در عقب قایق برای بیرون ریختن اب
hole
U
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
venting
U
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
vent
U
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
card
U
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
vents
U
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
holing
U
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
cards
U
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
holes
U
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
holed
U
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
vented
U
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
female
U
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
bush
U
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
bushes
U
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
sockets
U
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
haws
U
حصار
enclosures
U
حصار
enclosure
U
حصار
fenceless
U
بی حصار
enceinte
U
حصار
barracoon
U
حصار
barriers
U
حصار
barrier
U
حصار
crush barrier
U
حصار
fences
U
حصار
hedge
U
حصار
hedged
U
حصار
hedges
U
حصار
fold
U
حصار
folded
U
حصار
entanglement
U
حصار
walls
U
حصار
wall
U
حصار
entanglements
U
حصار
within
U
در حصار
kraal
U
حصار
binds
U
حصار
haw
U
حصار
hawing
U
حصار
folds
U
حصار
fence
U
حصار
bind
U
حصار
kraals
U
حصار
hawed
U
حصار
relief hole
U
سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
churchyards
U
حصار کلیسا
hags
U
مه سفید حصار
hag
U
مه سفید حصار
ring wall or ring fence
U
حصار گرد
hedge
U
پرچین حصار
Cat
U
حصار مرتفع
hedges
U
پرچین حصار
churchyard
U
حصار کلیسا
hedged
U
پرچین حصار
inclose
U
چهاردیواری حصار
brick up
U
حصار کشیدن
backstop
U
حصار سیمی
sieges
U
محاصره حصار
stockade
U
حصار بندی
stockades
U
حصار بندی
fort
U
حصار قلعه
mason
U
حصار کشیدن
fencing
U
محجر حصار
cramps
U
محدودکننده حصار
cramp
U
محدودکننده حصار
masons
U
حصار کشیدن
siege
U
محاصره حصار
lightening hole
U
سوراخی که در قسمتی ازسازه که کمتر تحت تنش قراردارد برای کاهش وزن ایجادمیشود
enclosures
U
چینه کشی حصار
inclosure
U
چهار دیواری حصار
wall
U
حصار دار کردن
paler
U
حصار دفاعی دفاع
paddocks
U
در حصار قراردادن غوک
paddock
U
در حصار قراردادن غوک
enclosure
U
چینه کشی حصار
batten fence
U
حصار با میله چوبی
palest
U
حصار دفاعی دفاع
walls
U
حصار دار کردن
paling
U
حصار کشی نرده
crash barrier
U
حصار کنار جاده
pale
U
حصار دفاعی دفاع
backstop
U
حصار انتهای زمین
extramural
U
خارج از حصار شهر
slot
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
jukebox
U
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
slotting
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots
U
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
jukeboxes
U
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
garrisons
U
محصور کردن حصار کشیدن
garrison
U
محصور کردن حصار کشیدن
burg
U
حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
enclose
U
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
U
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclosing
U
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
batting cage
U
حصار توری برای تمرین بیس بال
paddock
U
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
paddocks
U
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
penny in the slot
U
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
alignments
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
lubber's hole
U
سوراخی در نوک کشتی نزدیک دگل که طناب دگل بوسیله ان بالا وپایین میرود
differential compression check
U
ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
wire entanglement
U
با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com