Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to come in useful
U
سودمند واقع شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bestead
U
سودمند واقع شدن بدردخوردن
Other Matches
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
سودمند
commodious
U
سودمند
instrumental
U
سودمند
good
U
سودمند
handiest
U
سودمند
lucrative
U
سودمند
convenient
<adj.>
U
سودمند
functional
<adj.>
U
سودمند
practicable
<adj.>
U
سودمند
advantageous
<adj.>
U
سودمند
useful
<adj.>
U
سودمند
serviceable
<adj.>
U
سودمند
constructive
U
سودمند
expedient
<adj.>
U
سودمند
handy
[useful]
<adj.>
U
سودمند
helpful
<adj.>
U
سودمند
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
U
سودمند
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
سودمند
valuable
<adj.>
U
سودمند
handier
U
سودمند
beneficial
<adj.>
U
سودمند
practical
<adj.>
U
سودمند
inefficacious
U
نا سودمند
proper
<adj.>
U
سودمند
purpose-built
<adj.>
U
سودمند
purposeful
<adj.>
U
سودمند
purposive
<adj.>
U
سودمند
applicatory
<adj.>
U
سودمند
fit for use
U
سودمند
fructuous
U
سودمند
furthersome
U
سودمند
gainful
U
سودمند
suitable
<adj.>
U
سودمند
benefitical
U
سودمند
handy
<adj.>
U
سودمند
practicals
U
سودمند
salubrious
U
سودمند
advantageaus
U
سودمند
advantage
U
سودمند بودن
useful work
U
کار سودمند
utility routine
U
روال سودمند
perficient
U
سودمند بدردخورنده
practical
U
کارکن سودمند
instrumental input
U
داده سودمند
practicals
U
کارکن سودمند
to be of avail
U
سودمند بودن
subservient
U
مادون سودمند
benefactress
U
زن نیوکار سودمند
good
U
سودمند مفید
conducive
U
سودمند مساعد
e. use ful
U
بسیار سودمند
utilitarianism
U
سودمند گرایی
utility program
U
برنامه سودمند
utility programs
U
برنامههای سودمند
avail
U
سودمند بودن
utility
U
برنامه سودمند
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
ana
U
منتخبات اطلاعات سودمند
salutary
U
سلامت بخش سودمند
available
U
قابل استفاده سودمند
publicly useful
U
سودمند برای عموم
wholesore
U
گوارا سالم سودمند
pf public utility
U
سودمند برای همه
it is of interest to me
U
برای من سودمند است
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
hepatic
U
سودمند برای جگر
to exercise is use ful
U
ورزش کردن سودمند است
multocular
U
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to stand any one in good stead
U
بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
the source
U
خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
nothing serves to but apology
U
هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
bestead
U
واقع
post mortem
U
پس از واقع
As it were
U
در واقع
postmortem
U
پس از واقع
substantially
U
در واقع
situates
U
واقع در
situated or situate
U
واقع
situate
U
واقع در
in reality
U
در واقع
indeed
U
در واقع
situating
U
واقع در
covenant
U
واقع شود
lied
U
واقع شدن
setting up
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
set
U
واقع شده
precordial
U
واقع در پیش دل
flight from reality
U
واقع گریزی
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
lie
U
واقع شدن
situated or situate
U
واقع شده
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
intradermal
U
واقع در زیرپوست
vertical
U
واقع در نوک
sincipital
U
واقع در جلوی سر
hindered
U
واقع درعقب
transpontine
U
واقع در انسوی پل
covenants
U
واقع شود
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
haemal
U
واقع درسوی دل
trumped up
U
خلاف واقع
trumped-up
U
خلاف واقع
to come to pass
U
واقع شدن
to take place
U
واقع شدن
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
initiatory
U
واقع در اول
extraception
U
واقع نگری
centric
U
واقع درمرکز
shipside
U
واقع در کنارکشتی
superjacent
U
واقع درفوق
meanest
U
واقع دروسط
dereism
U
واقع گریزی
intradermic
U
واقع در زیرپوست
dichasial
U
واقع در دو طرف
sublunar
U
واقع در زیرقمر
meaner
U
واقع دروسط
procephalic
U
واقع در جلو سر
capsulate
U
واقع درکپسول
alpha lyrae
U
نسر واقع
mean
U
واقع دروسط
realism
U
واقع گرائی
axile
U
واقع درمحور
lies
U
واقع شدن
take place
U
واقع شدن
realism
U
واقع گرایی
realism
U
واقع بینی
objectivity
U
واقع بینی
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
located inside
U
تو واقع شده
subjacent
U
واقع در زیر
realistically
U
واقع گرایانه
onshore
U
واقع در ساحل
vega
U
نسر واقع
vanward
U
واقع درجلو
osculant
U
واقع شونده
nether
U
واقع در پایین
initial
U
واقع در اغاز
initialed
U
واقع در اغاز
initialing
U
واقع در اغاز
nether
U
واقع در زیر
limitrophe
U
واقع در مرز
down to earth
U
واقع بین
down-to-earth
U
واقع بین
life like
U
واقع نما
occur
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
occurs
U
واقع شدن
hinder
U
واقع درعقب
hindering
U
واقع درعقب
hinders
U
واقع درعقب
initialled
U
واقع در اغاز
initialling
U
واقع در اغاز
situated
U
واقع در جایگزین
realist
U
واقع بین
realist
U
واقع گرا
realistic
U
واقع بین
realists
U
واقع گرا
intramontane
U
واقع در کوهستان
realistic
U
واقع گرایانه
postern
U
واقع درعقب
yonder
U
واقع درانجا
realists
U
واقع بین
initials
U
واقع در اغاز
untrue
U
خلاف واقع
lumbar
U
واقع در کمر
situated
U
واقع شده در
realistically
U
واقع بین
it lies on the east of
U
در خاور واقع
pragmatics
U
فعال واقع بین
intratelluric
U
واقع در درون زمین
intra uterine
U
واقع در درون زهدان
interaxal
U
واقع در میان دو کوه
postcardinal
U
واقع در پشت قلب
interamnian
U
واقع در میان دو رودخانه
intermundane
U
واقع در میان دو جهان
midship
U
واقع درمیان کشتی
lobar
U
واقع در قسمتهای ریه
mid most
U
واقع در عین وسط
middlemost
U
واقع در عین وسط
hypogeous
U
واقع در شکم خاک
hypogynous
U
واقع در زیر تخمدان
intracellular
U
واقع در درون سلول
interdental
U
واقع در میان دو دندان
left handed
U
واقع در سمت چپ ناشی
midmost
U
واقع در عین وسط
hypogeal
U
واقع در شکم خاک
left-hand
U
واقع در سمت چپی
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
nodal
U
واقع درنزدیک گره
intervertebral
U
واقع در میان مهره ها
laterad
U
واقع درخط افقی
interscapular
U
واقع در میان دو کتف
interurban
U
واقع در میان شهرها
premedian
U
واقع در نیمه قدامی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com