English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
whistle for the start of the second half U سوت آغاز نیمه دوم بازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
starting whistle U سوت آغاز بازی [ورزش]
half time U نیمه بازی
semi open game U بازی شطرنج نیمه باز
half giuoco game U بازی نیمه جوئوکو شطرنج
overlapped U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
activating U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activates U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activated U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activate U آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
seahorses U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorse U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap U چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
asynchronous U 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
pmos U ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos U روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
splicing U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous U نیمه درخشان نیمه مجلل
imbricate U نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semipublic U نیمه عمومی نیمه دولتی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
half life U نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
to set on foot آغاز نهادن
at [in] the beginning U در آغاز [درابتدا ]
to begin again از نو آغاز کردن
school age U سن آغاز تحصیل
from mid may to mid june U از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
come online <idiom> U آغاز به کار کردن
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
accommodation date U تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
early foot سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
to be back to square one <idiom> U دوباره به سر [آغاز] کار رسیدن
to launch [start] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
It marked the beginning of a war. U این آغاز جنگ بود.
beginning U حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
basically U بررسی از نقط ه آغاز همه چیز
beginnings U حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
B box U که حاوی آدرس آغاز برنامه است
I will be instigating [initiating] legal proceedings. U من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
to sail [for] U با کشتی بادی آغاز به سفر کردن [به]
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
dte U وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
to punch in [American E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
applet U برنامه هایی که از Panel Contral آغاز می شوند
to clock on [British E] [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to clock in [in the workplace] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
New Year's Day روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
timed U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
doubled U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
roots U گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
root U گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
doubled up U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
interlude U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interludes U تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
beginnings U نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
beginning U نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
enable U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
azerty keyboard U روشن قرار دادن کلیدها روی صفحه کلید که خط اول AZERTY آغاز میشود
enabled U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabling U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enables U استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
commands U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commanded U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command U کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
half deck U نیمه پل
stiffish U نیمه شق
mid U نیمه
mid- U نیمه
division line U خط نیمه
semis U نیمه
moiety U نیمه
in noon of night U در نیمه شب
semi U نیمه
midnight U نیمه شب
part way U نیمه
semiformal U نیمه رسمی
semidetached U نیمه مجزا
subconscious U نیمه هشیار
semiprivate U نیمه خصوصی
quasi private U نیمه خصوصی
quasi public U نیمه دولتی
semifluid U نیمه ابکی
quasi convex U نیمه محدب
semi-finals U نیمه نهایی
semi finals U نیمه نهایی
semiofficial U نیمه رسمی
semidivine U نیمه الهی
semifinal U نیمه نهایی
preconscious U نیمه هشیار
nocturn U عبادت نیمه شب
semierect U نیمه قائم
foreconscious U نیمه هشیاری
semierect U نیمه ایستاده
semidomesticated U نیمه اهلی
solid state U نیمه هادی
semidome U نیمه گنبد
semifixed U نیمه ثابت
subconsciously U نیمه اگاه
subconsciously U نیمه هشیار
halfway U نیمه راه
subconscious U نیمه اگاه
semidivine U نیمه خدا
quasi public U نیمه عمومی
backcourt U نیمه دفاعی
semi mechanization U نیمه مکانیزه
semigloss U نیمه شفاف
semi skilled U نیمه ماهر
half-timbered U نیمه چوبی
semicolonial U نیمه ازاد
semicolonial U نیمه مستعمره
semicolonialism U نیمه مستعمراتی
semi official U نیمه رسمی
second half U نیمه دوم
middle watch U نگهبانی نیمه شب
subsaline U نیمه شور
subovate U نیمه بیضی
subfossil U نیمه سنگواره
semi trailer U نیمه یدک
semiactive U نیمه فعال
semi independent U نیمه مستقل
semi conductor U نیمه هادی
semi literate U نیمه نویسا
semicivilized U نیمه متمدن
before mid night U قبل از نیمه شب
semicinductor U نیمه رسانا
semicinductor U نیمه هادی
midyear U نیمه سال
semiautomatic U نیمه خودکار
semiarid U نیمه خشک
semiarboreal U نیمه درختی
semiaquatic U نیمه ابزی
midwatch U پاس نیمه شب
subarid U نیمه خشک
subadult U نیمه بالغ
semiconscious U نیمه اگاه
parboils U نیمه پختن
parboiling U نیمه پختن
parboiled U نیمه پختن
parboil U نیمه پختن
semiconscious U نیمه بیهوش
brow ague U درد نیمه سر
quasi concave U نیمه مقعر
quasi commercial U نیمه بازرگانی
midsummer U نیمه تابستان
semicrystalline U نیمه متبلور
semicrystalline U نیمه بلورین
inchoate U نیمه تمام
semiconscious U نیمه هوشیار
half-mast U نیمه افراشتگی
megrim U درد نیمه سر
semi-conscious U نیمه هشیار
semi-conscious U نیمه بیهوش
subacute U نیمه حاد
semi-conscious U در حال نیمه غش
semi-final U نیمه نهایی
semi-precious U نیمه بهادار
semi-precious U نیمه گرانبها
sub-tropical U نیمه حاره
underemployed U نیمه کار
demigod U نیمه خدا
half U نیمه نخست
half-mast U نیمه افراشتن
partial U نیمه کامل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com