English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She leads her husband by the nose . U سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hold the reins <idiom> U ادم دارای قدرت ونفوذ
fondu U درهم داخل شونده ونفوذ کننده
She lost her husband in the crowd . U شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
suttee U زن هندو که خود راروی جنازه شوهرش میسوزاند
queen dowager U زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
domination U تسلط
holds U تسلط
gripe U تسلط
dominance U تسلط
hold U تسلط
ascendance U تسلط
ascendancey U تسلط
conquests U تسلط
predomination U تسلط
conquest U تسلط
sovereigns U تسلط
sovereign U تسلط
cavalry man U سوار در سوار نظام
economic domination U تسلط اقتصادی
mastery learning U تسلط اموزی
masterdom U تسلط تفوق
composure U تسلط برنفس
subject U تحت تسلط
condominium U تسلط مشترک
subjected U تحت تسلط
subjecting U تحت تسلط
subjects U تحت تسلط
under U تحت تسلط
possession U ثروت ید تسلط
ball control U تسلط به توپ
mastery motive U انگیزه تسلط
under- U تحت تسلط
self mastery U تسلط بر نفس
master U تسلط یافتن بر
to get ones hand in U تسلط پیداکردن در
master U تسلط یافتن
mastered U تسلط یافتن بر
mastered U تسلط یافتن
masters U تسلط یافتن
masters U تسلط یافتن بر
hegemony U تسلط پیشوایی
self commend U تسلط بر نفس
pornocracy U تسلط فواحش
condominiums U تسلط مشترک
petticoats rule U تسلط زنان
pin money U وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
indomitable U تسخیر نا پذیر تسلط ناپذیر
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
under the t. of U درزیر نفوذ درتحت تسلط
subject to the british rule U تحت تسلط دولت انگلیس
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
pull oneself together U بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
pieces U سوار
troopers U سوار
trooper U سوار
board U سوار
boarded U سوار
piece U سوار
horseback U سوار
horsewoman U سوار
outside ofa horse U سوار
in the saddle U سوار
horsewomen U سوار
to wield a sceptre U پادشاهی کردن تسلط کردن
on shipboard U سوار کشتی
fabricate U سوار کردن
biker U موتورسیکلت سوار
rig U سوار کردن
on board a ship U سوار کشتی
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
on stilts U سوار چوب پا
fabricated U سوار کردن
reinsman U اسب سوار
take up U سوار کردن
horsewomen U سوار اسب
horsewoman U سوار اسب
boaters U زورق سوار
washine U موج سوار زن
vedette U قراول سوار
tobogganist U سورتمه سوار
tobogganer U سورتمه سوار
rigged U سوار کردن
rigs U سوار کردن
equestrienne U زن اسب سوار
board surfer U موج سوار
rider U سوار کار
riders U سوار کار
cavalry U سوار زرهی
biker U دوچرخه سوار
horse breaker U چابک سوار
bicyclist U دوچرخه سوار
horse man U اسب سوار
armored cavalry U سوار زرهی
skim boarder U موج سوار
cavalier U سرباز سوار
cavalier U اسب سوار
get on U سوار شدن
Mt U سوار شدن
Mts U سوار شدن
get in U سوار شدن
equitant U سوار بر اسب
modulation U سوار سازی
enchase U سوار کردن
chevalier U سوار دلاور
boot and saddle U سوار شوید
surfer U موج سوار
acheval U سوار بر اسب
assembled U سوار کردن
horsemen U اسب سوار
jockey U چابک سوار
equestrian U اسب سوار
equestrian U چابک سوار
mounts U سوار کردن
mounts U سوار شدن بر
motorist U ماشین سوار
motorists U ماشین سوار
cyclist U دوچرخه سوار
cyclists U دوچرخه سوار
mount U سوار کردن
mount U سوار شدن بر
jockeys U چابک سوار
canter U سوار اسب
cantered U سوار اسب
assembles U سوار کردن
cantering U سوار اسب
assemble U سوار کردن
upping U سوار براسب سر پا
upped U سوار براسب سر پا
up U سوار براسب سر پا
canters U سوار اسب
modulating U سوار کردن
horseback U سوار براسب
modulate U سوار کردن
ride U سوار شدن
rides U سوار شدن
mounted U سوار شده
modulates U سوار کردن
horseman U اسب سوار
horseman U سوار کار
set U سوار کردن جاانداختن
sets U سوار کردن جاانداختن
setting up U سوار کردن جاانداختن
take on U مسافر سوار کردن
reinsman U سوار کار ماهر
pick up U سوار کردن مسافر
dragons U گردان سوار اسبی
ridable U رام و سوار شدنی
staging area U منطقه سوار شدن
jockeys U اسب سوار حرفهای
to take ship U در کشتی سوار کردن
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
to ride for a fall U بی پروا سوار شدن
jockey U اسب سوار حرفهای
dragon U گردان سوار اسبی
mountie U پلیس سوار کانادا
staging U سوار کردن جا دادن
flatlander U موج سوار کم استعداد
heavy piece U سوار سنگین شطرنج
embarked U درکشتی سوار کردن
horseback archer U کمانگیر سوار بر اسب
entrain U سوار کردن کشیدن
enplane U سوار هواپیما شدن
imbark U در کشتی سوار کردن
embarking U درکشتی سوار کردن
jockey club U باشگاه سوار کاران
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
cuirassier U سوار زره پوش
embarks U درکشتی سوار کردن
assembles U سوار کردن قطعات
cavalry unit U یکان سوار نظام
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
assemble U سوار کردن قطعات
embark U درکشتی سوار کردن
To mout a horse . U سوار اسب شدن
wheelsman U دوچرخه سوار شراعبان
To board a plane. U سوار هواپیما شدن
wheelman U دوچرخه سوار شراعبان
modulates U سوار کردن موج
assembled U سوار کردن قطعات
to hitchhike U مجانی سوار شدن
horse U سواراسبی سوار شوید
modulate U سوار کردن موج
To get on board. U سوار کشتی شدن
coachload U افراد سوار بر درشکه
To get into (ride in)a car . U سوار اتوموبیل شدن
modulating U سوار کردن موج
install U سوار کردن جادادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com