Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
in the irons
U
سوار اسب بخصوصی شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staging
U
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
U
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry
U
سوار نظامی سوار اسبی
intraspecies
U
شامل گروه بخصوصی
it is particularly difficult
U
یک اشکال بخصوصی دارد
intraspecific
U
شامل گروه بخصوصی
horse guards
U
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
unclassified
U
در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
Methodism
U
پیروی از متد یا روش بخصوصی
sectionalism
U
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
ward heeler
U
کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
bulbed cherrylock rivet
U
نوع بخصوصی پرچ کور
stenophagous
U
تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
stenohaline
U
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
career woman
U
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
localization
U
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
career women
U
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
monomaia
U
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
periods
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period
U
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
soil conservation
U
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
but for income
U
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
cavalry man
U
سوار در سوار نظام
bayed
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bays
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
subschema
U
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
in the saddle
U
سوار
horseback
U
سوار
pieces
U
سوار
piece
U
سوار
outside ofa horse
U
سوار
trooper
U
سوار
troopers
U
سوار
boarded
U
سوار
horsewomen
U
سوار
board
U
سوار
horsewoman
U
سوار
reinsman
U
اسب سوار
cyclists
U
دوچرخه سوار
ride
U
سوار شدن
mounted
U
سوار شده
rides
U
سوار شدن
on stilts
U
سوار چوب پا
on shipboard
U
سوار کشتی
on board a ship
U
سوار کشتی
horseman
U
سوار کار
Mt
U
سوار شدن
boot and saddle
U
سوار شوید
surfer
U
موج سوار
skim boarder
U
موج سوار
board surfer
U
موج سوار
biker
U
موتورسیکلت سوار
biker
U
دوچرخه سوار
modulation
U
سوار سازی
bicyclist
U
دوچرخه سوار
cavalier
U
اسب سوار
cavalier
U
سرباز سوار
acheval
U
سوار بر اسب
rider
U
سوار کار
riders
U
سوار کار
chevalier
U
سوار دلاور
enchase
U
سوار کردن
Mts
U
سوار شدن
horse man
U
اسب سوار
fabricate
U
سوار کردن
fabricated
U
سوار کردن
fabricates
U
سوار کردن
fabricating
U
سوار کردن
horse breaker
U
چابک سوار
get on
U
سوار شدن
get in
U
سوار شدن
armored cavalry
U
سوار زرهی
equitant
U
سوار بر اسب
equestrienne
U
زن اسب سوار
rig
U
سوار کردن
rigged
U
سوار کردن
rigs
U
سوار کردن
cavalry
U
سوار زرهی
horseback
U
سوار براسب
boaters
U
زورق سوار
mounts
U
سوار کردن
assemble
U
سوار کردن
washine
U
موج سوار زن
assembled
U
سوار کردن
horsewomen
U
سوار اسب
vedette
U
قراول سوار
assembles
U
سوار کردن
horsewoman
U
سوار اسب
upping
U
سوار براسب سر پا
modulate
U
سوار کردن
modulates
U
سوار کردن
modulating
U
سوار کردن
mount
U
سوار شدن بر
mount
U
سوار کردن
mounts
U
سوار شدن بر
canter
U
سوار اسب
cantered
U
سوار اسب
cantering
U
سوار اسب
canters
U
سوار اسب
up
U
سوار براسب سر پا
upped
U
سوار براسب سر پا
motorists
U
ماشین سوار
motorist
U
ماشین سوار
jockeys
U
چابک سوار
horsemen
U
اسب سوار
take up
U
سوار کردن
jockey
U
چابک سوار
horseman
U
اسب سوار
equestrian
U
اسب سوار
equestrian
U
چابک سوار
tobogganer
U
سورتمه سوار
tobogganist
U
سورتمه سوار
cyclist
U
دوچرخه سوار
pick up
U
سوار کردن مسافر
to hitch
U
مجانی سوار شدن
ridable
U
رام و سوار شدنی
to hitchhike
U
مجانی سوار شدن
rodeos
U
نمایش سوار کاری
to go backpacking
U
مجانی سوار شدن
rodeos
U
سوار کاری کردن
to give somebody a ride
U
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
U
کسی را سوار کردن
take on
U
مسافر سوار کردن
dragon
U
گردان سوار اسبی
dragons
U
گردان سوار اسبی
reinsman
U
سوار کار ماهر
To board a plane.
U
سوار هواپیما شدن
To get on board.
U
سوار کشتی شدن
To get into (ride in)a car .
U
سوار اتوموبیل شدن
to ride for a fall
U
بی پروا سوار شدن
to ride on a horse
U
براسبی سوار شدن
light piece
U
سوار سبک شطرنج
heavy piece
U
سوار سنگین شطرنج
wheelman
U
دوچرخه سوار شراعبان
jockey club
U
باشگاه سوار کاران
to ride on a horse
U
اسبی را سوار شدن
to ride shanks's mare
U
سوار پای خودشدن
to take ship
U
در کشتی سوار کردن
horseback archer
U
کمانگیر سوار بر اسب
uhlan
U
سوار نیزه دار
flatlander
U
موج سوار کم استعداد
wheelsman
U
دوچرخه سوار شراعبان
To mout a horse .
U
سوار اسب شدن
coachload
U
افراد سوار بر درشکه
cavalry unit
U
یکان سوار نظام
setting up apparatus
U
دستگاه سوار کردن
cuirassier
U
سوار زره پوش
imbark
U
در کشتی سوار کردن
staging area
U
منطقه سوار شدن
mountie
U
پلیس سوار کانادا
surfboat
U
قایق موج سوار
enplane
U
سوار هواپیما شدن
entrain
U
سوار کردن کشیدن
unmounted
U
سوار نشده پیاده
rodeo
U
سوار کاری کردن
embarking
U
درکشتی سوار کردن
staging
U
سوار کردن جا دادن
modulate
U
سوار کردن موج
modulates
U
سوار کردن موج
modulating
U
سوار کردن موج
set
U
سوار کردن جاانداختن
embarked
U
درکشتی سوار کردن
installs
U
سوار کردن جادادن
embark
U
درکشتی سوار کردن
installing
U
سوار کردن جادادن
install
U
سوار کردن جادادن
embarks
U
درکشتی سوار کردن
jockeys
U
اسب سوار حرفهای
sets
U
سوار کردن جاانداختن
setting up
U
سوار کردن جاانداختن
rodeo
U
نمایش سوار کاری
jockey
U
اسب سوار حرفهای
horse
U
سواراسبی سوار شوید
mounting
U
سوار کردن وسایل
assemble
U
سوار کردن قطعات
assembles
U
سوار کردن قطعات
assembled
U
سوار کردن قطعات
pickup field
U
محوطه سوار شدن درهواپیما
horsewoman
U
مربی اسب سوار و اسبداری
helicopter team
U
تیم سوار بر هلی کوپتر
horsewomen
U
مربی اسب سوار و اسبداری
embarkation order
U
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
remounts
U
برگشتن دوباره سوار کردن
remount
U
برگشتن دوباره سوار کردن
mat surfer
U
موج سوار صفحه پلاستیکی
remounted
U
برگشتن دوباره سوار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com