Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
trigraph
U
سه حرف متحد التلفظ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phomenic
U
قریب التلفظ
tone poem
U
شعر متشابه التلفظ
ones
U
متحد
in league
U
متحد
federates
U
متحد
federated
U
متحد
married
U
متحد
allied
U
متحد
federate
U
متحد
conjunct
U
متحد
associating
U
متحد
associates
U
متحد
associated
U
متحد
associate
U
متحد
one
U
متحد
confederates
U
متحد
confederate
U
متحد
federal
U
متحد
united
U
متحد
corporate
U
متحد
federating
U
متحد
unified
U
متحد
federated
U
متحد کردن
uniting
U
متحد کردن
nexus
U
گروه متحد
federates
U
متحد کردن
allying
U
متحد کردن
ally
U
متحد کردن
feudist
U
متحد دشمن
unify
U
متحد کردن
to make common cause
U
متحد شدن
accrete
U
متحد کردن
federating
U
متحد کردن
unites
U
متحد کردن
realigns
U
متحد شدن
uniforms
U
متحد الشکل
bands
U
متحد کردن
uniform
U
متحد الشکل
bands
U
متحد شدن
realigning
U
متحد شدن
concentric
U
متحد المرکز
federate
U
متحد کردن
unified
U
متحد شده
running mate
U
متحد انتخاباتی
band
U
متحد شدن
unifies
U
متحد کردن
unite
U
متحد کردن
unified command
U
فرماندهی متحد
unifier
U
متحد کننده
band
U
متحد کردن
running mates
U
متحد انتخاباتی
unitive
U
متحد کننده
close-knit
U
صمیمی و متحد
realign
U
متحد شدن
realigned
U
متحد شدن
unifying
U
متحد کردن
herding
U
متحد کردن گروه
charter of the united nations
U
منشور ملل متحد
herds
U
متحد کردن گروه
consociate
U
متحد کردن پیوستن
federalization
U
تشکیل کشورهای متحد
United Nations
U
سازمان ملل متحد
united nations organization
U
سازمان ملل متحد
realign
U
مجددا متحد شدن
reassociate
U
دوباره متحد کردن
realigned
U
مجددا متحد شدن
realigning
U
مجددا متحد شدن
u.n.
U
سازمان ملل متحد
realigns
U
مجددا متحد شدن
herded
U
متحد کردن گروه
herd
U
متحد کردن گروه
joins
U
گراییدن متحد کردن
join
U
گراییدن متحد کردن
league
U
اتحاد متحد کردن
unified
U
یکپارچه فرماندهی متحد
leagues
U
اتحاد متحد کردن
joined
U
گراییدن متحد کردن
federate
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
to unionize
[American E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
federates
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federative
U
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federating
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
to unionise
[British E]
U
متحد کردن
[مثال کارگران]
unionising
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federate
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionizing
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
security council
U
شورای امنیت سازمان ملل متحد
leagues
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
league
U
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
annulus
U
فضای بین دوایر متحد المرکز
federating
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
general assmbly of the united nations
U
مجمع عمومی سازمان ملل متحد
unionizes
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised
U
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federated
U
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
hominy grits
U
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
peace force
U
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
united nations high commissioner
U
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
united court of customs
U
appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
homage
U
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
trust territory
U
ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
dumbarton oaks conference
U
شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
unified command
U
نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist
U
عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
league of nations
U
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
unesco (= united nations educational
U
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
ibi
U
Informatics of IntergovermentalBureauسازمانی متشکل از اعضای سازمان ملل UNESCO یانمایندگی سازمان ملل متحد
unite
U
متحد کردن ترکیب کردن
combining
U
ملحق شدن متحد شدن
combines
U
ملحق شدن متحد شدن
combine
U
ملحق شدن متحد شدن
uniting
U
متحد کردن ترکیب کردن
unites
U
متحد کردن ترکیب کردن
veto
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
economic and social council
U
شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com