English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
standoff half U بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
outside agency U شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
azimuth indicator U شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
directional radar prediction U تجزیه و تحلیل سمتی رادار پیش بینی سمتی رادار
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
clandestine assembly area U منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
send in U وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
stacked U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
deflection pattern U مستطیل پراکندگی سمتی پراکندگی سمتی
double footed U بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
straddling U احاطه هدف از نظر سمتی احاطه سمتی هدف
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
tangent U مماس
tangents U مماس
contact lenses U عدسی مماس
contact lens U عدسی مماس
tangents U خط مماس جیب
tangent U خط مماس جیب
awash U مماس با سطح اب
endless screw U پیچ مماس
tangency U حالت مماس
asymptote U مماس ازلی
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
surface of impact U سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
serpentine U حرکت در ساختن دو شکل مانند 8 لاتین مماس با هم
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
counter U چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
countering U چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
countered U چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
directional U سمتی
kissing button U برامدگی روی زه که درکشیدن کامل کمان با لب کمانگیر مماس میشود
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
deflection error U اشتباه سمتی
azimuth resolution U تقسیمات سمتی
direction rectifier U یکسوکننده سمتی
cross U حرکت سمتی
traversing fire U اتش سمتی
crosser U حرکت سمتی
crosses U حرکت سمتی
drifting U انحراف سمتی
drift U انحراف سمتی
crossest U حرکت سمتی
drifts U انحراف سمتی
drifted U انحراف سمتی
deflection scale U مقیاس سمتی
directional traverse U پیمایش سمتی
effective wind U باد سمتی
multidrift U چند سمتی
deviation U انحراف سمتی
deviations U انحراف سمتی
directional stability U پایداری سمتی
bucket U جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets U جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
dapping U نوعی صید ماهی با بالا وپایین بردن طعمه تا مماس اب شود
traversed U حرکت سمتی پیمایش
wind shear U تغییرات سمتی باد
azimuth micrometer U طبله میکرومتر سمتی
traverse U حرکت سمتی پیمایش
aircraft vectoring U کنترل سمتی هواپیما
wind component U شاخه سمتی باد
traverses U حرکت سمتی پیمایش
azimuthal quzntum number U عدد کوانتومی سمتی
traversing U حرکت سمتی پیمایش
horizontal error U اشتباه بردی و سمتی
deflection component of trail U شاخه سمتی مسیر
alternate traversing fire U اتش یدکی سمتی
wind shear U انحراف سمتی باد
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
to r.someone as a U کسی رابرای سمتی پیشنهادکردن
aircraft vectoring U کنترل مسیر سمتی هواپیما
deflection component of trail U شاخه سمتی معبر حرکت
to r.someone as a U کسی را به سمتی معرفی کردن
azimuth resolution U اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
windage U تنظیم سمتی وسایل نشانه روی
To assume office . U عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
stickside U سمتی از بدن دروازه بان باچوب هاکی
azimuth equidistant projection U وسیله نشان دهنده تعادل سمتی هواپیما
variations U اختلاف سمت یا محل ترکش گلوله تغییرات سمتی
variation U اختلاف سمت یا محل ترکش گلوله تغییرات سمتی
windage U حرکت سمتی اثر باد درمنحرف کردن گلوله
heedful U متوجه
attentive U متوجه
overhanging U متوجه
on ones guard U متوجه
advertent U متوجه
regardful U متوجه
tenty U متوجه
vortex line U خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
presentient U قبلا متوجه
lends U متوجه شدن
lends U متوجه کردن
lend U متوجه کردن
finical U متوجه جزئیات
lend U متوجه شدن
tendentious U متمایل متوجه
Be carful . U متوجه باش
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
particular redemption U متوجه فقره
to waken U متوجه کردن
point U متوجه ساختن
see through U متوجه شدن
wistful U متوجه ارزومند
theocentric U متوجه بخدا
see-through U متوجه شدن
direct U متوجه ساختن
directed U متوجه ساختن
directs U متوجه ساختن
crabs U پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
strong side U سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
crab U پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
associations U تجمع
aggregation U تجمع
assembly U تجمع
congestion U تجمع
public meeting U تجمع
association U تجمع
forming up U تجمع
accumulation U تجمع
accumulations U تجمع
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
self centered U متوجه نفس خود
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
point U به سمت متوجه کردن
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
reentrant U متوجه بسمت داخل
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
to point to something U به چیزی متوجه کردن
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
earthbound U متوجه بسوی زمین
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
trafficked U تجمع مدافعان
line official U داور خط تجمع
trafficking U تجمع مدافعان
swarmer U تجمع کننده
traffics U تجمع مدافعان
furunculosis U تجمع چندکورک
traffic U تجمع مدافعان
collecting point U منطقه تجمع
accumulation point U نقطه تجمع
assembly area U منطقه تجمع
assembling area U منطقه تجمع
rendezvous area U منطقه تجمع
turout U تجمع پرسنل
hive U مرکز تجمع
capital agglomeration U تجمع سرمایه
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
pigmentation U تجمع رنگدانه ها در بافتها
pipe the side U تجمع گارد احترام
rallying point U محل تجمع مجدد
number forward U مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
dust laden U تجمع گرد وغبار
association U تداعی معانی تجمع
rendezvous area U منطقه تجمع موقت
boat rendezvous area U منطقه تجمع قایقها
line backer U مدافع پشتیبان خط تجمع
line backing U دفاع پشت خط تجمع
unlawful assembly U تجمع غیر قانونی
concentration camp U منطقه تجمع اسرا
concentration camps U منطقه تجمع اسرا
loose forward U مهاجم تک رو پشت خط تجمع
coagulation U تجمع مواد در یک ناحیه
associations U تداعی معانی تجمع
rallying points U محل تجمع مجدد
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com