Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unipolar
U
سلولهای عصبی یک قطبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dendrite
U
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
polar regions
U
مناطق قطبی زمین سرزمینهای قطبی
nervation
U
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
U
درد عصبی مرض عصبی
polar plot
U
روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
orientation forces
U
نیروهای دو قطبی- دو قطبی
dipole dipole bond
U
پیوند دو قطبی- دو قطبی
odontoblast
U
سلولهای عاج ساز
leukocytoblast
U
سلولهای موجدگلبولهای سفید خون
turgor
U
ورم سلولهای زنده گیاهی
somatogenic
U
ناشی از سلولهای جداری وبدنه
somatogenic
U
ایجادکننده سلولهای جداری وجسمی
extracellular
U
واقع درخارج سلولهای بدن
acanthoma
U
اماس سلولهای خارداربافت پوششی مالپیقی
manubrium
U
سلولهای استوانهای میان جدار داخلی
exodermis
U
لایهء خارجی سلولهای زنده محیطی
myeloma
U
تومور بدخیم سلولهای مغز استخوان
autogenesis
U
ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
haploid
U
دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
macromere
U
سلولهای بزرگتری که در اثر تقسیم سلولی نامساوی تخم ایجادمیشود
circumpolar constellation
U
صورتهای فلکی دور قطبی صورتهای فلکی پیرا قطبی
polar stereographic
U
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
unbalanced cell
U
سلول باطری نیکل کادنیم که بیش از سلولهای دیگر تخلیه شده است
anoxia
U
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
hi res graphics
U
graphics resolution high تصویر صاف و واقعی روی صفحه نمایش که به وسیله تعداد زیادی سلولهای تصویرتولید میشود
gonidium
U
یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
overwrought
U
عصبی
neural
U
عصبی
abnerval
U
عصبی
on pins and needles
<idiom>
U
عصبی
keyed up
<idiom>
U
عصبی
twitchy
U
عصبی
uptight
U
عصبی
neurogram
U
رد عصبی
neurotic
U
عصبی
engram
U
رد عصبی
nervous
U
عصبی
nervelessness
U
بی عصبی
ganglion
U
غده عصبی
nerve
U
رشته عصبی
nerves
U
رشته عصبی
nerve tissue
U
بافت عصبی
nerve center
U
مرکز عصبی
plexus
U
شبکه عصبی
interneural
U
داخل عصبی
nerve cell
U
سلول عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
anorexia nervosa
U
بی اشتهایی عصبی
nerve block
U
وقفه عصبی
nerve ending
U
پایانه عصبی
psychochemical agent
U
عامل عصبی
psychochemical agent
U
گاز عصبی
causalgia
U
سوزش عصبی
nerve cell
U
یاخته عصبی
nervous systems
U
دستگاه عصبی
neural circuit
U
مدار عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
U
عصبی بودن
nerve path
U
گذرگاه عصبی
lose temper
<idiom>
U
عصبی شدن
neuroplexus
U
شبکه عصبی
neural lesion
U
ضایعه عصبی
neural induction
U
القای عصبی
neural discharge
U
تخلیه عصبی
neural conduction
U
رسانش عصبی
Relax!
U
عصبی نشو!
nerve plexus
U
شبکه عصبی
shock
U
حمله عصبی
nervelessly
U
از روی بی عصبی
shocked
U
حمله عصبی
neural arc
U
قوس عصبی
neural bond
U
پیوند عصبی
neuralgia
U
درد عصبی
nervous system
U
دستگاه عصبی
neural satiation
U
اشباع عصبی
neuritis
U
التهاب عصبی
willies
U
حمله عصبی
neurocyte
U
یاخته عصبی
neurons
U
یاخته عصبی
nerve deafness
U
کری عصبی
shocks
U
حمله عصبی
nerve current
U
جریان عصبی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
neural network
U
شبکه عصبی
nerve impulse
U
تکانه عصبی
neurofibril
U
تار عصبی
neuron
U
یاخته عصبی
nerve fibre
U
تار عصبی
tenser
U
عصبی وهیجان زده
neurogenic
U
دارای ریشه عصبی
preganglionic
U
قبل از عقده عصبی
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
tract
U
دسته تار عصبی
neurotic
U
دچار اختلال عصبی
parasympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
neuroblast
U
یاخته رویانی عصبی
discharge
U
شلیک عصبی تخلیه
discharges
U
شلیک عصبی تخلیه
vegetative nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
reciprocal innervation
U
تحریک عصبی تقابلی
conceptual nervous system
U
دستگاه عصبی فرضی
nerve agent
U
عامل شیمیایی عصبی
on edge
<idiom>
U
خیلی عصبی وخشمگین
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
anorexic
U
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
visceral nervous system
U
دستگاه عصبی احشایی
tensing
U
عصبی وهیجان زده
tensest
U
عصبی وهیجان زده
tenses
U
عصبی وهیجان زده
tensed
U
عصبی وهیجان زده
tense
U
عصبی وهیجان زده
hysteria
U
هیستری حمله عصبی
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
jittery
U
وحشت زده و عصبی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
commissure
U
بافت عصبی رابط
commissural fibres
U
رشتههای عصبی رابط
tracts
U
دسته تار عصبی
neuropsychiatric
U
درمان روانی عصبی
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
bradyarthria
U
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی سمپاتیک
neuroptera
U
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
U
مرض روانی و عصبی
homopolar
U
هم قطبی
unipolar
U
یک قطبی
double pole
U
دو قطبی
dipole
U
دو قطبی
bipolar
U
دو قطبی
diode
U
دو قطبی
unipolar
U
تک قطبی
polar
U
قطبی
arctic
U
قطبی
scanner
U
وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanners
U
وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
neurogenic
U
ایجاد کننده بافت عصبی
psychoneural parallelism
U
توازی نگری روانی- عصبی
nervous
U
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
oxime
U
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی خود کار
neurocirculatory asthenia
U
ضعف عصبی- گردش خونی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی خود مختار
preganglionic
U
وابسته به جلو عقده عصبی
ans
U
دستگاه عصبی خود مختار
commissurotomy
U
برداشتن بافت عصبی رابط
tie up in knots
<idiom>
U
کسی را عصبی ونگران کردن
liminal
U
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
autonomic
U
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
two terminal network
U
شبکه دو قطبی
polar bond
U
پیوند قطبی
two electrode valve
U
لامپ دو قطبی
unipolarity
U
حالت یک قطبی
unipolar armature
U
ارمیچر تک قطبی
polar diagram
U
نقشه قطبی
polar distance
U
فاصله قطبی
polar molecule
U
مولکول قطبی
polaris
U
ستاره قطبی
polar winds
U
بادهای قطبی
polar relay
U
رله قطبی
polarized relay
U
رله قطبی
polar solvent
U
حلال قطبی
polar vortex
U
ورتکس قطبی
polar vector
U
بردار قطبی
polar transmission
U
مخابره قطبی
polarization current
U
جریان قطبی
polarizing filter
U
صافی قطبی
triode
U
لامپ سه قطبی
terminal voltage
U
ولتاژ قطبی
north star
U
ستاره قطبی
one pole switch
U
کلید یک قطبی
single contact switch
U
کلید یک قطبی
polar angle
U
زاویه قطبی
polar compound
U
ترکیب قطبی
polar coordinate
U
مختصات قطبی
polestar
U
ستاره قطبی
pole armature
U
ارمیچر قطبی
polar coordinates
U
مختصات قطبی
polar variable
U
متغیر قطبی
electric doublet
U
دو قطبی الکتریسیته
polarizes
U
قطبی کردن
crystal rectifier
U
دو قطبی بلورین
hexode
U
لامپ شش قطبی
polarize
U
قطبی کردن
polarising
U
قطبی کردن
dipole antenna
U
انتن دو قطبی
zwitterion
U
یون دو قطبی
loadstar
U
ستاره قطبی
dipolar ion
U
یون دو قطبی
lodestar
U
ستاره قطبی
polarities
U
تمایل قطبی
polarizing
U
قطبی کردن
dipole interaction
U
بر هم کنش دو قطبی
electric dipole
U
دو قطبی الکتریسیته
fitchet
U
گربه قطبی
bipolar cells
U
یاختههای دو قطبی
foumart
U
گربه قطبی
aurora
U
شفق قطبی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com