English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (45 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
expropriate U سلب مالکیت کردن از
expropriated U سلب مالکیت کردن از
expropriates U سلب مالکیت کردن از
expropriating U سلب مالکیت کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
denationalization U تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
disorintate U مالکیت چیزی راانکار کردن
to put in possession U مالکیت دادن متصدی کردن
Other Matches
prior possession U تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
joint ownership U اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
his right of ownership lapsed U حق مالکیت از او سلب شد حق مالکیت او ساقط شد
separation of ownership and control U جدائی مالکیت از کنترل جدائی مالکیت از مدیریت
proprietorial right U حق مالکیت
ownership U مالکیت
acquisitions U مالکیت
propritorship U مالکیت
right of ownership U حق مالکیت
ownership U حق مالکیت
acquisition U مالکیت
ownership right U حق مالکیت
dominion U حق مالکیت
dominium U مالکیت
possession U مالکیت
proprietorship U مالکیت
support U حق مالکیت
possessory title U سمت مالکیت
private ownership U مالکیت خصوصی
possessory title U عنوان مالکیت
reconversion U اعاده مالکیت
possessory right U حق تصرف یا مالکیت
property rights U حقوق مالکیت
literary property U حق مالکیت ادبی
title deed U اسناد مالکیت
root of title U منشاء مالکیت
collective ownership U مالکیت مشاع
retention of title U حفظ مالکیت
ascription U تصدیق مالکیت
accession U شرکت در مالکیت
asset ownership U مالکیت دارائی
confusion U مالکیت ما فی الذمه
title deed U قباله مالکیت
title deed U سند مالکیت
gen U حالت مالکیت
villeinage U مالکیت رعیت
retention of title U ضبط مالکیت
collective ownership U مالکیت جمعی
state enterprise U مالکیت دولتی
seisin U مالکیت اراضی
expropriation U سلب مالکیت
condominiums U مالکیت مشترک
individual ownership U مالکیت فردی
condominium U مالکیت مشترک
personal ownership U مالکیت شخصی
special property U مالکیت خاص
public ownership U مالکیت دولتی
praivate ownership U مالکیت خصوصی
document of title U سند مالکیت
documents of title U سند مالکیت
public ownership U مالکیت عمومی
public domain U مالکیت دولتی
get hold of (something) <idiom> U به مالکیت رسیدن
title deeds U سند مالکیت
public ownership U مالکیت دولتی
title of territory U مالکیت اقلیم
state ownership U مالکیت دولتی
muniment of title U دلیل مالکیت
estate in common U مالکیت مشاع
joint ownership U مالکیت مشترک
joint ownership U مالکیت مشاع
slaveholding U مالکیت برده
possessory action U دعوی مالکیت
joint ownership U مالکیت اشتراکی
dispossession U سلب مالکیت
ownership and management U مالکیت و مدیریت
title U مستند مالکیت
qualified property U مالکیت محدود
titles U مستند مالکیت
alienation U انتقال مالکیت
private property U مالکیت خصوصی
mere right U حق مالکیت بدون تصرف
title-holders U صاحب سند مالکیت
beneficial ownership U مالکیت به نسبت منافع
passing the ownership U مالکیت مافی الذمه
entitled to owver ship U دارای حق مالکیت است
possessory action U دعوی اعاده مالکیت
title-holder U صاحب سند مالکیت
repossessed U مالکیت مجدد یافتن
prescriptive right or title U حق مالکیت از راه مرورزمان
repossessing U مالکیت مجدد یافتن
collectivity U مالکیت اشتراکی جمع
title of territory U مالکیت قلمرو کشور
possession by title of ownership U تصرف به عنوان مالکیت
prescriptive right U حق مالکیت از طریق مرورزمان
white elephant <idiom> U ثروت یا مالکیت بیفایده
replevin U دعوی اعاده مالکیت
share certificate U گواهی مالکیت سهام
estate in common U اشتراک در مالکیت زمین
repossess U مالکیت مجدد یافتن
put in a claim for something U مدعی مالکیت چیزی شدن
tenancy U مدت اجاره مالکیت موقت
disown U مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
socialism U مالکیت اجتماعی ابزار تولید
disowned U مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
disowns U مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
freehold U مالکیت مطلق ملک موروثی
tenancies U مدت اجاره مالکیت موقت
petitory U مبنی بردادخواهی نسبت به مالکیت
disowning U مالکیت چیزی را انکارکردن ردکردن
freeboard U حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
p is nine points of the law U تصرف شرط عمده مالکیت است
hold down U نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
titleholder U صاحب سند مالکیت دارای عنوان
hold down U برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
dock warrant U سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
Here are my car registration papers. بفرمائید این مدارک مالکیت اتومبیل من است.
eminent domain U مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
shares U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shared U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
alienability U قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
chose in action U حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
shifting use U مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
severalty U مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
property in action U مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
prescriptions U دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
apostrophe U در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
apostrophes U در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
prescription U دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
executed contract U قرارداد انتقال مالکیت درحالتی که کلیه حقوق متعلقه ان را نیز شامل شود
escheat U در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
communism U کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
capital stock U عنصر مالکیت شرکت که بصورت سهام وگواهی نامه سهام درامده
tenancy in common U حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
fee tail U تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
genitive U حالت مالکیت حالت مضاف الیه
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
communications stallite corporation U یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امتیاز ان توسط کنگره ایالات متحده امریکا به منظور مخابره سیگنالهای صوتی وتلویزیونی و تصویری ماهواره صادر شده است
root of title U منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com