Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bringing an action
U
اقامه دعوی
initiating proceedings
U
اقامه دعوی
right of action
U
حق اقامه دعوی
judge advocate
U
اقامه کننده دعوی
lodge a complaint
U
اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person
U
اقامه دعوی علیه کسی کردن
pretends
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
go to law
U
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
adduction
U
اقامه
inductions
U
اقامه
induction
U
اقامه
productions
U
اقامه
adductor
U
اقامه
erections
U
اقامه
production
U
اقامه
erection
U
اقامه
raises
U
اقامه کردن
alleging
U
اقامه کردن
poses
U
اقامه کردن
posed
U
اقامه کردن
pose
U
اقامه کردن
allege
U
اقامه کردن
raise
U
اقامه کردن
put in
U
اقامه کردن
posing
U
اقامه کردن
adduee
U
اقامه کردن
advance
U
اقامه کردن
bring
U
اقامه کردن
preferring
U
اقامه کردن
prefer
U
اقامه کردن
prefers
U
اقامه کردن
alleges
U
اقامه کردن
brings
U
اقامه کردن
advances
U
اقامه کردن
advancing
U
اقامه کردن
bringing
U
اقامه کردن
trover
U
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pretends
U
دروغی اقامه کردن
cross action
U
علیه وی اقامه کند
pretend
U
دروغی اقامه کردن
pretending
U
دروغی اقامه کردن
call to prayer
U
اقامه قبل از نماز
producing
U
اقامه ارائه کردن
account
U
دلیل موجه اقامه کردن
non claim
U
فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
produced
U
اقامه کردن ارائه دادن سند
demonstratively
U
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
produces
U
اقامه کردن ارائه دادن سند
produce
U
اقامه کردن ارائه دادن سند
inductility
U
عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
obstruction
U
ممانعت
withholding
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
withhold
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
restraints
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
exclusion
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
interdiction
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
prevention
U
ممانعت
denial measures
U
اصول ممانعت
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
blockage
U
ممانعت دریایی
blockages
U
ممانعت دریایی
annoyance
U
ممانعت ازردگی
liberalizer
U
رافع ممانعت
impeded
U
ممانعت کردن
impedes
U
ممانعت کردن
forfend
U
ممانعت کردن
preventer
U
ممانعت کننده
impede
U
ممانعت کردن
trade barrier
U
ممانعت تجاری
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
check
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
checks
U
ممانعت کردن
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
prohibition
U
تحریم ممانعت
interference
U
ممانعت غیرمجاز
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
rein
U
ممانعت لجام زدن
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
interplead
U
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
pleadings
U
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
back pressure valve
U
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
lawsuit
U
دعوی
lawsuits
U
دعوی
strife
U
دعوی
professions
U
دعوی
profession
U
دعوی
pretension
U
دعوی
pretensions
U
دعوی
quarrelled
U
دعوی
claims
U
دعوی
cases
U
دعوی
quarrel
U
دعوی
quarreled
U
دعوی
quarrelling
U
دعوی
quarrels
U
دعوی
quarreling
U
دعوی
suit at law
U
دعوی
claim
U
دعوی
claiming
U
دعوی
case
U
دعوی
claimed
U
دعوی
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
civil action
U
دعوی مدنی
subject of debate
U
موضوع دعوی
substituted service
U
اوراق دعوی
nullity proceeding
U
دعوی بطلان
cause of claim
U
منشاء دعوی
the litigants
U
طرفین دعوی
vexatious action
U
دعوی ایذائی
waiving a claim
U
اسقاط دعوی
withdrawal of a case
U
استرداد دعوی
acquittance
U
سندترک دعوی
admissible case
U
دعوی مسموع
ancillary suit
U
دعوی طاری
lis mota
U
شروع دعوی
splitting a cause of action
U
تجزیه دعوی
set up claim to
U
دعوی کردن
possessory action
U
دعوی مالکیت
criminal action
U
دعوی جزایی
personal action
U
دعوی شخصی
personal action
U
دعوی منقول
party to a suit
U
طرف دعوی
parties to a dispute
U
اصحاب دعوی
parties of dispute
U
اصحاب دعوی
object of claim
U
خواسته دعوی
mertis of the case
U
ماهیت دعوی
cross action
U
دعوی متقابل
jactitation
U
دعوی دروغ
jactation
U
دعوی دروغ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com