Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deserve
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserves
U
سزاوار بودن شایستگی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to d. well of
U
خوب سزاوار بودن
have it coming
<idiom>
U
سزاوار تنبیه بودن
to merit reward
U
سزاوار پاداش بودن
able
U
شایستگی داشتن
ablest
U
: توانابودن شایستگی داشتن
abler
U
: توانابودن شایستگی داشتن
habilitate
U
ملبس شایستگی داشتن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
suspect
U
شک داشتن مظنون بودن
suspecting
U
شک داشتن مظنون بودن
suspects
U
شک داشتن مظنون بودن
deserve
U
لایق بودن استحقاق داشتن
undulated
U
تموج داشتن موجدار بودن
undulates
U
تموج داشتن موجدار بودن
undulate
U
تموج داشتن موجدار بودن
yearns
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
sites
U
قرار داشتن مستقر بودن
yearn
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned
U
اشتیاق داشتن مشتاق بودن
sited
U
قرار داشتن مستقر بودن
site
U
قرار داشتن مستقر بودن
expect
U
انتظار داشتن منتظر بودن
love
U
عشق داشتن عاشق بودن
dominates
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
dominated
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
adequateness
U
توافق داشتن متفق بودن
matters
U
مهم بودن اهمیت داشتن
mattering
U
مهم بودن اهمیت داشتن
mattered
U
مهم بودن اهمیت داشتن
expects
U
انتظار داشتن منتظر بودن
matter
U
مهم بودن اهمیت داشتن
expecting
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expected
U
انتظار داشتن منتظر بودن
to have an interest
[in]
U
سهم داشتن
[شریک بودن]
[در]
require
U
نیاز داشتن لازم بودن
loves
U
عشق داشتن عاشق بودن
loved
U
عشق داشتن عاشق بودن
requiring
U
نیاز داشتن لازم بودن
tend
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
requires
U
نیاز داشتن لازم بودن
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
abounds
U
زیاد بودن وفور داشتن
abounded
U
زیاد بودن وفور داشتن
abounding
U
زیاد بودن وفور داشتن
required
U
نیاز داشتن لازم بودن
detests
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
tended
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
tending
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
tends
U
متمایل بودن به گرایش داشتن
adhere
U
توافق داشتن متفق بودن
may
U
توانایی داشتن قادر بودن
adhered
U
توافق داشتن متفق بودن
detest
U
تنفر داشتن از بیزار بودن از
adheres
U
توافق داشتن متفق بودن
adhering
U
توافق داشتن متفق بودن
deserves
U
لایق بودن استحقاق داشتن
to have patience
U
شکیبا بودن صبر داشتن
dominate
U
حکمفرما بودن تسلط داشتن
finger in the pie
<idiom>
U
دست داشتن ،مسئول بودن
To be in the ring (arena).
U
تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
to be together with somebody
U
با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
equivalents
U
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalent
U
همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise
U
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
To be a good conversationalist .
U
دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
play second fiddle to someone
<idiom>
U
ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
outclass
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses
U
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble
[rotate unevenly]
U
لنگ بودن
[تاب داشتن]
[به طور نامنظم چرخیدن]
[اصطلاح روزمره]
entitled to
U
سزاوار
worthful
U
سزاوار
deserved
U
سزاوار
condign
U
سزاوار
actionable
<adj.>
U
سزاوار تنبیه
punishable
U
سزاوار کیفر
deservedly
U
بطور سزاوار
worthy
U
شایان سزاوار
reprehensible
U
سزاوار سرزنش
worthier
U
شایان سزاوار
worthiest
U
شایان سزاوار
worth
U
سزاوار ثروت
penal
<adj.>
U
سزاوار تنبیه
blamable
U
سزاوار سرزنش
blameful
U
سزاوار سرزنش
punishable
<adj.>
U
سزاوار تنبیه
culpable
<adj.>
U
سزاوار تنبیه
chargeable
<adj.>
U
سزاوار تنبیه
indictable
<adj.>
U
سزاوار تنبیه
meritoriously
U
بطور سزاوار
shimmers
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer
U
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
punishable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
actionable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
culpable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
punishable
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
penal
<adj.>
U
سزاوار مجازات
[حقوقی]
indictable
<adj.>
U
سزاوار کیفر
[حقوقی]
blameworthy
U
گناهکار سزاوار سرزنش
imputable
U
اسناد دادنی سزاوار سرزنش
it serves him right
U
سزاوار است تا چشمش هم کور
stand by
<idiom>
U
پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
supernaculum
U
باده خوشگوارکه سزاوار تاته نوشیدن است
merits
U
شایستگی
sufficiency
U
شایستگی
adequacy
U
شایستگی
proficiency
U
شایستگی
meriting
U
شایستگی
merited
U
شایستگی
deservingness
U
شایستگی
seemliness
U
شایستگی
adaptability
U
شایستگی
acceptability
U
شایستگی
deserts
U
شایستگی
deserting
U
شایستگی
meritoriousness
U
شایستگی
pertinence or nency
U
شایستگی
desert
U
شایستگی
decorousness
U
شایستگی
competence
U
شایستگی
expertise
U
شایستگی
qualification
U
شایستگی
qualification
U
شایستگی
competence
U
شایستگی
worthiness
U
شایستگی
eligibility
U
شایستگی
befitting
U
شایستگی
credential
U
شایستگی
sufficienty
U
شایستگی
skill
U
شایستگی
competency
U
شایستگی
aptness
U
شایستگی
merit
U
شایستگی
praiseworthiness
U
شایستگی
abilities
U
شایستگی
ability
U
شایستگی
meritoriously
U
از روی شایستگی
adorableness
U
شایستگی ستایش
meetness
U
شایستگی مناسبت
adorability
U
شایستگی ستایش
fitness
U
صلاحیت شایستگی
aptitudes
U
شایستگی لیاقت
pertinency
U
موقعیت شایستگی
decency
U
شایستگی محجوبیت
certificate of capacity
U
مدرک شایستگی
handsomeness
U
زیبائی شایستگی
combat proficiency
U
شایستگی رزمی
suitability
U
مناسبت شایستگی
aptitude
U
شایستگی لیاقت
pertinence
U
موقعیت شایستگی
aptitude test
U
ازمون شایستگی
aptitude tests
U
ازمون شایستگی
blameworthiness
U
شایستگی سرزنش
qualifies
U
شایستگی پیدا کردن
qualify
U
شایستگی پیدا کردن
merit system
U
نظام شایستگی نگر
he has much merit
U
بسیار شایستگی دارد
merit rating
U
درجه بندی شایستگی
eligibility
U
شایستگی برای انتخاب
printability
U
شایستگی برای چاپ
certificate of achievement
U
مدرک تصدیق شایستگی
indign
U
فاقد شایستگی خشمگین کردن
aptitude area
U
حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
I can see an innate ability in that follow .
دراو مایه و شایستگی می بینم
efficiency
U
کارایی وسیله یا نفر شایستگی
he is i. to do that
U
شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
picturesqueness
U
شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
honourable mentions
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mention
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
to incur a punishment
U
تنبیه بر خود وارد اوردن سزاوار تنبیه شدن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com