English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To keep one s distmce from some one . U از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
to show f. U تسلیم نشدن رام نشدن
sinfulness U گناهکاری
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
penitent U پشیمان
penintent U پشیمان
regretful U پشیمان
contrite U پشیمان
rues U پشیمان شدن
rued U پشیمان شدن
kick oneself <idiom> U پشیمان شدن
ruing U پشیمان شدن
rue U پشیمان شدن
you shall sweat for it U پشیمان خواهید شد
you will be sorry for it U پشیمان خواهید شد
She wI'll regret it bitterly. U مثل سگ پشیمان خواهد شد
repenting U توبه کردن پشیمان شدن
repent U توبه کردن پشیمان شدن
repents U توبه کردن پشیمان شدن
repented U توبه کردن پشیمان شدن
relented U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
relent U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relents U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relenting U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
He regareted his misdeed. U از عمل زشت خود پشیمان گشت
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
to miss plant U سبز نشدن
to put by U تسلیم نشدن
to keep up one's spirits U دلسرد نشدن
to miss fire U کامیاب نشدن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
excluding U شامل نشدن
resist temptation U وسوسه نشدن
to go wrong U موفق نشدن
hold the line <idiom> U تسلیم نشدن
disallow U قائل نشدن
disallows U قائل نشدن
disallowing U قائل نشدن
disallowed U قائل نشدن
to fall through U موفق نشدن
to get out of the way U مانه نشدن
unsay U گفته نشدن
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
keep one's head U دست پاچه نشدن
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
to keep cold U دست پاچه نشدن
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
to keep ones hair on U دست پاچه نشدن
exclusion U عمل شامل نشدن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
keep cold U دست پاچه نشدن
underdraw U کشیده نشدن زه تا اخر
to keep ones he U دست پاچه نشدن
to keep one's hair on U دست پاچه نشدن
keep one's hair on U دست پاچه نشدن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
blackout U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
blackouts U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
expostfacto U عطف به ماسبق نشدن قانون
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
leakage U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakages U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
offenses U گناه
irreprehensible U بی گناه
reproachless U بی گناه
misdemeanor U گناه
guiltless U بی گناه
guilt U گناه
offence U گناه
crime U گناه
misdemeanour U گناه
fault U گناه
irreproachable U بی گناه
sackless U بی گناه
delict U گناه
vises U گناه
vices U گناه
vice- U گناه
deep dyed U گناه
offenceless U بی گناه
misdemeanors U گناه
blameless U بی گناه
faults U گناه
niet culpable U بی گناه
transgression U گناه
pure of guilt U بی گناه
misdemeanours U گناه
offense U گناه
sinned U گناه
sinless U بی گناه
vice U گناه
faulted U گناه
sin U گناه
sinning U گناه
cleanhanded U بی گناه
offense,etc U گناه
ratchet effect U اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
blamed U اشتباه گناه
blame U اشتباه گناه
sin of the f. U گناه جسم
irreprovable U بی گناه رد نکردنی
blames U اشتباه گناه
blaming U اشتباه گناه
misdeed U جرم گناه
erring U گناه کار
deadly sin U گناه کبیره
venial U گناه صغیر
transgression U خطا گناه
peccatophobia U گناه هراسی
absolution آمرزش گناه
to perpetrate a crime U گناه کردن
crime U گناه کردن
venial sin U گناه صغیره
sin U گناه ورزیدن
peccabillo U گناه کوچک
sinned U گناه ورزیدن
remission U عذر گناه
sinning U گناه ورزیدن
misdeeds U جرم گناه
resipiscence U اقرار به گناه
hamartophobia U گناه هراسی
mortal sin U گناه کبیره
resipiscent U معترف به گناه
guilt feeling U احساس گناه
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
incestuously U با گناه نزدیکی بمحارم
to purify from sin U از گناه پاک کردن
to sin agaist god U بخدا گناه ورزیدن
incendiary crime U گناه اتش انگیزی
besetting sin U گناه دست برندار
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
the f.of adem U گناه یا انحراف ادم
i may thank myself U گناه از خودم است
impemitently U بااصرار در گناه کاری
impenitently U بالجاجت در گناه کاری
in flagrant delict U درعین ارتکاب گناه
pardoner U کشیش امرزنده گناه
d.sin U گناه بزرگ عمدی
guilt U گناه مجرمیت محکومیت
i am shaped in sin U در گناه سرشته شده ام
of malice prepense U با قصد ارتکاب گناه
a guilty conscience [about] U وجدان با گناه [بخاطر]
capital U گناه مستوجب اعدام سرمایه
original sin U نخستین گناه ادم ابوالبشر
to acknowledge your own guilt [culpability] U به گناه خود اقرار کردن
to perpetrate a crime U گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
sin of omission U گناه فروگذاری از انجام امری
own up <idiom> U گناه رابه گردن گرفتن
infallible U مصون از خطا منزه از گناه
absolving U کسی را از گناه بری کردن
puratorial U پاک کننده گناه کفارهای
absolves U کسی را از گناه بری کردن
absolved U کسی را از گناه بری کردن
absolve U کسی را از گناه بری کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
salvationism U اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
to purify from sin U از قید گناه ازاد کردن
i insist that he is innocent U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist on his innocence U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability U ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
dewy-eyed U معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken U دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
She is more culpable than the others. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
to feel a pang of guilt U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
long suffering U سختی کش
rigorism U سختی
steeliness U سختی
hardness of water U سختی اب
duress U سختی
privations U سختی
rigours U سختی
rigour U سختی
hardiness U سختی
grievousness U سختی
rigor U سختی
tenacity U سختی
rigorousness U سختی
adamancy U سختی
adamancy U سر سختی
toughness U سختی
rigors U سختی
hardily U به سختی
roughing U سختی
hard lines U سختی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com