English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be itching fo r a fight . To be on the war path. U سر دعوا داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to live like cat and dog U دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
Other Matches
night brawler U شب دعوا کن
strife U دعوا
dustup U دعوا
squeals U دعوا نزاع
quarrels U دعوا ستیزه
quarrelling U دعوا ستیزه
contesting U رقابت دعوا
actions U اقامهء دعوا
imparlance U تعویق دعوا
contests U رقابت دعوا
dust-ups U جنگ و دعوا
dust-up U جنگ و دعوا
wrangler U دعوا کننده
quarrelled U دعوا ستیزه
squeal U دعوا نزاع
quarreled U دعوا ستیزه
quarrel U دعوا ستیزه
disclamation U ترک دعوا
contested U رقابت دعوا
cat-and-dog <adj.> U پر جنگ و دعوا
squealed U دعوا نزاع
callet U دعوا و غوغا
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
bust-up U دعوا-مشاجره
champerty U شرکت در دعوا
quiteclaim U ترک دعوا
action U اقامهء دعوا
contest U رقابت دعوا
discord U دعوا نزاع
quarreling U دعوا ستیزه
to quarrel with somebody <idiom> U با کسی دعوا کردن
debatable ground U زمین یامرزمورد دعوا
rivaled U طرف مقابل دعوا
rivals U طرف مقابل دعوا
rivalling U طرف مقابل دعوا
rivalled U طرف مقابل دعوا
rivaling U طرف مقابل دعوا
rival U طرف مقابل دعوا
kick up a row U دعوا راه انداختن
nonjoinder U عدم ورود در دعوا
to instigate an argument U دعوا راه انداختن
brabble U مشاجره کردن دعوا
to instigate an argument U تحریک به دعوا کردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
disclaims U ترک دعوا کردن نسبت به
jar U دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred U دعوا و نزاع طنین انداختن
jars U دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaimed U ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim U ترک دعوا کردن نسبت به
cut both ways <idiom> U به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
disclaiming U ترک دعوا کردن نسبت به
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
the nature of the case U ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
They fight like cat and dog . U باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
to stir [things] up U دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> U توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
oppugn U مبارزه کردن با دعوا کردن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
having U داشتن
doubting U شک داشتن
doubts U شک داشتن
doubt U شک داشتن
own U داشتن
intercommon U داشتن
owned U داشتن
owning U داشتن
owns U داشتن
to go hot U تب داشتن
relieving U داشتن
to have f. U تب داشتن
to hold a meeting U داشتن
to be feverish U تب داشتن
to be in a f. U تب داشتن
relieve U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
relieves U داشتن
redolence U بو داشتن
lackvt U کم داشتن
doubted U شک داشتن
lacked U کم داشتن
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
to possess U داشتن
to have possession of U داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
want U کم داشتن
possesses U داشتن
possessing U داشتن
have U داشتن
lack U کم داشتن
lacks U کم داشتن
possess U داشتن
to hold U داشتن
wanted U کم داشتن
to have U داشتن
to send away U اعزام داشتن
contesting U اعتراض داشتن بر
to run on U ادامه داشتن
to put to a pause U نگاه داشتن
disguise U نهان داشتن
vary U فرق داشتن
differs U فرق داشتن
to show f. U سرجنگ داشتن
to give support to U نگاه داشتن
to hold in contempt U سبک داشتن
occupying U مشغول داشتن
to have the pull of U برتری داشتن بر
occupy U مشغول داشتن
to have patience U شکیبایی داشتن
resembling U شباهت داشتن
disguised U نهان داشتن
disguises U نهان داشتن
resemble U شباهت داشتن
resembled U شباهت داشتن
contest U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض داشتن بر
to hold in respect U محترم داشتن
to hold in reverence U محترم داشتن
to regard with reverence U محترم داشتن
differing U فرق داشتن
resembles U شباهت داشتن
differed U فرق داشتن
adjudge مقرر داشتن
differ U فرق داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
disguising U نهان داشتن
to have in view U در نظر داشتن
to have in stock U موجود داشتن
aspires U ارزو داشتن
to bear any one a grudge U به کسی لج داشتن
to bear enmity U دشمنی داشتن
to bring good luck U شگون داشتن
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
to drive at U قصد داشتن از
to drive at U توجه داشتن به
to fondle to the heart U گرامی داشتن
expects U چشم داشتن
protend U بسط داشتن
aspire U ارزو داشتن
expecting U چشم داشتن
aspired U هوش داشتن
aspired U ارزو داشتن
aspire U هوش داشتن
keep U نگاه داشتن
to bear a grudge U لج یاکینه داشتن
keeps U نگاه داشتن
expect U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
abominating U تنفر داشتن
retain U نگاه داشتن
play-acted U نقش داشتن
play-act U نقش داشتن
to have an steem for U محترم داشتن
trepan U تمایل داشتن
to rold in steem U محترم داشتن
occupies U مشغول داشتن
to have in remembrance U یاد داشتن
retains U نگاه داشتن
to have a bee in ones bonnet U کک درتنبان داشتن
retained U نگاه داشتن
play-acts U نقش داشتن
lends U معطوف داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com