Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
amused
U
سرگرم شده و مشغول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
occupied
<adj.>
U
سرگرم
amused
<adj.>
U
سرگرم
entertaining
U
سرگرم کننده
accompanied
U
سرگرم بودن
engaging
U
سرگرم کننده
intent on doing anything
U
سرگرم کرد
amuses
U
سرگرم کردن
amuse
U
سرگرم کردن
accompany
U
سرگرم بودن
accompanies
U
سرگرم بودن
amusing
U
سرگرم کننده
amusingly
U
سرگرم کننده
divertive
U
سرگرم کننده
inveigle
U
فریفتن سرگرم کردن
pleases
U
سرگرم کردن لطفا
please
U
سرگرم کردن لطفا
sport
U
تفریحی سرگرم کردن
sported
U
تفریحی سرگرم کردن
sports
U
تفریحی سرگرم کردن
inveigled
U
فریفتن سرگرم کردن
inveigles
U
فریفتن سرگرم کردن
inveigling
U
فریفتن سرگرم کردن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
sportive
U
سرگرم تفریح وورزش ورزشی
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertainingly
U
بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده
busy at
U
مشغول
busy with
U
مشغول
at
U
مشغول
busy
U
مشغول
busiest
U
مشغول
busies
U
مشغول
busied
U
مشغول
busier
U
مشغول
occupied
U
مشغول
busying
U
مشغول
busy
U
مشغول کردن
he is at work
U
مشغول کاراست
busying
U
مشغول کردن
in a
U
مشغول نبرد
engage
U
مشغول کردن
busier
U
مشغول کردن
indebted
U
مشغول الذمه
he applied him self to study
U
مشغول تحصیل شد
in a
U
مشغول کار
go about
U
مشغول شدن به
get to work
U
مشغول کارشوید
engross
U
احتکارکردن مشغول
busies
U
مشغول کردن
at it
U
سخت مشغول
at work
U
مشغول کار
busied
U
مشغول کردن
go about
<idiom>
U
مشغول بودن با
occupies
U
مشغول داشتن
busiest
U
مشغول کردن
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
occupy
U
مشغول داشتن
under an obligation
U
مشغول الذمه
on the go
<idiom>
U
مشغول دویدن
to employ oneself
U
مشغول شدن
to d. one self
U
مشغول شدن
workings
U
مشغول کار
working
U
مشغول کار
engages
U
مشغول کردن
occupying
U
مشغول داشتن
overbusy
U
زیاد مشغول
(in) up to the chin
<idiom>
U
خیلی مشغول با کسی
intent on doing anything
U
سخت مشغول کاری
up to the eyes in work
U
سخت مشغول کار
go at
U
جدا مشغول شدن به
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
activities
U
فعال یا مشغول بودن
activity
U
فعال یا مشغول بودن
indebted
U
مشغول الذمه مقروض
opposite numbers
U
افسران مشغول به کار
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
amuses
U
مشغول کردن تفریح دادن
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
in the schools
U
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
amuse
U
مشغول کردن تفریح دادن
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
to engage in something
[in doing]
something
U
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
play at
U
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler
U
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
backgrounds
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
occupies
U
تصرف کردن سرگرم کردن
occupy
U
تصرف کردن سرگرم کردن
occupying
U
تصرف کردن سرگرم کردن
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble
U
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
active
U
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
to a. oneself
U
مشغول شدن اماده شدن
activities
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
lazier
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan
U
قوچان
[شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com