English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
errant U سرگردان حادثه جو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fortuitous event U حادثه جبری حادثه تصادفی
straggler U سرگردان
wanderer U سرگردان
wandering U سرگردان
wanderings U سرگردان
adrift U سرگردان
mazed U سرگردان
gadabout U سرگردان
runabout U سرگردان
runabouts U سرگردان
forlorn U سرگردان
dp U سرگردان
stragglers U سرگردان
astray U سرگردان
strays U سرگردان
strafe U سرگردان
strafed U سرگردان
strafes U سرگردان
strayed U سرگردان
erratic U سرگردان
vortex U سرگردان
vortexes U سرگردان
straying U سرگردان
vortices U سرگردان
discursive U سرگردان
stray U سرگردان
straggled U سرگردان اواره
straggle U سرگردان اواره
errantly U بطور سرگردان
wandered U سرگردان شدن
divagate U سرگردان شدن
wanders U سرگردان بودن
wandered U سرگردان بودن
wander U سرگردان شدن
wander U سرگردان بودن
wanders U سرگردان شدن
derelict U ناو سرگردان
straggling U سرگردان اواره
straggles U سرگردان اواره
eddy current U جریان سرگردان
stragglers U فراری سرگردان
straggler U فراری سرگردان
to be on tenters U سرگردان بودن
to go a U سرگردان شدن
to lead a U سرگردان کردن
strays U گم شده یا سرگردان .
straying U گم شده یا سرگردان .
stray U گم شده یا سرگردان .
to be in a quandery U سرگردان یامتحیرشدن
stray current U جریان سرگردان
extravagate U سرگردان شدن
to be [left] stranded U سرگردان شدن
to be on tenter hooks U سرگردان بودن
frustrated cargo U کالای سرگردان
casualties U حادثه
incident U حادثه
events U حادثه
casualty U حادثه
event U حادثه
fortuity U حادثه
occurence U حادثه
adventures U حادثه
adventure U حادثه
adventuress U زن حادثه جو
phenomenon U حادثه
incidents U حادثه
adventurous <adj.> U حادثه جو
eventless U بی حادثه
disasters U حادثه بد
accidents U حادثه
adventurer U حادثه جو
accident حادثه
accident U حادثه
uneventful U بی حادثه
accidents U : حادثه
adventurers U حادثه جو
outbreaks U حادثه
outbreak U حادثه
occurrences U حادثه
occurrence U حادثه
disaster U حادثه بد
ghost signals U علایم راداری سرگردان
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
dodgers U دور سرگردان جاخالی کن
dodger U دور سرگردان جاخالی کن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
erratically U بطور سیاریا سرگردان
a minor incident U یک حادثه جزئی
supervening event U حادثه طاری
mishaps U قضا حادثه بد
misadventure U حادثه ناگوار
fortuitous event U حادثه قهری
misadventures U حادثه ناگوار
security incident U حادثه امنیتی
mishap U قضا حادثه بد
outbreaks U شروع حادثه
accident reporting U گزارش حادثه
episodes U حادثه ضمنی
episodes U حادثه معترضه
episode U حادثه معترضه
episode U حادثه ضمنی
adventurism U حادثه جویی
incidents U حادثه عملیاتی
incidents U حادثه ضمنی
miscarriage U حادثه ناگوار
miscarriages U حادثه ناگوار
due to an accident U ناشی از یک حادثه
outbreak U شروع حادثه
incident U حادثه ضمنی
incident U حادثه عملیاتی
straggles U هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling U هرزه روییدن سرگردان بودن
awash U سرگردان بر روی امواج دریا
roil U مخلوط کردن سرگردان شدن
straggle U هرزه روییدن سرگردان بودن
straggled U هرزه روییدن سرگردان بودن
occupational accident U حادثه در حین کار
epoch U عصرتاریخی حادثه تاریخی
errantry U دربدری حادثه جویی
misadventures U حادثه ناگوار بدبختی
misadventure U حادثه ناگوار بدبختی
epochs U عصرتاریخی حادثه تاریخی
mischances U رویداد بد حادثه ناگوار
gentleman of fortune U نجیب زاده حادثه جو
mischance U رویداد بد حادثه ناگوار
accident proof U علت وقوع حادثه
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
force majeure U حادثه غیر قابل پیشگیری
acts of God U حادثه قهری قوه قهریه
forcemajeure U حادثه فوق العاده یا غیرمترقبه
accidence U حادثه اصول صرف و نحو
act of God U حادثه قهری قوه قهریه
chaining U اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
improbability U استبعاد حادثه یا امر غیر محتمل
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
looser U توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loosest U توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loose U توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
spasur U سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
whats' up U در رهگیری هوایی یعنی علت حادثه را گزارش کنید یا وضع چطور است
odysseys U قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
odyssey U قطعه منظوم رزمی منسوب به هومر شاعر یونانی حاوی شرح مسافرتهای پر حادثه "ادیسه "
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
straggles U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggle U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
intermezzo U حادثه عشقی نمایش کوتاه در میان پردههای نمایش جدی
teleran system U نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
strangle U سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
To be stranded. U دربدر شدن ( سرگردان شدن )
strays U سرگردان شدن منحرف شدن
straying U سرگردان شدن منحرف شدن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
stray U سرگردان شدن منحرف شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com