English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
money capital U سرمایه پولی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
free capital U سرمایه گذار پولی
Other Matches
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
supply price of capital U قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
capital stock U سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
capital consumption allowance U کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
liquidity trap U سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
capitalization U تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
disinvestment U سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
multiplier principle U اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
financiers U سرمایه دار سرمایه گذار
financier U سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism U کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
residential investments U سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization U سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
capital program U برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
marginal utility of capital U مطلوبیت نهائی سرمایه فایده نهائی سرمایه
collapse capitalism U فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
registered capital U سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
impecuniosity U بی پولی
moneyary U پولی
pecuniary U پولی
monetary U پولی
pocket U پولی
mercenaly U پولی
pockets U پولی
moneyed U پولی
venal U پولی
impecuniousity U بی پولی
financial property U اموال پولی
unit of currency U واحد پولی
financial inventory U ذخایر پولی
reconvert U پولی را مجدداتسعیرکردن
polyethylene U پولی اتیلن
pecuniary liability U ضمانت پولی
monetary incentive U مشوق پولی
grooved pulley U پولی شیاردار
pay patient U مریض پولی
dealing for money U معاملات پولی
polymyxin U پولی میکسین
financial property U داراییهای پولی
tight money U کنترل پولی
monetary convention U اتحاد پولی
monetary expansion U توسعه پولی
real U غیر پولی
polywag U پولی واگ
monetary inflation U تورم پولی
monetary instruments U ابزارهای پولی
monetary policy U سیاست پولی
monetary reserves U ذخائر پولی
money orders U حواله پولی
money order U حواله پولی
monetary control U نظارت پولی
monetary control U کنترل پولی
monetary base U پایه پولی
monetary base U مبنای پولی
monetary authorities U مقامات پولی
monetary assets U دارائیهای پولی
monetary deflation U محدودیت پولی
monetary economy U اقتصاد پولی
monetary restriction U محدودیت پولی
monetary school U مکتب پولی
money illusion U توهم پولی
monetary deflation U انقباض پولی
backing U پشتوانه پولی
money illusion U خطای پولی
money income U درامد پولی
money matters U امور پولی
money wage U مزد پولی
monetary value U ارزش پولی
monetary targets U اهداف پولی
monetary sector U بخش پولی
monetary unit U واحد پولی
loose pulley U پولی هرزگرد
monetary system U سیستم پولی
poly vinil chloride U کلرور پولی وینیل
finance U تامین هزینه پولی
financed U تامین هزینه پولی
rate of money wage U نرخ مزد پولی
tools of monetary policy U ابزار سیاست پولی
bimetallism U نظام پولی دو فلزی
finances U تامین هزینه پولی
pure monetary policy U سیاست پولی خالص
strategic concentration by rail U سیستم پولی فلزی
tight money U سیاست پولی انقباضی
financing U تامین هزینه پولی
bimetallic standard U پایه پولی دو فلزی
price U ارزش پولی کالا
nonmonetary assets U دارائیهای غیر پولی
gold standard U نظام پولی طلا
gold currency system U نظام پولی طلا
money rate of interest U نرخ بهره پولی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
nonmonetary sector U بخش غیر پولی
expansionary monetary policy U سیاست پولی انبساطی
nonmonetarists U اقتصاددانان غیر پولی
deflation U انقباض پولی رکود
prices U ارزش پولی کالا
it was a U خوب پولی بود
national money income U درامد ملی پولی
impecuniously U از روی بی پولی یا افلاس
i owe some money to you U یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money U ازبی پولی درفشار
hyperdeflation U انقباض پولی شدید
he is pressed for money U از بی پولی در مضیقه است
european monetary system U سیستم پولی اروپایی
european monetary fund U صندوق پولی اروپا
pecuniary externalities U پی امدهای خارجی پولی
contractionary monetary policy U سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy U سیاست پولی انقباضی
not for the world <idiom> U دراعضای هیچ پولی
dollar area U منطقه پولی دلار
down and out <idiom> U هیچ پولی نداشتند
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
feel the pinch <idiom> U دچار بی پولی شدن
poundage U مقدار پولی برحسب لیره
easy money U پولی که براحتی بدست اید
polyester U الیاف یاپارچه پولی استر
international monetary reserves U ذخائر پولی بین المللی
ring up <idiom> U اضافه کردن آمار پولی
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
Money entrusted to my care . U پولی که با مانت نزد من سپرده شد
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale U پولی که از محل فروش بدست می اید
monetrarist keynesian debate U بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
army deposit fund U سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
apportionment U تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
e p u U 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
burn a hole in one's pocket <idiom> U پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
transfer payment U پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
chantry U پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
to give U پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
contributions U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contribution U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
devaluation U تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
To play for love . U عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
corkage U پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
convertibles U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertible U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
deat benefit U وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
royalties U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
blockade currency U پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
royalty U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
countershaft pulley U محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
slush funds U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush fund U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
pewage U پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
haulage U پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
accumulated depreciation U کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
equities U سرمایه
asset U سرمایه
funded U سرمایه
fund U سرمایه
capital intensive U سرمایه بر
equity U سرمایه
capital U سرمایه
turn over U سرمایه
accumulated profit U پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
operating capital U سرمایه در گردش
flight of capital U مهاجرت سرمایه
flight of capital U فرار سرمایه
circulation capital U سرمایه در گردش
fixed capital U سرمایه ثابت
fixed property U سرمایه ثابت
circulating capital U سرمایه در گردش
circulating capital U سرمایه در جریان
trading capital U سرمایه در گردش
financial capital U سرمایه مالی
capital reserve U ذخیره سرمایه
disinvestment U اتلاف سرمایه
invests U سرمایه گذاری
invested U سرمایه گذاری
invested U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
physical capital U سرمایه غیرپولی
physical capital U سرمایه فیزیکی
disinvestment U کاهش سرمایه
invest U سرمایه گذاشتن
funded U موجودی سرمایه
cash capital U سرمایه نقدی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com