English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He nodded. U سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He shook his head. U سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
bat U چشمک زدن مژگان راتکان دادن
bats U چشمک زدن مژگان راتکان دادن
batted U چشمک زدن مژگان راتکان دادن
The demonstrators were waving the flags. U تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
masurium U فلزمازوریوم بعلامت a
As a mark of respect ( esteem) . U بعلامت احترام
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
How very odd. Well I never. U چه چیزها ( بعلامت تعجب )
terbium U عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
tellurium U شبه فلز کمیابی بعلامت Te
thallium U عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
beryllium U فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
nod U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods U تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
protest flag U پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
hoick U فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
white flag U پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
storm warning U پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
adhesion U موافقت
accommodating U موافقت
understanding U موافقت
understandings U موافقت
settle for <idiom> U موافقت با
unions U موافقت
agreements U موافقت
agreement U موافقت
accompt U موافقت
agreeability U موافقت
agreeableness U موافقت
assentation U موافقت
sympathy U موافقت
sympathies U موافقت
congeniality U موافقت
congruity U موافقت
consentaneity U موافقت
acquiescence U موافقت
union U موافقت
approbation U موافقت
accordance U موافقت
consented U موافقت
approval U موافقت
ententes cordiales U موافقت
ententes U موافقت
entente U موافقت
consenting U موافقت
consents U موافقت
accord U موافقت
keeping U موافقت
concurrence U موافقت
accords U موافقت
accorded U موافقت
consent U موافقت
treaties U موافقت نامه
concordat U موافقت نامه
treaty U موافقت نامه
compliable U قابل موافقت
acquiesce U موافقت کردن
assentient U موافقت دهنده
accommodation U تطبیق موافقت
accomodate U موافقت کردن
disagreements U عدم موافقت
disagreement U عدم موافقت
accommodations U تطبیق موافقت
approbate U موافقت کردن
congruence U موافقت تناسب
quota agreement U موافقت سهمیه
to come in to line U موافقت کردن
to come to an agreement U موافقت پیداکردن
to look after موافقت کردن
verbal agreement U موافقت شفاهی
come to terms <idiom> U به موافقت رسیدن
go along <idiom> U موافقت کردن
in league with <idiom> U موافقت مخفیانه
no go <idiom> U موافقت نکردن
propitiousness U موافقت مساعدت
congruency U موافقت تناسب
accord U موافقت کردن
gentlemen's agreement U موافقت شرافتمندانه
homologate U موافقت کردن
implicit agreement U موافقت ضمنی
incompliance U عدم موافقت
incongrvity U عدم موافقت
non cincurrence U عدم موافقت
non compliance U عدم موافقت
non concurrence U عدم موافقت
non placer U موافقت نمیشود
nonconformity U عدم موافقت
grant U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
assents U موافقت کردن
accords U موافقت کردن
accorded U موافقت کردن
comply U موافقت کردن
complying U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
granted U موافقت کردن
grants U موافقت کردن
concurs U موافقت کردن
concurring U موافقت کردن
admit موافقت کردن
concurred U موافقت کردن
concur U موافقت کردن
complies U موافقت کردن
assent U موافقت کردن
assented U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
accede U موافقت کردن
approving U موافقت کردن
consented U موافقت کردن
gibes U موافقت کردن
jibe U موافقت کردن
jibed U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
jibing U موافقت کردن
agreement U موافقت نامه
agreements U موافقت نامه
endorsement U موافقت تایید
endorsements U موافقت تایید
consenting U موافقت کردن
approve U موافقت کردن
consents U موافقت کردن
approves U موافقت کردن
condescension U تمکین موافقت
consent U موافقت کردن
consented U موافقت رضایت دادن
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
consents U موافقت رضایت دادن
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
consent U موافقت رضایت دادن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
unity U شراکت موافقت واحد
consenting U موافقت رضایت دادن
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
in agreement with somebody U با کسی موافقت داشتن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
to be in disagreement [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی]
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
mutilateral agreement U موافقت چند جانبه
trade agreement U موافقت نامه تجاری
disgreement U عدم موافقت اختلاف
assented U رضایت دادن موافقت
geneva convention U موافقت نامه ژنو
assents U رضایت دادن موافقت
assenting U رضایت دادن موافقت
incongruousness U عدم موافقت یا تطابق
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
assent U رضایت دادن موافقت
bond U تعهد موافقت نامه
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
collogue U موافقت دروغی کردن
approbate U پسندیدن موافقت کردن
to a to a proposal or opinion U باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
bretton woods agreement U موافقت نامه برتن وودز
protocols U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
protocol U مقاوله نامه موافقت مقدماتی
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
to go in with U ملحق شدن با موافقت کردن با
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
to be split [over something] [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
agree U موافقت کردن موافق بودن
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
to be at strife [with somebody] [over something] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to assent U مورد موافقت قرار دادن
consent U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consents U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
consented U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
general agreement on tariff & trade (gat U موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
consenting U موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
right on <idiom> U نشان دادن موافقت (درست است بله)
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
overt collusion U تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
obeying U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeyed U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obey U حرف شنوی کردن موافقت کردن
admits U موافقت کردن تصدیق کردن
admitting U موافقت کردن تصدیق کردن
ok U تصویب کردن موافقت کردن
inconformity U عدم مطابقت عدم موافقت
okay U تصویب کردن موافقت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com