English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hotch U سرجمع کردن دارایی
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
overlap U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlapped U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
overlaps U پوشاندن پوشش دو چیز رویهم افتادن رویهم
totalling U سرجمع کردن
totaled U سرجمع کردن
totaling U سرجمع کردن
totalled U سرجمع کردن
totals U سرجمع کردن
total U سرجمع کردن
community property U اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
condemnation U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
jus disponendi U حق واگذار کردن اموال
recaption U مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
to sum something up U چیزی را جمع کردن [سرجمع کردن] [جمع زدن] [ریاضی]
to add something [up or together] U چیزی را جمع کردن [سرجمع کردن] [جمع زدن] [ریاضی]
to total something up U چیزی را جمع کردن [سرجمع کردن] [جمع زدن] [ریاضی]
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finance U رسته دارایی دارایی
financing U رسته دارایی دارایی
financed U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
financed U علم دارایی تهیه پول کردن
financing U علم دارایی تهیه پول کردن
finance U علم دارایی تهیه پول کردن
finances U علم دارایی تهیه پول کردن
levy a sum on a person's property U به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
sum total U سرجمع
across the board U سرجمع
To collude with someone . to be in league with someone. U با کسی روی هم ریختن (تبانی کردن ؟ساخت وپاخت کردن )
totaling U جمله سرجمع
totals U جمله سرجمع
totalled U جمله سرجمع
totalling U جمله سرجمع
totaled U جمله سرجمع
total U جمله سرجمع
totally U بطور سرجمع رویهمرفته
grossing U وزن سرجمع چیزی
grosser U وزن سرجمع چیزی
tot U سرجمع حاشیه نویسی
overhead U مخارج کلی سرجمع
grossest U وزن سرجمع چیزی
gross U وزن سرجمع چیزی
tots U سرجمع حاشیه نویسی
grossed U وزن سرجمع چیزی
grosses U وزن سرجمع چیزی
found U تاسیس کردن ریختن
disgorging U خالی کردن ریختن
founds U تاسیس کردن ریختن
disgorges U خالی کردن ریختن
vint U درست کردن یا ریختن
disgorged U خالی کردن ریختن
disgorge U خالی کردن ریختن
splashing U چلپ چلوپ کردن ریختن
splashes U چلپ چلوپ کردن ریختن
faze U درهم ریختن پریشان کردن
splash U چلپ چلوپ کردن ریختن
fazed U درهم ریختن پریشان کردن
barrel درخمره ریختن دربشکه کردن
fazes U درهم ریختن پریشان کردن
fazing U درهم ریختن پریشان کردن
barrels U درخمره ریختن دربشکه کردن
wholly U رویهم
slumping U یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumps U یکباره فرو ریختن سقوط کردن
tin U درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
tins U درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slumped U یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slump U یکباره فرو ریختن سقوط کردن
lap seam U رویهم افتادگی
overlapping U رویهم افتاده
accumulate U رویهم انباشتن
overlapped U رویهم افتادن
accumulating U رویهم انباشتن
lap weld U جوش رویهم
overlaps U رویهم افتادن
overlap U رویهم افتادن
overlays U رویهم قراردادن
overlaying U رویهم قراردادن
lap joint U اتصال رویهم
overlay U رویهم قراردادن
lap wound armature U ارمیچر رویهم
overall U رویهم رفته
overalls U رویهم رفته
obvolute U رویهم افتاده
overhand U رویهم برعکس
laps U رویهم قراردادن
overtype mode U تایپ رویهم
pyramid U رویهم انباشتن
pyramids U رویهم انباشتن
accumulates U رویهم انباشتن
ballast U سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
To put money into somethings. U درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
lap U رویهم قرار دادن
lapped U رویهم قرار دادن
roll up U رویهم جمع شدن
lapped U زیرکار رویهم افتادگی
laminate U رویهم قرار دادن
lap U زیرکار رویهم افتادگی
lap winding U سیم پیچ رویهم
lapped seam welding U جوشکاری درزی رویهم
dedications U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
banks U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
lap joint riveting U پرچ کاری اتصال رویهم
equitant U رویهم قرار گرفتن برگها
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
overlap of distillat curves U رویهم افتادگی منحنیهای تقطیر
girder bridge U پل چند تکه قابل نصب رویهم
lap joint U لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
chattels U اموال
things U اموال
cattles U اموال
things in possession U اموال عینی
things in action U اموال دینی
post property U اموال پادگانی
fungible U اموال مثلی
personal property U اموال شخصی
personalty U اموال شخصی
tangible property U اموال عینی
user U انتفاع از اموال
financial property U اموال پولی
post property U اموال پادگان
tangible property U اموال ملموس
installation property U اموال قسمت
inventory U صورت اموال
stolen goods U اموال مسروقه
property voucher U سند اموال
users U انتفاع از اموال
property officer U افسر اموال
distrain U ضبط اموال
assets U مال و اموال
distraint U توقیف اموال
class ii property U اموال طبقه 2
real property U اموال غیرمنقول
class i property U اموال طبقه 1
property book U دفتر اموال
separate estate U اموال شخصی زن
state property U اموال عمومی
paraphernalia U اموال شخصی زن
chattel U اموال منقول
capital assets U اموال سرمایهای
inventory U فهرست اموال سیاهه
property officer U افسر ذیحساب اموال
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
property of unknown ownership U اموال مجهول المالک
offences against property U جرائم بر علیه اموال
fisc U اموال ضبط شده
priceable things U اموال یا اشیا قیمتی
article of roup U اموال مورد حراج
fixed property U اموال غیر منقول
contrabanded goods U اموال و اشیا قاچاق
replaceable thing U اموال یا اشیا مثلی
goods of perishable nature U اموال سریع الفساد
sequestration U حکم توقیف اموال
grand larceny U سرقت اموال پرقیمت
appropriation bill U صورت ضبط اموال
goods and chattels U اموال و دارائیهای منقول
tusk tenon U زبانه یا گیرهای که دارای زبانههای کوچکتری باشدبطوری که رویهم بشکل پله یاتضاریس پلهای درایند
foreign U توقیف اموال مدیون غایب
jus postliminii U حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
foreign U توقیف اموال مدیون خارجی
accountable property officer's bond U دفتر افسر ذیحساب اموال
safeguarding U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
conclearer of stolen goods U مخفی کننده اموال مسروقه
salvage U اموال نجات یافته از خطر
salvages U اموال نجات یافته از خطر
salvaged U اموال نجات یافته از خطر
salvaging U اموال نجات یافته از خطر
safeguard U مامور حفافت پرسنل و یا اموال
letters of marque U حکم ضبط اموال بیگانگان
fortune U دارایی
holding U دارایی
wealth U دارایی
property U دارایی
estates U دارایی
estate U دارایی
finance U دارایی
fortunes U دارایی
asset U دارایی
possession U دارایی
finances U دارایی
pursing U دارایی
purse U دارایی
pursed U دارایی
purses U دارایی
financed U دارایی
portfolios U دارایی
portfolio U دارایی
means U دارایی
financing U دارایی
misappropriation of public property U تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
occupancy U تملک اموال بلا صاحب متصرف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com