Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strain hardenability
U
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening
U
سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
dasd
U
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
U
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation
U
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
ramble
U
سر گردانی
regimental
U
گردانی
rambled
U
سر گردانی
rambles
U
سر گردانی
runaround
U
دور سر گردانی
file handling
U
پرونده گردانی
data handling
U
داده گردانی
transliteration
U
نویسه گردانی
rectification
U
راست گردانی
revolvable
U
دور گردانی
rim drive
U
لبه گردانی
exception handling
U
استثنا گردانی
thinning
U
رقیق گردانی
hardening
U
سخت گردانی
magnetization
U
مغناطیس گردانی
repeals
U
باز گردانی
repeal
U
باز گردانی
hardening room
U
اطاق سخت گردانی
strain hadening
U
سخت گردانی سرد
hardening constituent
U
جزء سخت گردانی
softening point
U
نقطه نرم گردانی
softening furnace
U
کوره نرم گردانی
selective hardening
U
سخت گردانی انتخابی
hardening crake
U
ترک سخت گردانی
hardening distortion
U
شکستگی سخت گردانی
precipitation hardening
U
سخت گردانی رسوبی
hot tempering
U
سخت گردانی درجهای
induced magnetization
U
مغناطیس گردانی القائی
magnetizing field
U
میدان مغناطیس گردانی
magnetic biasing
U
مغناطیس گردانی مقدماتی
nitrogen hardening
U
سخت گردانی ازتی
electrolytic deposition
U
متالیزه گردانی گالوانیکی
partial jurisdiction
U
حق خود گردانی محدود
double hardening
U
سخت گردانی مضاعف
quench age hardening
U
سخت گردانی و ترساندن
quenching and tempering
U
ترساندن و سخت گردانی
radiation hardening
U
سخت گردانی تابشی
magnetizing current
U
جریان مغناطیس گردانی
induction harening
U
سخت گردانی القائی
magnetization characteristic
U
منحنی مغناطیس گردانی
hardening furnace
U
کوره سخت گردانی
strain hadening
U
سخت گردانی کرنشی
broken hardening
U
سخت گردانی شکسته
temper hardening
U
سخت گردانی بازپخت
toughen by sparks
U
سخت گردانی با جرقه
curing vessel
U
فرف سخت گردانی
hard surfacing
U
سخت گردانی سطحی
case harden
U
سخت گردانی سطحی
curing oven
U
کوره سخت گردانی
case hardening
U
سخت گردانی سطحی
cure rate
U
سرعت سخت گردانی
cementation
U
سیمانکاری سخت گردانی
work hardening
U
سخت گردانی سرد
austemper
U
سخت گردانی باینیت
austemper
U
سخت گردانی حرارتی
ausformig
U
سخت گردانی اوستینیتی
aging
U
سخت گردانی زمانی
age hardening
U
سخت گردانی زمانی
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
battalion landing team
U
تیم پیاده شونده گردانی
hard facing alloy
U
الیاژ سخت گردانی سطحی
hardening strain
U
تغییر طول سخت گردانی
age hardening susceptibility
U
تقبل سخت گردانی زمانی
oil hardening steel
U
فولاد سخت گردانی روغنی
gas case hardening
U
سخت گردانی پوسته گازی
mold drying oven
U
کوره خشک گردانی قالبی
simplifications
U
ساده گردانی مختصر سازی
carburizer
U
ماده ویژه سخت گردانی
cold upsetting die
U
حدیده چاق گردانی سرد
depth of hardening zone
U
عمق ناحیه سخت گردانی
reinstatement of revolving credit
U
اعتبار گردانی را تجدید کردن
salt bath hardening
U
سخت گردانی حمام نمک
simplification
U
ساده گردانی مختصر سازی
self hardening steel
U
فولاد خود سخت گردانی
quenched and tempered condition
U
حالت ترساندن و سخت گردانی
simplifcation
U
ساده گردانی مختصر سازی
strain age hardening
U
سخت گردانی کرنشی زمانی
high frequency induction hardening
U
سخت گردانی القایی فرکانس بالا
gas fired hardening tempering furnace
U
کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
salt bath case hardening
U
سخت گردانی سطحی حمام نمک
air hardening
U
سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
quenching and tempering furnace
U
کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
flame hardening
U
سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
dispersion hardening
U
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
cyaniding
U
سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
leveled
U
مستقیم
level
U
مستقیم
levelled
U
مستقیم
levels
U
مستقیم
firsthand
U
مستقیم
first-hand
U
مستقیم
beeline
U
خط مستقیم
attributive
U
مستقیم
bee line
U
خط مستقیم
righting
U
مستقیم
direct
<adj.>
U
مستقیم
straight line
U
مستقیم
directed
U
مستقیم
straight line code
U
کد خط مستقیم
upstanding
U
مستقیم
straightish
U
مستقیم
unintermediate
<adj.>
U
مستقیم
directs
U
مستقیم
straight line
U
خط مستقیم
righted
U
مستقیم
straighter
U
مستقیم
straight line code
U
کد مستقیم
straightest
U
مستقیم
on line
U
مستقیم
straight
U
مستقیم
right
U
مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
as the crow files
U
بخط مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct process
U
فرایند مستقیم
straightening flute drill
U
مته مستقیم
spur offtake
U
ابگیر مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
d.c.
U
جریان مستقیم
d.c
U
جریان مستقیم
through call
U
مکالمه مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
straight position
U
فرم مستقیم
backstair
U
غیر مستقیم
highroads
U
صراط مستقیم
highroad
U
صراط مستقیم
airlines
U
خط مستقیم هوایی
airline
U
خط مستقیم هوایی
wall pass
U
پاس مستقیم
visual fire
U
تیر مستقیم
video disk
U
دسترسی مستقیم
close supervision
U
نظارت مستقیم
uniaxial bending
U
خمش مستقیم
uncurl
U
مستقیم شدن
ambagious
U
غیر مستقیم
forward voltage
U
ولتاژ مستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
proximate cause
U
علت مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct file
U
فایل مستقیم
random access
U
دستیابی مستقیم
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct material
U
مواد مستقیم
forward resistance
U
مقاومت مستقیم
line storm
U
طوفان مستقیم
on line help
U
کمک مستقیم
positive relation
U
رابطه مستقیم
proximate
U
بیفاصله مستقیم
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
straight line
U
بخط مستقیم
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
straight left
U
چپ مستقیم در بوکس
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct cost
U
هزینه مستقیم
rectiliner
U
مستقیم الخط
sideway
U
غیر مستقیم
sonna deung koot
U
دست مستقیم
specific cost
U
هزینه مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct control
U
کنترل مستقیم
straight edge
U
لبه مستقیم
straight line
U
دارای خط مستقیم
straightest
U
قسمت مستقیم
dressing
U
مستقیم کنی
indirect
U
غیر مستقیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com