Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
simplifies
U
ساده تر کردن چیزی
simplify
U
ساده تر کردن چیزی
simplifying
U
ساده تر کردن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
Other Matches
vulgarization
U
تعمیم چیزی بزبان ساده
basic
U
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basics
U
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
face up to
<idiom>
U
پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
simple design
U
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
basics
U
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic
U
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
reducing
U
ساده کردن
reduce
U
ساده کردن
reduces
U
ساده کردن
simplifies
U
ساده کردن
simplify
U
ساده کردن
simplifying
U
ساده کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
mirror carpet
U
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
simple
U
نادان ساده کردن
simpler
U
نادان ساده کردن
simplest
U
نادان ساده کردن
streamline
U
ساده وموثر کردن
streamlines
U
ساده وموثر کردن
streamlining
U
ساده وموثر کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
oversimplify
U
زیاد ساده کردن
oversimplification
U
زیاد ساده کردن
oversimplifies
U
زیاد ساده کردن
oversimplifying
U
زیاد ساده کردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
talk down to someone
<idiom>
U
از کلمات ساده استفاده کردن
structuring
U
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures
U
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
U
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
simplest
U
که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simple
U
که استفاده و کار کردن با آن ساده است
simpler
U
که استفاده و کار کردن با آن ساده است
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
predigest
U
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
unix
U
امکانات نرم افزاری که کپی کردن داده را برای کاربر از یک کامپیوتر ساده تر میکند.
notron utilities
U
مجموعهای از برنامههای کوچک که برای ساده کردن عملیات کامپیوتری طراحی گردیده است
macro
U
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
boolean algebra
U
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
algebra
U
ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
periphrastic conjugation
U
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
graphics
U
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
surf
U
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
graphics
U
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to throw something overboard
U
چیزی را ول کردن
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
to reason out something
U
چیزی را حل کردن
fills
U
پر کردن چیزی
fill
U
پر کردن چیزی
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
to work out something
U
چیزی را حل کردن
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
to cut something
U
چیزی را کم کردن
defrosts
U
یخ چیزی را اب کردن
make something do
U
با چیزی تا کردن
make do with something
U
با چیزی تا کردن
defrosted
U
یخ چیزی را اب کردن
defrost
U
یخ چیزی را اب کردن
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to take exception to anything
U
به چیزی اعتراض کردن
speak out
<idiom>
U
دفاع کردن از چیزی
hurtles
U
با چیزی تصادف کردن
to make something
U
چیزی را درست کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
hurtling
U
با چیزی تصادف کردن
to reason out something
U
چیزی رامعین کردن
replaced
U
چیزی را تعویض کردن
to take apart something
U
چیزی را از هم جدا کردن
to put
[place]
credence in something
U
به چیزی باور کردن
to avoid something
U
دوری کردن از
[چیزی]
to mull over something
U
بازاندیشی کردن چیزی
to think over something
U
بازاندیشی کردن چیزی
to fall across anything
به چیزی تصادف کردن
To give up (overlook)something.
U
از چیزی صرفنظر کردن
hurtled
U
با چیزی تصادف کردن
replaces
U
چیزی را تعویض کردن
to take apart something
U
چیزی را از هم باز کردن
hurtle
U
با چیزی تصادف کردن
replacing
U
چیزی را تعویض کردن
replace
U
چیزی را تعویض کردن
to give credence to something
U
به چیزی باور کردن
try (something) out
<idiom>
U
امتحان کردن(چیزی)
mean
U
مشخص کردن چیزی
meaner
U
مشخص کردن چیزی
meanest
U
مشخص کردن چیزی
endows
U
چیزی راوقف کردن
to obtain something
U
کسب کردن چیزی
endowing
U
چیزی راوقف کردن
endow
U
چیزی راوقف کردن
to obtain something
U
فراهم کردن چیزی
demystified
U
سر چیزی را برطرف کردن
to tip something
[British E]
U
ته نشین کردن چیزی
to bring something
U
فراهم کردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
فراهم کردن چیزی
preparations
U
آماده کردن چیزی
fill up
U
کاملاگ پر کردن چیزی
demystifies
U
سر چیزی را برطرف کردن
demystify
U
سر چیزی را برطرف کردن
demystifying
U
سر چیزی را برطرف کردن
to r. at something
U
از چیزی ناله کردن
to strain after anything
در پی چیزی تقلا کردن
preparation
U
آماده کردن چیزی
to mess something up
U
زیرورو کردن چیزی
To devour something .
U
چیزی را یک لقمه کردن
to fuck something up
U
زیرورو کردن چیزی
to cock something up
U
زیرورو کردن چیزی
palletize
U
چیزی را حمل کردن
to touch something
U
لمس کردن چیزی
To give the meaning of something . to interpret something .
U
چیزی را معنی کردن
unmask
U
چیزی رااشکار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com