English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
activity drive U سائق فعالیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drives U سائق
drive U سائق
hunger drive U سائق گرسنگی
visceral drive U سائق احشایی
exploratory drive U سائق کاوش
drive stimulus U محرک سائق
primary drive U سائق نخستین
social drive U سائق اجتماعی
maternal drive U سائق مادری
secondary drive U سائق ثانوی
drive reduction U کاهش سائق
drive arousal U برانگیختگی سائق
drive displacement U جابه جایی سائق
drive channelling U راه گزینی سائق
dialectic materialism U دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
activities U فعالیت
acting U فعالیت
activation U فعالیت
activeness U فعالیت
activity U فعالیت
exercises U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
actuality U فعالیت
exercise U فعالیت
functions U فعالیت
functioned U فعالیت
exercised U فعالیت
stirrings U فعالیت
stirs U فعالیت
function U فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
activity light U چراغ فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity quotient U بهر فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
off year U سال کم فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
operant U فعالیت کننده
operational environment U محیط فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
business activity U فعالیت بازرگانی
activation U به فعالیت دراوردن
optical activity U فعالیت نوری
activity wheel U گردونه فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
low activity U فعالیت پایین
hey day U روز پر فعالیت
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
on stream U درحال فعالیت
operating level U سطح فعالیت
cerebration U فعالیت مغزی
activity cycle U چرخه فعالیت
venture U فعالیت اقتصادی
turn over U عایدی فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
politicking U فعالیت سیاسی
inaction U بدون فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
activating U به فعالیت پرداختن
activates U به فعالیت پرداختن
activated U به فعالیت پرداختن
ventured U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
events U عمل یا فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
activity analysis U تحلیل فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
somatotonia U فعالیت گرایی
somatotonic U فعالیت گرا
venturing U فعالیت اقتصادی
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
self activity U فعالیت خود بخود
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
pickup U تجدید فعالیت چیدن
byways U کار یا فعالیت جنبی
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
byway U کار یا فعالیت جنبی
background U فعالیت ارتباط دادهای
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
formed U سابقه فعالیت اسب
muzzled U مانع فعالیت شدن
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
efficiency U فعالیت مفید بازده
orbit U دور حدود فعالیت
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
sphere U مرتبه حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
spheres U مرتبه حدود فعالیت
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
form U سابقه فعالیت اسب
muzzling U مانع فعالیت شدن
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
slump U کاهش فعالیت رکود
orbits U دور حدود فعالیت
slumped U کاهش فعالیت رکود
slumping U کاهش فعالیت رکود
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
slumps U کاهش فعالیت رکود
muzzle U مانع فعالیت شدن
muzzles U مانع فعالیت شدن
forms U سابقه فعالیت اسب
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity U قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com