English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subsist U زیست کردن
subsisted U زیست کردن
subsisting U زیست کردن
subsists U زیست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
Other Matches
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
performance of the dam U زیست سد
biogen U زیست زا
bio- U زیست -
subsistence U زیست
symbion U هم زیست
biome U زیست بوم
work U زیست عمل
worked U زیست عمل
biophysics U زیست- فیزیک
libidinal U زیست مایهای
exvia U برون زیست
life force U زیست نیرو
biogas U زیست گاز
biometrics U زیست سنجش
biometry U زیست سنجی
environment U محیط زیست
biomechanics U زیست مکانیک
biological clock U زیست گشت
environments U محیط زیست
biogases U زیست گاز
life space U فضای زیست
livability U زیست پذیری
biotechnology U زیست فناوری
modus vivendi U شیوه زیست
biosphere U زیست سپهر
biometrics U زیست سنجی
biologist U زیست شناس
libidos U زیست مایه
biomass U زیست توده
biome U اقلیم زیست
biopolymer U زیست بسپار
liveware U زیست افزار
settlements U زیست گاه
settlement U زیست گاه
existence U زیست موجودیت
biosphere U زیست کره
existences U زیست موجودیت
biospher U زیست کره
biosphere U فضای زیست
biotype U زیست گروه
libido U زیست مایه
bioluminescence U زیست تابی
biology U زیست شناسی
homelands U زیست بوم
homeland U زیست بوم
eco- U زیست بوم
biogenesis U زیست زاد
biogenetic U زیست زادی
biogenic U زیست زاییده
biogenosphere U زیست سپهر
biological chemistry U زیست شیمی
biochemists U زیست شیمیدان
joie de vivre U زیست شادی
biochemist U زیست شیمیدان
subsistence U مربوط به زیست
subsistence U وسایل زیست
biological U زیست شناختی
colony U زیست گاه
viability U زیست پذیری
biogenosphere U زیست کره
biochemistry U زیست شیمی
biogeography U زیست جغرافی
inhabitant U زیست کننده در
biogeographic U زیست جغرافیایی
biochemistry U زیست- شیمی
biologically U زیست شناختی
biologism U زیست شناسی
human biometric U زیست سنجی انسانی
phenology U زیست پدیده شناسی
environmentalism U محیط زیست شناسی
environmentalists U محیط زیست گرا
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
biologism U زیست شناختی نگری
biocid U زیست کش مانع حیات
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
biological control U کنترل زیست شناختی
fluvial U زیست کننده در رودخانه
environmental protection U حفاظت محیط زیست
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
biomass pyramid U هرم زیست توده
biochemical catalyst U کاتالیزور زیست شیمیایی
environmental benefit U فواید زیست محیطی
environmental conservation U حفافت محیط زیست
viable U زیست پذیر ماندنی
biochron U زیست زمان جانداران
environmental costs U مضار زیست محیطی
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
geobiology U زمین زیست شناسی
eco-tech U فناوری زیست بوم
environmentalism U محیط زیست گرایی
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
saltwater U زیست کننده در اب شور
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
limnic U زیست کننده در اب شیرین
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
limicoline U زیست کننده درساحل
life zone U منطقه زیست شناسی
eco-technology U فناوری زیست بوم
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
environmentalist U محیط زیست شناس
environmentalist U محیط زیست گرا
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
environmentalists U محیط زیست شناس
coexistent U باهم زیست کننده
biomass feedstock U مواد اولیه زیست توده
bionic U وابسته به زیست سازه شناسی
b.o.d U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
live-in U زیست کننده در محل کار
bio- U پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
saxatile U درسنگ زیست کننده یا روییده
xerophile U قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous U قابل زیست درمحیطهای خشک
mesarch U زیست کننده درناحیه مرطوب
limnologist U زیست شناس جانوران اب شیرین
biochemical oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biologic U زیست شناسی معرفت الحیات
gene analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic screen U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biological oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
may fly U حشرهای که یک روز زیست میکند
lentic U زیست کننده در ابهای راکد
genetic analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
host U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
to be parasitic [on] U انگلی شدن [زیست شناسی]
green PC U رایانه زیست بوم دوستانه
host organism U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
to be parasitic [on] U پارازیتی شدن [زیست شناسی]
xerophyte U گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
genetic analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
gene analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
starch [Amylum] U نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
stenohaline U زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
nasopharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
pharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
genetic screen U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
environmental services U دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
adenoid U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
medial meniscus U منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
halobiont U موجود زیست کننده دراب شور
biology U زیست شناسی زندگی حیوانی وگیاهی هرناحیه
lotic U زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
the Green Dot® [recycling symbol] U علامت نقطه سبز [بازچرخی در محیط زیست]
pond life جانوران بی مهره [که دراستخرها و حوض ها زیست می کنند.]
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
java sparrow U نوعی مرغ جولا که در جاوه زیست میکند
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
radiobiology U مبحث زیست شناسی مربوط به تشعشعات رادیو اکتیو
to greenwash U نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
biodegraability U قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
genetics U شاخهای از علم زیست شناسی که در باره انتقال وراثت
phenology U مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
limnology U بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحث میکند
sere U تغییر وسیر تکاملی محیط زیست گیاهان وجانوران خشک
hematology U شاخهای از زیست شناسی که درباره خون ودستگاههای خونساز بحث میکند
Plans for the dam have been rejected by environmentalists. U برنامه ریزیها برای سد از طرف محیط زیست شناسان رد شده است.
biocenology U رشتهای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات و تاثیرانها بریکدیگر بحث میکند
greenwash U نمایش سطحی یا ریاکارانه توسط یک سازمان که نگران محیط زیست است
biogeography U رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
biotechnology U ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
psychbiology U علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
colony U گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
bionomics U زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
biochemists U متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
agrobiology U مطالعهء مواد غذایی خاک زیست شناسی خاک
biochemist U متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
lateral meniscus U منیسک خارجی [کالبد شناسی] [زیست شناسی]
immunogenetics U رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
post diluvian U زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
biological chemistry U شیمی حیات [زیست شیمی]
biochemistry U شیمی حیات [زیست شیمی]
environmental test U ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com