Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overpress
U
زیاد پافشاری کردن در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
insist
U
پافشاری کردن
persisted
U
پافشاری کردن
persisting
U
پافشاری کردن
persists
U
پافشاری کردن
insists
U
پافشاری کردن
insisting
U
پافشاری کردن
insisted
U
پافشاری کردن
play up
<idiom>
U
پافشاری کردن
persist
U
پافشاری کردن
to persist in something
U
روی چیزی پافشاری کردن
to keep at some work
U
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
persistence
U
پافشاری
persistently
U
با پافشاری
persistency
U
پافشاری
peersistence
U
پافشاری
insistency
U
اصرار پافشاری
insistence
U
اصرار پافشاری
to stand
U
د رچیزی پافشاری یا اصرارکردن
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overloaded
U
زیاد پر کردن
propagates
U
زیاد کردن
heighten
U
زیاد کردن
heightened
U
زیاد کردن
heightening
U
زیاد کردن
to run rup
U
زیاد کردن
grnish
U
زیاد کردن
heightens
U
زیاد کردن
overstock
U
زیاد پر کردن
overload
U
زیاد پر کردن
add
زیاد کردن
intensification
U
زیاد کردن
overloads
U
زیاد پر کردن
increases
U
زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن
increased
U
زیاد کردن
increase
U
زیاد کردن
propagate
U
زیاد کردن
propagated
U
زیاد کردن
strains
U
کوشش زیاد کردن
raises
U
پروراندن زیاد کردن
superheat
U
گرم کردن زیاد
to overwork oneself
U
زیاد کار کردن
overloads
U
زیاد بار کردن
propagates
U
زیاد کردن پروردن
raise
U
پروراندن زیاد کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
adds
U
زیاد کردن برد
propagated
U
زیاد کردن پروردن
overload
U
زیاد بار کردن
overloaded
U
زیاد بار کردن
to overexert
U
تقلای زیاد کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
add
U
زیاد کردن برد
adding
U
زیاد کردن برد
strain
U
کوشش زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن پروردن
overfreight
U
زیاد بار کردن
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
overheats
U
زیاد گرم کردن
oversimplifying
U
زیاد ساده کردن
over excite
U
زیاد تحریک کردن
oversimplify
U
زیاد ساده کردن
oversimplifies
U
زیاد ساده کردن
over refine
U
زیاد موشکافی کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
oversimplification
U
زیاد ساده کردن
overheated
U
زیاد گرم کردن
overheat
U
زیاد گرم کردن
expanded , capacity
U
زیاد کردن گنجایش
ransack
U
زیاد کاوش کردن
ransacked
U
زیاد کاوش کردن
ransacking
U
زیاد کاوش کردن
overrating
U
زیاد براورد کردن
ransacks
U
زیاد کاوش کردن
overrates
U
زیاد براورد کردن
overrated
U
زیاد براورد کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
overestimating
U
زیاد براورد کردن
overestimates
U
زیاد براورد کردن
overworks
U
کار زیاد کردن
overworking
U
کار زیاد کردن
overworked
U
کار زیاد کردن
overwork
U
کار زیاد کردن
make much of
U
استفاده زیاد کردن از
propagate
U
زیاد کردن پروردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
overestimated
U
زیاد براورد کردن
overestimate
U
زیاد براورد کردن
to overstrain oneself
U
تقلای زیاد کردن
gaps
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
gap
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
to bolt
U
با سرعت زیاد حرکت کردن
To live a long life .
U
عمر طولانی (زیاد ) کردن
call of more
U
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
extorts
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
extorting
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
overpress
U
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extorted
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extort
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
slashed
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
overset
U
زینت دادن زیاد بار کردن
overbear
U
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarged
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to overeach oneself
U
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
haunt
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunts
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overwind
U
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on
U
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
overstock
U
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
inflate
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflating
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overrate
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrating
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
multiple
U
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrated
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
shim
U
واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
keypad
U
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
high speed
U
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
overload
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overloads
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
U
زیاد بار کردن اضافه بار
immoderate
U
زیاد
muckle
U
زیاد
outrageously
U
زیاد
too much
U
زیاد
mickle
U
زیاد
tremendously
U
زیاد
generous
U
زیاد
profusely
U
زیاد
hugely
U
زیاد
mortally
U
زیاد
intensively
U
زیاد
effusively
U
زیاد
excessive
U
زیاد
intensely
U
زیاد
much
U
زیاد
heavily
U
زیاد
quite a few
<idiom>
U
زیاد
overmuch
U
زیاد
squeamishly
U
زیاد
squeamishness
U
زیاد
for all the world
U
بی کم و زیاد
heartbreak
U
غم زیاد
plethoric
U
زیاد
plaguily
U
زیاد
heart break
U
غم زیاد
wider
U
زیاد
superabundant
U
زیاد
over and above
U
زیاد
wide
U
زیاد
widest
U
زیاد
intense
U
زیاد
fulsome
U
زیاد
in quantities
U
زیاد
vastly
U
زیاد
profoundly
U
زیاد
populous
U
زیاد
no end of
U
زیاد
widely
U
زیاد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com