Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
extravagantly
U
با افراط زیاد
overmuch
U
بحد افراط بمقدار زیاد
to be on the strain
U
زیاد مصرف شدن
lavish
U
ولخرجی کردن افراط کردن
lavished
U
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes
U
ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing
U
ولخرجی کردن افراط کردن
indulging
U
افراط کردن
to carry to excess
U
افراط کردن در
indulges
U
افراط کردن
indulged
U
افراط کردن
wanton
U
افراط کردن
indulge
U
افراط کردن
caroused
U
در مشروب افراط کردن
go to extreme
U
افراط و تفریط کردن
to take an extreme course
U
افراط یاتفریط کردن
overbuy
U
در خرید افراط کردن
take an extreme course
U
افراط یا تفریط کردن
carouse
U
در مشروب افراط کردن
cachinnate
U
در خنده افراط کردن
carousing
U
در مشروب افراط کردن
carouses
U
در مشروب افراط کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
This car is heavy on petrol ( gas ) .
U
این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
overacting
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
overact
U
در ایفای نقش خود افراط کردن
run through
<idiom>
U
اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
overtrading
U
بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
expending
U
صرف کردن مصرف کردن
expends
U
صرف کردن مصرف کردن
expend
U
صرف کردن مصرف کردن
expended
U
صرف کردن مصرف کردن
dismantling
U
بی مصرف کردن
put away
U
مصرف کردن
use up
U
مصرف کردن
eats
U
مصرف کردن
consumes
U
مصرف کردن
spend
U
مصرف کردن
spends
U
مصرف کردن
consumed
U
مصرف کردن
consume
U
مصرف کردن
eat
U
مصرف کردن
to use up
U
مصرف کردن
dismantles
U
بی مصرف کردن
dismantled
U
بی مصرف کردن
dismantle
U
بی مصرف کردن
slather
U
بطورافراط مصرف کردن
uses
U
مصرف استفاده کردن
use
U
بکاربردن مصرف کردن
use
U
مصرف استفاده کردن
uses
U
بکاربردن مصرف کردن
use up
U
تمام شدن مصرف کردن
to work off
U
مصرف کردن دست کشیدن از
shoot up
<idiom>
U
مواد را از راه تزریق مصرف کردن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
premix
U
قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
bums
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed
U
ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
disposal
U
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
intensification
U
زیاد کردن
overloaded
U
زیاد پر کردن
propagating
U
زیاد کردن
propagates
U
زیاد کردن
overload
U
زیاد پر کردن
propagate
U
زیاد کردن
propagated
U
زیاد کردن
heightening
U
زیاد کردن
to run rup
U
زیاد کردن
overstock
U
زیاد پر کردن
add
زیاد کردن
increases
U
زیاد کردن
increase
U
زیاد کردن
overloads
U
زیاد پر کردن
heightened
U
زیاد کردن
grnish
U
زیاد کردن
heighten
U
زیاد کردن
increased
U
زیاد کردن
heightens
U
زیاد کردن
overwork
U
کار زیاد کردن
overheated
U
زیاد گرم کردن
overrating
U
زیاد براورد کردن
overworks
U
کار زیاد کردن
overworking
U
کار زیاد کردن
overworked
U
کار زیاد کردن
over excite
U
زیاد تحریک کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
over refine
U
زیاد موشکافی کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
overrates
U
زیاد براورد کردن
overrated
U
زیاد براورد کردن
overpress
U
زیاد پافشاری کردن در
overloads
U
زیاد بار کردن
overloaded
U
زیاد بار کردن
raise
U
پروراندن زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن پروردن
propagates
U
زیاد کردن پروردن
propagated
U
زیاد کردن پروردن
propagate
U
زیاد کردن پروردن
raises
U
پروراندن زیاد کردن
overload
U
زیاد بار کردن
overfreight
U
زیاد بار کردن
to overexert
U
تقلای زیاد کردن
adds
U
زیاد کردن برد
strains
U
کوشش زیاد کردن
overestimates
U
زیاد براورد کردن
ransacking
U
زیاد کاوش کردن
ransacks
U
زیاد کاوش کردن
overestimating
U
زیاد براورد کردن
oversimplification
U
زیاد ساده کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
oversimplifies
U
زیاد ساده کردن
oversimplify
U
زیاد ساده کردن
make much of
U
استفاده زیاد کردن از
ransacked
U
زیاد کاوش کردن
overestimated
U
زیاد براورد کردن
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
strain
U
کوشش زیاد کردن
superheat
U
گرم کردن زیاد
expanded , capacity
U
زیاد کردن گنجایش
to overstrain oneself
U
تقلای زیاد کردن
overheat
U
زیاد گرم کردن
overheats
U
زیاد گرم کردن
to overwork oneself
U
زیاد کار کردن
overestimate
U
زیاد براورد کردن
add
U
زیاد کردن برد
oversimplifying
U
زیاد ساده کردن
adding
U
زیاد کردن برد
ransack
U
زیاد کاوش کردن
extorted
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
gaps
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
extorts
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
gap
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
To live a long life .
U
عمر طولانی (زیاد ) کردن
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extort
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress
U
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
call of more
U
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
extorting
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to bolt
U
با سرعت زیاد حرکت کردن
enlarging
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself
U
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
enlarged
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overbear
U
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
overset
U
زینت دادن زیاد بار کردن
haunts
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slashes
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunt
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slash
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind
U
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
to dwell on
U
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
average propensity to consume
U
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
U
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
U
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
inflate
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflates
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock
U
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrating
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
religionize
U
دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
overrates
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com