Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overestimate
U
زیاد براورد کردن
overestimated
U
زیاد براورد کردن
overestimates
U
زیاد براورد کردن
overestimating
U
زیاد براورد کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
overrated
U
زیاد براورد کردن
overrates
U
زیاد براورد کردن
overrating
U
زیاد براورد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
estimated
U
براورد کردن براورد
estimate
U
براورد کردن براورد
estimating
U
براورد کردن براورد
estimates
U
براورد کردن براورد
estimates
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimated
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimate
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimating
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن
calculated
U
براورد کردن
estimated
U
براورد کردن
survey
U
براورد کردن
calculates
U
براورد کردن
estimates
U
براورد کردن
surveyed
U
براورد کردن
put at
U
براورد کردن
estimating
U
براورد کردن
calculate
U
براورد کردن
estimate
U
براورد کردن
overestimation
U
پیش براورد کردن
over estimation
U
بیش از حد براورد کردن
misestimate
U
غلط براورد کردن
estimable
U
قابل براورد کردن
misvalue
U
بناحق براورد کردن
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
dam design
U
براورد سد براورد بند
overcapitalize
U
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
forecasts
U
براورد کردن از قبل پیش بینی
forecasted
U
براورد کردن از قبل پیش بینی
forecast
U
براورد کردن از قبل پیش بینی
to overcapitalize a company
U
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
over capitalised
U
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overload
U
زیاد پر کردن
intensification
U
زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن
heightens
U
زیاد کردن
propagates
U
زیاد کردن
heightening
U
زیاد کردن
heighten
U
زیاد کردن
increases
U
زیاد کردن
overstock
U
زیاد پر کردن
overloads
U
زیاد پر کردن
grnish
U
زیاد کردن
propagate
U
زیاد کردن
heightened
U
زیاد کردن
propagated
U
زیاد کردن
add
زیاد کردن
increased
U
زیاد کردن
to run rup
U
زیاد کردن
overloaded
U
زیاد پر کردن
increase
U
زیاد کردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
overheated
U
زیاد گرم کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
to overexert
U
تقلای زیاد کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
oversimplifies
U
زیاد ساده کردن
strains
U
کوشش زیاد کردن
propagated
U
زیاد کردن پروردن
oversimplification
U
زیاد ساده کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
oversimplify
U
زیاد ساده کردن
oversimplifying
U
زیاد ساده کردن
propagate
U
زیاد کردن پروردن
overheat
U
زیاد گرم کردن
to overstrain oneself
U
تقلای زیاد کردن
strain
U
کوشش زیاد کردن
propagates
U
زیاد کردن پروردن
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
overworks
U
کار زیاد کردن
superheat
U
گرم کردن زیاد
overfreight
U
زیاد بار کردن
add
U
زیاد کردن برد
overworking
U
کار زیاد کردن
overloaded
U
زیاد بار کردن
adding
U
زیاد کردن برد
overpress
U
زیاد پافشاری کردن در
to overwork oneself
U
زیاد کار کردن
overworked
U
کار زیاد کردن
adds
U
زیاد کردن برد
expanded , capacity
U
زیاد کردن گنجایش
raises
U
پروراندن زیاد کردن
raise
U
پروراندن زیاد کردن
overwork
U
کار زیاد کردن
overloads
U
زیاد بار کردن
overload
U
زیاد بار کردن
overheats
U
زیاد گرم کردن
ransacking
U
زیاد کاوش کردن
ransacks
U
زیاد کاوش کردن
propagating
U
زیاد کردن پروردن
make much of
U
استفاده زیاد کردن از
over excite
U
زیاد تحریک کردن
over refine
U
زیاد موشکافی کردن
ransacked
U
زیاد کاوش کردن
ransack
U
زیاد کاوش کردن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress
U
زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
To live a long life .
U
عمر طولانی (زیاد ) کردن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
extorts
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
extort
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
give or take
<idiom>
U
از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
to rummage out
U
با جستجوی زیاد پیدا کردن
extorting
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
to bolt
U
با سرعت زیاد حرکت کردن
gap
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps
U
اختلاف زیاد شکافدار کردن
extorted
U
اخاذی کردن زیاد ستاندن
call of more
U
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
overbear
U
مغلوب کردن زیاد میوه دادن
slashes
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
haunts
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunt
U
زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to overeach oneself
U
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
slash
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
task
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overset
U
زینت دادن زیاد بار کردن
to overrun oneself
U
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
slashed
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarges
U
توسعه دادن زیاد بحث کردن
tasks
U
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
estimation
U
براورد
estimating
U
براورد
evaluation
U
براورد
evaluations
U
براورد
appraisals
U
براورد
appraisal
U
براورد
estimated
U
براورد
line of regression
U
خط براورد
surveyed
U
براورد
surveys
U
براورد
estimate
U
براورد
estimations
U
براورد
survey
U
براورد
estimates
U
براورد
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind
U
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on
U
زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to occupy much space
U
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
interval estimate
U
براورد فاصلهای
biased estimate
U
براورد سودار
calculating factor
U
ضریب براورد
overestimation
U
براورد اضافی
assessment
U
تقویم براورد
appreciation of the situation
U
براورد وضعیت
extrapolation
U
براورد برونی
extrapolations
U
براورد برونی
error of estimate
U
خطای براورد
estimate of the situation
U
براورد وضعیت
estimated of situation
U
براورد وضعیت
estimator
U
براورد کننده
assessments
U
براورد مالیات
assessments
U
تقویم براورد
assessment
U
براورد مالیات
interpolation
U
براورد درونی
staff estimate
U
براورد ستادی
time estimation
U
براورد زمانی
rough estimate
U
براورد تقریبی
point estimation
U
براورد نقطهای
cost accountant
U
براورد کننده
intelligence estimate
U
براورد اطلاعات
calculation
U
حساب براورد
cost calculation
U
براورد هزینه
cost estimate
U
براورد هزینه
surveyors
U
براورد کننده
underestimation
U
براورد نقصانی
point estimate
U
براورد نقطهای
unbiased estimate
U
براورد ناسودار
surveyor
U
براورد کننده
regression estimate
U
براورد رگرسیون
commander's estimate
U
براورد فرماندهی
interpolations
U
براورد درونی
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
inflate
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock
U
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflates
U
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com