Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to overstrain oneself
U
زیاد بخود فشار اوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
refocillate
U
تجدید حیات کردن بخود اوردن
overvoltage
U
فشار زیاد
high pressure
U
فشار زیاد
overlaid
U
فشار اوردن
stresses
U
فشار اوردن بر
stressing
U
فشار اوردن بر
stress
U
فشار اوردن بر
to bear pressure upon
U
فشار اوردن بر
reaction turbin
U
توربین فشار زیاد
overvoltage protection
U
حفافت فشار زیاد
overpressure
U
زیاد شدن فشار
pops
U
بی مقدمه فشار اوردن
squeezed
U
زور اوردن فشار
squeezes
U
زور اوردن فشار
pop
U
بی مقدمه فشار اوردن
squeezing
U
زور اوردن فشار
squeeze
U
زور اوردن فشار
popped
U
بی مقدمه فشار اوردن
superincumbent
U
دارای فشار زیاد فشاری
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
to overexert
U
زیاد به خود فشار آوردن
xenon high pressure lamp
U
لامپ فشار زیاد گزنون
overstrain
U
زیاد زور اوردن به
rummage out
U
با جستجوی زیاد در اوردن
rummage up
U
با جستجوی زیاد در اوردن
blowing
U
خروج هوا با فشار و سرعت زیاد
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scissors
U
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
to p any one with question
U
کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
to p angone with questions
U
با پرسش زیاد کسی را بستوه اوردن
oxygen bottle
U
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
poke check
U
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
jet stream
U
جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
joule kelvin effect
U
انبساط گاز با فشار زیاد ازمجرای کنترل سوخت یا پلاک منفذدار که با کاهش دماهمراه است
warm gas thruster
U
جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
cabin pressure
U
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin
U
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compensating relief valve
U
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
governmentalize
U
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
pitot static system
U
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
U
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
jargonize
U
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
cabin pressurization safety valve
U
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
U
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
U
دارای فشار یکسان خط هم فشار
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
grasped
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
self pity
U
ترحم بخود
substantive
U
متکی بخود
to imbrue with blood
U
بخود اغشتن
introspect
U
بخود برگشتن
assumes
U
بخود گرفتن
to suck in
U
بخود کشیدن
he was restored to reason
U
بخود امد
self trust
U
اعتماد بخود
by it self
U
خود بخود
to remember oneself
U
بخود امدن
self respect
U
احترام بخود
aplomb
U
اطمینان بخود
sham
U
بخود بستن
assume
U
بخود گرفتن
self help
U
کمک بخود
self-help
U
کمک بخود
narcissism
U
عشق بخود
to imbrue in blood
U
بخود اغشتن
assumed
U
بخود بسته
spontaneous
U
خود بخود
self-pity
U
ترحم بخود
pretend
U
بخود بستن
self relative
U
نسبت بخود
bethink
U
بخود امدن
feign
U
بخود بستن
dissemble
U
بخود بستن
spohnge
U
بخود کشیدن
self dependent
U
متکی بخود
preen
U
بخود بالیدن
self exaltation
U
بخود بالیدن
playact
U
بخود بستن
self dramatization
U
بخود بندی
assumable
U
بخود گرفتنی
arrogation
U
بخود بستن
self confident
U
مطمئن بخود
self congratulation
U
تبریک بخود
preens
U
بخود بالیدن
self importance
U
دادن بخود
preening
U
بخود بالیدن
preened
U
بخود بالیدن
self consequence
U
اهمیت بخود
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
self activity
U
فعالیت خود بخود
to stint oneself
U
تنگی بخود دادن
diffidently
U
با نداشتن اعتماد بخود
to permit oneself
U
بخود اجازه دادن
to be convulsed with laughter
U
از خنده بخود پیچیدن
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
autoplasty
U
پیوند از خود بخود
to f. oneself
U
بخود دلخوشی دادن
abiogenesis
U
تولید خود بخود
to take the sun
U
افتاب بخود دادن
screw up one's courage
U
جرات بخود دادن
to be moped
U
بخود راه دادن
to summon up courage
U
جرات بخود دادن
muster up your courage
U
جرات بخود بدهید
lion skin
U
دلیری بخود بسته
appropriator
U
بخود اختصاص دهنده
lay out oneself
U
بخود زحمت دادن
to stand on one's own legs
U
متکی بخود بودن
self fertility
U
لقاح خود بخود
monopolizing
U
بخود انحصار دادن
self charging
U
خود بخود پر شونده
self subsistence
U
اعاشه خود بخود
monopolizes
U
بخود انحصار دادن
monopolised
U
بخود انحصار دادن
monopolises
U
بخود انحصار دادن
monopolising
U
بخود انحصار دادن
monopolized
U
بخود انحصار دادن
self fruitful
U
بخود بخودگرده افشان
monopolize
U
بخود انحصار دادن
strike an attitude
U
حالتی بخود گرفتن
self rewarding
U
پاداش دهنده بخود
delusion of reference
U
هذیان بخود بستن
self divison
U
تقسیم خود بخود
low head plant
U
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
To give way to gloomy thoughts .
U
فکرهای بد بخود راه دادن
self regulating
U
خود بخود تنظیم شونده
materialising
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialised
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materializing
U
صورت خارجی بخود گرفتن
materialises
U
صورت خارجی بخود گرفتن
autolysis
U
هضم یا گوارش خود بخود
attitudinize
U
حالت خاصی بخود گرفتن
materialize
U
صورت خارجی بخود گرفتن
pretendedly
U
بطور ساختگی یا بخود بسته
materialized
U
صورت خارجی بخود گرفتن
self rising
U
خود بخود بلند شونده
agonise
U
بخود پیچیدن معذب شدن
To give way to doubt. To waver.
U
بخود تردید راه دادن
arrogate
U
غصب کردن بخود بستن
assumes
U
بخود بستن وانمود کردن
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
self moved
U
دارای حرکت خود بخود
introspect
U
بخود امدن درخود فرورفتن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
intervert
U
بخود اختصاص دادن برگرداندن
feigns
U
بخود بستن جعل کردن
feign
U
بخود بستن جعل کردن
self lubricating
U
خود بخود نرم شونده
self insured
U
خود بخود بیمه شده
materializes
U
صورت خارجی بخود گرفتن
self slayer
U
مبادرت کننده بخود کشی
to buck up
U
فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
self registering
U
خود بخود ثبت کننده
self tightening
U
خود بخود تنگ شونده
self formed
U
خود بخود تشکیل شده
to rally one dispersed
U
نیروی تازه بخود دادان
assume
U
بخود بستن وانمود کردن
to put on frills
U
سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
cupboard love
U
عشق بخود بسته یاغرض الود
self unloading
U
خود بخود تخلیه کننده بار
self pollination
U
گرده افشانی خود بخود گیاه
that is his look
U
این کار وابسته بخود اوست
self digestion
U
جذب خود بخود مواد غذایی
self support
U
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
appropriation
U
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
auto
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
stylolite
U
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
autos
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
aut
U
پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
ultromotivy
U
جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
ingratiatory
U
طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
energy absorber
U
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer
U
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
U
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
pitot pressure
U
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
flagellant
U
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system
U
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
U
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
self reacting
U
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
pseudomorph
U
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
self fertility
U
خود باروری حاصلخیزی خود بخود
curses come home to roost
U
دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
self correcting
U
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
pressure vessel
U
فشار
atmospheric pressure
U
فشار جو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com