Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he used violence
U
زور بکار برد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dipstick
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
answer
U
بکار امدن بکاررفتن
answered
U
بکار امدن بکاررفتن
answering
U
بکار امدن بکاررفتن
answers
U
بکار امدن بکاررفتن
character
U
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters
U
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
exploit
U
:بکار انداختن
exploiting
U
:بکار انداختن
exploits
U
:بکار انداختن
telescope
U
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
telescopes
U
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
intake
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
intakes
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
hands on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands-on
U
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
usable
<adj.>
U
بکار بردنی
operational
U
قابل بکار انداختن
busied
U
دست بکار شلوغ
busier
U
دست بکار شلوغ
busies
U
دست بکار شلوغ
busiest
U
دست بکار شلوغ
busy
U
دست بکار شلوغ
busying
U
دست بکار شلوغ
windlass
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlasses
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
yoke
U
قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود
vibrator
U
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrators
U
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
set
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up
U
وسیله حاضر بکار تنظیم شده
junk
U
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
applies
U
بکار بردن
apply
U
بکار بردن
applying
U
بکار بردن
reflex
U
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
reflexes
U
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
boast
U
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
boasted
U
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
boasts
U
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
scratch pad
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
scratch pads
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
gibberish
U
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
distemper
U
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
studs
U
زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
Molotov cocktail
U
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails
U
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
coffin
U
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins
U
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
hi
U
فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
aniseed
U
تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود
mutual fund
U
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds
U
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
commodious
U
بکار خور
mask
U
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks
U
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
hyphen
U
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens
U
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
copper
U
مس یاترکیبات مسی بکار بردن
coppers
U
مس یاترکیبات مسی بکار بردن
addition
U
رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود
additions
U
رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود
winch
U
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winched
U
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winches
U
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winching
U
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
calliper
U
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
hacker
U
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers
U
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
pattern
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
patterns
U
بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
apostrophe
U
که درموارد زیر بکار میرود
apostrophes
U
که درموارد زیر بکار میرود
operate
U
عمل کردن بکار افتادن
operated
U
عمل کردن بکار افتادن
operates
U
عمل کردن بکار افتادن
bolster
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
goggles
U
عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود
detail
U
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detailing
U
بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
chuck
U
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked
U
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks
U
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
knowledgeable
U
وارد بکار
jute
U
کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود
strobe
U
سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
refinance
U
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced
U
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinances
U
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing
U
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
shoehorn
U
پاشنه کش بکار بردن
shoehorns
U
پاشنه کش بکار بردن
misspell
U
املای غلط بکار بردن
misspelled
U
املای غلط بکار بردن
misspells
U
املای غلط بکار بردن
Other Matches
get down to work
U
بکار پرداختن
utilizer
U
بکار برنده
user
U
بکار برنده
users
U
بکار برنده
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
suitable
<adj.>
U
بکار بردنی
useful
<adj.>
U
بکار بردنی
applicable
<adj.>
U
بکار بردنی
put forth
U
بکار بردن
wage income
U
درامدمربوط بکار
utilizable
<adj.>
U
بکار بردنی
utilisable
[British]
<adj.>
U
بکار بردنی
actuation
U
بکار اندازی
useable
U
بکار بردنی
turn to
U
بکار پرداختن
actuator
U
بکار اندازنده
abused
U
بد بکار بردن
actuate
U
بکار انداختن
actuate
بکار انداختن
activation
U
بکار واداری
abuses
U
بد بکار بردن
abusing
U
بد بکار بردن
to put in motion
U
بکار انداختن
abuse
U
بد بکار بردن
to put forth
U
بکار بردن
to tackle to
U
بکار چسبیدن
practicals
U
بکار خور
subornation
U
اغواء بکار بد
conspicuious consumption
U
بکار برده شد
to come into operation
U
بکار افتادن
call forth
U
بکار انداختن
busy in
U
دست بکار
busy at
U
دست بکار
to make use of
U
بکار بردن
practical
U
بکار خور
utilises
U
بکار زدن
bleach
U
بکار رود
bleached
U
بکار رود
applied
U
بکار بردنی
utilizing
U
بکار زدن
utilizes
U
بکار زدن
utilize
U
بکار زدن
utilising
U
بکار زدن
handles
U
بکار بردن
handle
U
بکار بردن
misemploy
U
بد بکار بردن
To put ones shoulder to the wheel.
U
تن بکار دادن
serves
U
بکار رفتن
serve
U
بکار رفتن
bleaches
U
بکار رود
utilised
U
بکار زدن
served
U
بکار رفتن
he is of no service to us
U
بکار ما نمیخورد
investiture with an office
U
برگماری بکار
wield
U
خوب بکار بردن
commit
U
بکار بردن نیروها
committing
U
بکار بردن نیروها
commits
U
بکار بردن نیروها
committed
U
بکار بردن نیروها
To set to work. To get cracking.
U
دست بکار شدن
wielded
U
خوب بکار بردن
wields
U
خوب بکار بردن
parachute
U
پاراشوت بکار بردن
wielding
U
خوب بکار بردن
finesse
U
زیرکی بکار بردن
parachutes
U
پاراشوت بکار بردن
I put my money to work.
U
پولم را بکار انداختم
to set to
U
دست بکار شدن
parachuting
U
پاراشوت بکار بردن
parachuted
U
پاراشوت بکار بردن
procrustean
U
بزور بکار وادارنده
pre engage
U
از پیش بکار گماشتن
impressment
U
بکار اجباری گماری
lever watch
U
شیوه بکار بردن
manoeuver
U
تدبیر بکار بردن
misapply
U
بیموقع بکار بردن
get to work
U
دست بکار زدن
full time
U
زمان اشتغال بکار
multilaunching
U
اغاز بکار چندتایی
to begin upon
U
دست بکار...شدن
dday
U
اولین روزاغاز بکار
first order predicate logic
U
PROLO بکار می رود
to start a motor
U
موتوری را بکار انداختن
set up
U
اماده بکار استقرار
set to work
U
دست بکار زدن
to set to work
U
بکار وا داشتن یا انداختن
play upon words
U
جناس بکار بردن
do up
U
شروع بکار کردن
serviceability
U
بکار خوری بدردخوری
avocational
U
وابسته بکار فرعی
sharp tongued
U
بکار برنده سخنان زننده
misapply
U
بطور غلط بکار بردن
neologist
U
طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
aminister
U
تهیه کردن بکار بردن
to keep at it
U
سخت دست بکار بودن
mordant
U
ماده ثبات بکار بردن
paillette
U
فوفهای که درمیناکاری بکار میبرند
put on
U
اعمال کردن بکار گماردن
iodism
U
خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
sandbagger
U
کسیکه کیسه شن بکار برد
employed
U
بکار گماشتن استخدام کردن
leverage
U
شیوه بکار بردن اهرم
employ
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
misspelt
U
املای غلط بکار بردن
outsmart
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
U
بکار گماشتن استخدام کردن
I am minding my own business.
U
کاری بکار کسی ندارم
To act on an advice .
پند و اندرزی را بکار بستن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employs
U
بکار گماشتن استخدام کردن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
outsmarts
U
زرنگی بیشتری بکار بردن
active participial abjective
U
اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
double weft
U
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
foot pedal switch
سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
fuller's earth
U
خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
ampersand
U
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
pray consider my case
U
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
accentuation
U
بکار بردن ایین تکیه صدا
wicks
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
malapropian
U
کسیکه لغات را غلط بکار میبرد
lobworm
U
بزرگ که درماهی گیری بکار میبرند
occupational therapy
U
درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
obsoletism
U
بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
There is no fault to find with my work.
U
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
play a joke
U
حیله شوخی امیز بکار بردن
lampron
U
چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود
wick
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
In what sense are you using this word ?
U
این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
lakh
U
سدهزار در شممردن روییه بکار میرود
boring tubes
U
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
menorah
U
شمعدانی که در کشتیهای جنگی یهود بکار میرفته
corrugated cardboard
U
مقوای محکمی که در بسته بندی بکار می رود
crosse
U
چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
software mointor
U
برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
polyonymy
U
بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonging
U
بکار بردن چند نام برای یک چیز
it is of no use to us
U
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
orthopaedy
U
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
green corn
U
ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
pulsatilla
U
شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
object computer
U
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
fucus
U
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
to inspan oxen
U
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
bathometer
U
دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
bay leaf
U
برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود
blacktop
U
موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
wisha
U
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
I revisited her recipe.
U
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
baby siphon
U
سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
To operate something .
U
چیزی را بکار انداختن (موتور، دستگاه وغیره )
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
white line
U
خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود
tutoyer
U
دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
propety man
U
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
primary products
U
محصولاتی که به عنوان مواد اولیه بکار برده میشود
gasogene
U
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
aquaplane
U
قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
property master
U
متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
nuggar
U
بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود
virgin wool
U
[پشمی که تاکنون در منسوجات دیگر بکار نرفته باشد.]
parang
U
یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
photoresist
U
فرایند بکار برده شده در تولیددستگاههای نیمه هادی
kittereen
U
یکجور گردونه تک اسبه که درwest indies بکار میبرند
listerine
U
یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند
inoculum
U
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
muller
U
سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
hypodermic syringe
U
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
balbriggan
U
یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
conjunctive mood
U
وجهی ازفعل که درجزای شرط یا قید بکار می رود
excipient
U
مادهای که برای جذب یاترقیق داروئی بکار برند
to make the most of
U
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
baseboard
U
چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
flag stones
U
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
cullet
U
خرده شیشهای که برای خمیرشیشه گری بکار می رود
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wet blankets
U
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
kelvin tube
U
لوله کلوین که جهت اندازه گیری عمق اب بکار میرود
court plume
U
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
wet blanket
U
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
dollies
U
سندان یا بلوکی که درپرچکاری دستی ورقات فلزی بکار می رود
buff stick
U
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
paragons
U
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
in flagrante delicto
U
شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود
[قانون]
check sum
U
جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود
thyratron
U
پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
nixie tube
U
یک لامپ خلاء که برای نمایش اعداد ناخوانا بکار می رود
wampun
U
خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
mashy
U
نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود
manrope
U
طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com