English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boaters U زورق سوار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
carina U زورق
carinal U مثل زورق
carinal U شبیه زورق
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
lugsail U بادبان چهارگوشی که بطوراریب به زورق یا قایق اویخته شود
lugger U زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man U سوار در سوار نظام
pieces U سوار
piece U سوار
horsewomen U سوار
horsewoman U سوار
in the saddle U سوار
trooper U سوار
boarded U سوار
troopers U سوار
board U سوار
outside ofa horse U سوار
horseback U سوار
rides U سوار شدن
riders U سوار کار
mounted U سوار شده
cavalry U سوار زرهی
acheval U سوار بر اسب
equestrian U اسب سوار
horse man U اسب سوار
horseman U اسب سوار
horseman U سوار کار
equestrian U چابک سوار
ride U سوار شدن
cyclists U دوچرخه سوار
rider U سوار کار
on stilts U سوار چوب پا
on shipboard U سوار کشتی
cyclist U دوچرخه سوار
motorists U ماشین سوار
motorist U ماشین سوار
on board a ship U سوار کشتی
horse breaker U چابک سوار
bicyclist U دوچرخه سوار
boot and saddle U سوار شوید
surfer U موج سوار
rig U سوار کردن
rigged U سوار کردن
rigs U سوار کردن
Mt U سوار شدن
Mts U سوار شدن
skim boarder U موج سوار
board surfer U موج سوار
biker U موتورسیکلت سوار
armored cavalry U سوار زرهی
chevalier U سوار دلاور
cavalier U سرباز سوار
cavalier U اسب سوار
get on U سوار شدن
modulation U سوار سازی
get in U سوار شدن
equitant U سوار بر اسب
equestrienne U زن اسب سوار
fabricate U سوار کردن
fabricated U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
enchase U سوار کردن
biker U دوچرخه سوار
horsewoman U سوار اسب
washine U موج سوار زن
vedette U قراول سوار
upping U سوار براسب سر پا
mount U سوار کردن
mount U سوار شدن بر
upped U سوار براسب سر پا
assembled U سوار کردن
cantered U سوار اسب
assemble U سوار کردن
horseback U سوار براسب
mounts U سوار کردن
mounts U سوار شدن بر
horsewomen U سوار اسب
modulating U سوار کردن
take up U سوار کردن
canter U سوار اسب
modulate U سوار کردن
up U سوار براسب سر پا
jockey U چابک سوار
canters U سوار اسب
jockeys U چابک سوار
horsemen U اسب سوار
cantering U سوار اسب
modulates U سوار کردن
reinsman U اسب سوار
assembles U سوار کردن
tobogganist U سورتمه سوار
tobogganer U سورتمه سوار
to hitchhike U مجانی سوار شدن
To board a plane. U سوار هواپیما شدن
To get on board. U سوار کشتی شدن
To get into (ride in)a car . U سوار اتوموبیل شدن
to go backpacking U مجانی سوار شدن
to give somebody a ride U کسی را سوار کردن
to give somebody a lift U کسی را سوار کردن
take on U مسافر سوار کردن
rodeo U نمایش سوار کاری
rodeo U سوار کاری کردن
rodeos U نمایش سوار کاری
rodeos U سوار کاری کردن
dragon U گردان سوار اسبی
dragons U گردان سوار اسبی
To mout a horse . U سوار اسب شدن
unmounted U سوار نشده پیاده
uhlan U سوار نیزه دار
mountie U پلیس سوار کانادا
to ride shanks's mare U سوار پای خودشدن
to ride on a horse U اسبی را سوار شدن
to ride on a horse U براسبی سوار شدن
to ride for a fall U بی پروا سوار شدن
surfboat U قایق موج سوار
staging area U منطقه سوار شدن
setting up apparatus U دستگاه سوار کردن
ridable U رام و سوار شدنی
pick up U سوار کردن مسافر
light piece U سوار سبک شطرنج
jockey club U باشگاه سوار کاران
cavalry unit U یکان سوار نظام
coachload U افراد سوار بر درشکه
cuirassier U سوار زره پوش
enplane U سوار هواپیما شدن
entrain U سوار کردن کشیدن
to hitch U مجانی سوار شدن
flatlander U موج سوار کم استعداد
wheelsman U دوچرخه سوار شراعبان
heavy piece U سوار سنگین شطرنج
wheelman U دوچرخه سوار شراعبان
horseback archer U کمانگیر سوار بر اسب
imbark U در کشتی سوار کردن
to take ship U در کشتی سوار کردن
reinsman U سوار کار ماهر
modulating U سوار کردن موج
install U سوار کردن جادادن
assembled U سوار کردن قطعات
assembles U سوار کردن قطعات
jockey U اسب سوار حرفهای
modulates U سوار کردن موج
assemble U سوار کردن قطعات
staging U سوار کردن جا دادن
embarks U درکشتی سوار کردن
embarking U درکشتی سوار کردن
embarked U درکشتی سوار کردن
embark U درکشتی سوار کردن
modulate U سوار کردن موج
horse U سواراسبی سوار شوید
mounting U سوار کردن وسایل
jockeys U اسب سوار حرفهای
setting up U سوار کردن جاانداختن
sets U سوار کردن جاانداختن
set U سوار کردن جاانداختن
installs U سوار کردن جادادن
installing U سوار کردن جادادن
helicopter team U تیم سوار بر هلی کوپتر
ships U سوار کشتی شدن سفینه
pung U در سورتمه جعبهای سوار شدن
erect U بناکردن سوار یا نصب کردن
erected U بناکردن سوار یا نصب کردن
removable U قابل سوار و پیاده کردن
erecting U بناکردن سوار یا نصب کردن
erects U بناکردن سوار یا نصب کردن
embarkation order U ترتیب سوار شدن یا بارگیری
assemblages U انجمن عمل سوار کردن
pickup point U نقطه سوار شدن یا سوارکردن
ship U سوار کشتی شدن سفینه
mounts U سوار شدن قله برامدگی
light horse U سوار نظام سبک اسلحه
juryrig U سوار کردن موقت وسایل
mounting U اسباب سوار شدن یا کردن
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
in the irons U سوار اسب بخصوصی شدن
pickup field U محوطه سوار شدن درهواپیما
horsewomen U مربی اسب سوار و اسبداری
mount U سوار شدن قله برامدگی
mat surfer U موج سوار صفحه پلاستیکی
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
pranced U سوار اسب چموش شدن
prance U سوار اسب چموش شدن
bodysurfer U موج سوار بدون تخته
prancing U سوار اسب چموش شدن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
jerry-built U با بی دقتی روی هم سوار شده
prances U سوار اسب چموش شدن
deadhead U کسیکه بدون بلیط سوار
assemblage U انجمن عمل سوار کردن
jerry built U با بی دقتی روی هم سوار شده
horsewoman U مربی اسب سوار و اسبداری
She leads her husband by the nose . U سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com