English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wear down <idiom> U زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
beneficial U پرمنفعت بااستفاده
to run away U دررفتن
scuttles U دررفتن
scuttling U دررفتن
run away with <idiom> U دررفتن
to run out U دررفتن
get out U دررفتن
scuttled U دررفتن
scuttle U دررفتن
abscond دررفتن
flare U از جا دررفتن
flares U از جا دررفتن
ledgering U ماهیگیری بااستفاده از وزنه
worming U ماهیگیری بااستفاده از کرم
leg ride and far leg hook U بغل رومی بااستفاده از پا
keep one's head above water U قصر دررفتن
(get) carried away <idiom> U ازکوره دررفتن
lose one's temper <idiom> U از کوره دررفتن
escapes U دررفتن فرارکردن
take a powder <idiom> U دررفتن ،فرارکردن
quails U ازمیدان دررفتن
escaped U دررفتن فرارکردن
escaping U دررفتن فرارکردن
quail U ازمیدان دررفتن
escape U دررفتن فرارکردن
visual flight U پرواز بااستفاده از ناوبری بصری
celestial navigation U ناوبری بااستفاده از صور فلکی
radio navigation U ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
take to the woods <idiom> U دررفتن وپنهان شدن
absconds U دررفتن رونشان ندادن
absconding U دررفتن رونشان ندادن
play hooky <idiom> U از مدرسه یا کار دررفتن
absconded U دررفتن رونشان ندادن
electronically U مراجعه به دستورات بااستفاده از روشهای الکترونیکی
starboard tack U حرکت قایق بااستفاده از باددر سمت راست
microfloppy disk drive U وسیله ذخیره اطلاعات بااستفاده از میکرودیسکهای لغزان
edp U پردازش داده بااستفاده از قط عات کامپیوتری و الکترونیکی
visual flight U پرواز بااستفاده ازناوبری به کمک عوارض زمین
screen U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screens U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screening, screenings U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
liquid crystal bar graph panel indicator U شاخص گراف- میله بااستفاده از قطعات کریستال مایع
localizer mode U روش کنترل هواپیما بااستفاده از انتن سمت نما
long base method U روش تقاطع نقشه برداری بااستفاده از یک باز طولانی
influence sweep U پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
wet rating U توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
volumenometer U التی که به وسیله ان بااستفاده از قانون .....حجم چیزی را می سنجند
repetitious U مکرر
eternities U مکرر
eternity U مکرر
bis U مکرر
repeated U مکرر
continual U مکرر
eternal U مکرر
repetitive U مکرر
manyfold U مکرر
coupled mode U روش کنترل پرواز خودکار بااستفاده از سیستم هدایت زمینی
radio fix U تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
electrothermal printer U چاپگری با سرعت زیاد بااستفاده از عناصر گرمازا چاپگر حرارتی
resort U ملاقات مکرر
times without number U بطور مکرر
resorted U ملاقات مکرر
resorts U ملاقات مکرر
unfrequented U غیر مکرر
tautologize U مکرر گویی
repeating field U فیلد مکرر
recurrenge U وقوع مکرر
rebuy U خرید مکرر
rebroadcast U برنامه مکرر
repeating fraction U کسر مکرر
multiple ionization U یونش مکرر
crepitation U انفجار مکرر
old hat U آشنا و مکرر
repeating decimal U اعشاری مکرر
all the time <idiom> U به طور مکرر
frequent visiting U دیدنی مکرر
catalexia U مکرر خوانی
compulsiveness U مکرر کاری
repeating label U برچسب یا مطلب مکرر
haunts U خطور مراجعه مکرر
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
haunt U خطور مراجعه مکرر
recurring decimal U اعشاری مکرر [ریاضی]
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
age U شکستن جسم با فشارهای مکرر
commuter U رفت و آمد کنندهی مکرر
repeat U مکرر کردن تکرار شدن
commuters U رفت و آمد کنندهی مکرر
repeats U مکرر کردن تکرار شدن
polar motion U وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
bain index U شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
pattern U مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
That's old hat! <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
patterns U مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
to frequent a place U بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
globetrotter U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotters U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
shadow page U محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory U محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
avianize U ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
stick check U دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
relateral tell U مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
scarpbook U عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
format U قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
formats U قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
refresh U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshed U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshes U قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
teleran system U نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
overstriking U توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
voice grade channel U ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
magnaflux U نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
gall U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
anagram U استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
anagrams U استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
procedure U بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
control stick U سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
out of order U خراب
in a bad order U خراب
ill conditioned U خراب
stickit U خراب
broken <adj.> U خراب
tumbledown U خراب
undone U خراب
alienated U خراب
in bad repair U خراب
haywire U خراب
out of repair U خراب
rotten U خراب
off the rails U خراب
out of action U خراب
wastery U خراب
ruinous U خراب
out of condition U خراب
wastry U خراب
out of gear U خراب
in disrepair U خراب
out of use <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
spoilable U خراب شدنی
out of service <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
inoperative <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
make havoc with U خراب کردن
down [out of action, not in use] <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
there is a screw loose U خراب است
withering U خراب کننده
the road was impaired U جاده خراب شد
that city lies in ruins U ان شهر خراب
disabled <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
out of blast <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
not in use [American] <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
to fall apart U خراب شدن
corrupting U خراب کردن
out of kelter U خراب مختل
overtumble U خراب کردن
pull down U خراب کردن
take down U خراب کردن
nonworking <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
mar U خراب کردن
rot gut U معده خراب کن
rough sea U دریای خراب
to break down U خراب کردن
to bring to nought U خراب کردن
zonked U مست و خراب
whacked U مست و خراب
pissed U مست و خراب
demolition U خراب کردن
to be shot U خراب بودن
to be kaput U خراب بودن
blotto U مست و خراب
wrech U خراب شدن
corrupts U خراب کردن
go haywire <idiom> U خراب شدن
demolitions U خراب کردن
There is something wrong with the ... ... خراب است.
corrupt U خراب کردن
corrupted U خراب کردن
go to pot <idiom> U خراب کردن
wreakful U خراب کننده
marred U خراب کردن
to lay in ruin U خراب کردن
to go wrong U خراب شدن
to go to the bad U خراب شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com