Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
survivorship
U
زنده ماندن پس ازمرگ دیگری و حقوق ناشیه از ان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
occupation
U
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupations
U
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
survives
U
زنده ماندن
surviving
U
زنده ماندن
survive
U
زنده ماندن
survived
<past-p.>
U
زنده ماندن
survived
U
زنده ماندن
joint tenants
U
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
live down
U
باخاطرات زنده ماندن
combat survival
U
زنده ماندن در رزم
survive
U
زنده ماندن در رزم باززیستی
survives
U
زنده ماندن در رزم باززیستی
survived
U
زنده ماندن در رزم باززیستی
surviving
U
زنده ماندن در رزم باززیستی
The doctors dont think she wI'll live.
U
پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
presumption of survivorship
U
فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
transmigration
U
حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
emergent
U
مضر اثرات ناشیه
common low
U
سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
afterborn
U
زاییده شده پس ازمرگ پدر بعدی
to die a violent death
U
مردن ناشی ازمرگ غیر طبیعی
vivisectional
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
paraphernalia
U
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
trusts
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
public international law
U
حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum
U
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
detention of pay
U
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
protective duty
U
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
harbour dues
U
حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
vivisect
U
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
attainder
U
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
advalorem duty
U
حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
allotment advice
U
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
authorized stoppage
U
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
subsists
U
ماندن
stayed
U
ماندن
be
U
ماندن
upaemia
U
ماندن
stick with
<idiom>
U
ماندن با
trray
U
ماندن
to wear one's years well
U
ماندن
subsist
U
ماندن
remain
U
ماندن
lie
U
ماندن
subsisting
U
ماندن
lied
U
ماندن
fails
U
وا ماندن
failed
U
وا ماندن
subsisted
U
ماندن
lies
U
ماندن
fail
U
وا ماندن
stand
U
ماندن
stay
U
ماندن
lie off
U
ماندن
to be left
U
ماندن
remained
U
ماندن
to fret one's gizzard
U
ته ماندن
abhide
U
ماندن
alacritous
U
زنده
live
U
زنده
lived
U
:زنده
lived
U
زنده
alive
U
زنده
living
U
زنده
fresh-
U
زنده
freshest
U
زنده
above ground
U
زنده
coiner
U
زنده
life full
U
سر زنده
lighthearted
U
زنده دل
vivid
U
زنده
animates
U
زنده
live bearing
U
زنده زا
skylarker
U
زنده دل
animate
U
زنده
plaster of Paris
U
گچ زنده
live
U
:زنده
cheerful
<adj.>
U
زنده دل
fresh
U
زنده
cheerful
<adj.>
U
دل زنده
livelier
U
زنده
quicker
U
زنده
biogen
U
زنده زا
full of life
U
سر زنده
biotic
U
زنده
viviparous
U
زنده زا
quick
U
زنده
vivific
U
زنده
lively
U
زنده
liveliest
U
زنده
dapper
U
زنده دل
genial
<adj.>
U
دل زنده
lively
<adj.>
U
دل زنده
quickest
U
زنده
dashing
U
زنده دل
to remain faithful
U
با وفا ماندن
keep house
U
در خانه ماندن
stodge
U
در وهل ماندن
oversleep
U
خواب ماندن
stay put
<idiom>
U
درجایی ماندن
oversleeping
U
خواب ماندن
abided
U
پایدارماندن ماندن
oversleeps
U
خواب ماندن
to stay up
U
بیدار ماندن
overslept
U
خواب ماندن
to stand mute
U
خاموش ماندن
abide
U
پایدارماندن ماندن
abides
U
پایدارماندن ماندن
to be in hiding
U
پنهان ماندن
abort
U
نارس ماندن
abort
U
عقیم ماندن
to fall in to oblivion
U
متروک ماندن
to fall to the ground
U
متروک ماندن
settles
U
جا دادن ماندن
settle
U
جا دادن ماندن
to keep close
U
نزدیک ماندن
to lie hid
U
پنهان ماندن
to keep dark
U
پنهان ماندن
to lie d.
U
بیکار ماندن
keep in
U
در خانه ماندن
postponing
U
عقب ماندن
strands
U
متروک ماندن
sit up
U
بیدار ماندن
To be left in the air. To hang fire .
U
بلاتکلیف ماندن
to stand over
U
معوق ماندن
stand over
U
معوق ماندن
to oversleep oneself
U
خواب ماندن
come alive
<idiom>
U
فعال ماندن
awake
U
بیدار ماندن
awaking
U
بیدار ماندن
keep quiet
<idiom>
U
ساکت ماندن
strand
U
متروک ماندن
bide
U
در انتظار ماندن
lie over
U
معوق ماندن
lie up
U
در بستر ماندن
lie up
U
در اغل ماندن
postpones
U
عقب ماندن
postponed
U
عقب ماندن
postpone
U
عقب ماندن
awakes
U
بیدار ماندن
to suffer from hunger
U
گرسنه ماندن
to go hungry
U
گرسنه ماندن
to be dashed to the ground
U
متروک ماندن
lie up
U
درکنام ماندن
up the river/creek with no paddle
<idiom>
U
مثل خر در گل ماندن
fix
U
ثابت ماندن
aborts
U
بی نتیجه ماندن
aborting
U
بی نتیجه ماندن
drop behind
U
عقب ماندن
come through
U
باقی ماندن
come to nothing
U
عقیم ماندن
to come to nothing
U
عقیم ماندن
aborted
U
بی نتیجه ماندن
abort
U
بی نتیجه ماندن
go hungry
U
گرسنه ماندن
hold over
U
باقی ماندن
fall into abeyance
U
بی تکلیف ماندن
lag
U
عقب ماندن
fixes
U
ثابت ماندن
desuetude
U
متروک ماندن
steer clear
U
دور ماندن
lagged
U
عقب ماندن
lags
U
عقب ماندن
waked
U
شب زنده داری
live load
U
بار زنده
living environment
U
محیط زنده
resurrected
U
زنده کردن
resurrect
U
زنده کردن
calcined lime
U
اهک زنده
liveliness
U
زنده دلی
live steam
U
بخار زنده
resurrecting
U
زنده کردن
resurrects
U
زنده کردن
to call back to life
U
زنده کردن
to bring to life
U
زنده کردن
live
U
زنده بودن
vivas
U
زنده باد
viva
U
زنده باد
live
U
زنده کردن
lived
U
زنده بودن
anabiosis
U
زنده سازی
call back to life
U
زنده کردن
lived
U
زنده کردن
resuscitating
U
زنده کردن
long live
U
زنده باد
lucubration
U
شب زنده داری
live wires
U
سیم زنده
live wire
U
سیم زنده
vive int
U
زنده باد!
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com