Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prison
U
زندان کردن
prisons
U
زندان کردن
imprison
U
زندان کردن
imprisoning
U
زندان کردن
imprisons
U
زندان کردن
lockup
U
زندان کردن
lockups
U
زندان کردن
can
U
زندان کردن
canning
U
زندان کردن
cans
U
زندان کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
quad
U
زندانی کردن در زندان افکندن
quads
U
زندانی کردن در زندان افکندن
recommit
U
دوباره زندان کردن
To beak jail .
U
از زندان فرار کردن
run (someone) in
<idiom>
U
به زندان بردن ،دستگیر کردن
to release
U
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
Other Matches
breakaway
U
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
gaoling
U
زندان
tollbooth
U
زندان
gaol
U
زندان
gaoled
U
زندان
hoosegow
U
زندان
slammer
U
زندان
dungeons
U
زندان
grate
U
زندان
dungeon
U
زندان
pokey
U
زندان
imprisonment
U
زندان
presidio
U
زندان
hothouses
U
زندان
hothouse
U
زندان
house of correction
U
زندان
bridewell
U
زندان
gaols
U
زندان
grates
U
زندان
tolbooth
U
زندان
prisons
U
زندان
qoud
U
زندان
jailing
U
زندان
prison
U
زندان
jails
U
زندان
quod
U
زندان
grated
U
زندان
calaboose
U
زندان
jail
U
زندان
jailed
U
زندان
jailbreak
U
فرار از زندان
cell
U
زندان انفرادی
cell
U
زندان تکی
wards
U
سلول زندان
serve time
U
در زندان به سر بردن
jailbreaks
U
فرار از زندان
cells
U
زندان تکی
house of d.
U
زندان موقتی
bagnio
U
زندان شرقی
state prison
U
زندان دولتی
disprison
U
از زندان دراوردن
state prison
U
زندان ایالتی
disciplinary segregation
U
زندان انضباطی
disciplinary barracks
U
زندان دژبان
disciplinary barracks
U
زندان انضباطی
sweatbox
U
زندان مجرد
prisons
U
وابسته به زندان
to serve time
U
در زندان بسربردن
incarcerating
U
در زندان نهادن
cells
U
زندان انفرادی
dunggeon
U
زندان زیرزمین
incarcerates
U
در زندان نهادن
incarcerated
U
در زندان نهادن
incarcerate
U
در زندان نهادن
confinement
U
زندان بودن
warden
U
رئیس زندان
wardens
U
رئیس زندان
prison
U
وابسته به زندان
put in jail
U
در زندان افکندن
maximum security prison
U
زندان فوق امنیتی
life sentence
حکم زندان
close confinement
U
زندان انفرادی
confinement facility
U
تاسیسات زندان
solitary confinement
U
زندان مجرد
solitary confinement
U
زندان انفرادی
penology
U
اداره زندان
from out the prison
U
از توی زندان
prison breaker
U
زندان گریز
prison breaking
U
زندان گریزی
prison camp
U
زندان صحرایی
ward
U
سلول زندان
black holes
U
زندان تاریک
black hole
U
زندان تاریک
put in jail
U
به زندان انداختن
prison camps
U
زندان صحرایی
to cage up
U
در زندان افکندن
to break the prison
U
گریختن از زندان
oubliette
U
سیاه چال
[در زندان]
to bail out
U
با ضمانت از زندان دراوردن
coop
U
اغل گوسفند زندان
governors
U
حاکم رئیس زندان
bastille
U
زندان عمومی سابق در
breach of prison
U
جرم فرار از زندان
extra good time
U
وقت معافیت از زندان
extra good time
U
معافی مشروط از زندان
prison psychosis
U
روان پریشی زندان
wardress
U
نگهبان و محافظ زن در زندان
prisoner of war cage
U
زندان زندانیان جنگی
governor
U
حاکم رئیس زندان
lay by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
He was sent to jail.
U
اورابه زندان انداختند
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
jug
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
dungeon
U
سیاه چال
[در زندان]
ward
U
حیاط محوطه زندان
marshall
U
مارشال رئیس زندان
clink
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
wards
U
حیاط محوطه زندان
oubliettes
U
سیاه چال ها
[در زندان]
dungeons
U
سیاه چال ها
[در زندان]
send up
<idiom>
U
حکم به زندان انداختن کسی
to dungeon somebody
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
diversion
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
prison bird
U
کسیکه زندان خانه او شده است
jailŠetc
U
کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiaries
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
oubiette
U
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
turnkey
U
کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
court of record
U
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony
U
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
U
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt
U
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus
U
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com