Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cell
U
زندان انفرادی
cells
U
زندان انفرادی
close confinement
U
زندان انفرادی
solitary confinement
U
زندان انفرادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
troop space
U
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
breakaway
U
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
individuals
U
انفرادی
singularity
U
انفرادی
single
U
انفرادی
single life
U
انفرادی
individual
U
انفرادی
spade
U
بیل انفرادی
slit trench
U
سنگر انفرادی
sporadically
U
پراکنده انفرادی
bullword
U
کمربندحفافتی انفرادی
close confinement
U
حبس انفرادی
spades
U
بیل انفرادی
solitany confinment
U
حبس انفرادی
sporadic
U
پراکنده انفرادی
single tax
U
مالیات انفرادی
several covenants
U
تعهدات انفرادی
individual aquipment
U
تجهیزات انفرادی
individual tests
U
ازمونهای انفرادی
singles
U
مسابقه انفرادی
individualism
U
حالت انفرادی
individualized instruction
U
اموزش انفرادی
advance individual training
آموزش تکمیلی انفرادی
advanced individual training
U
اموزش تکمیلی انفرادی
army deposit fund
U
پس انداز انفرادی افراد
solo
U
تک خوانی بطور انفرادی
single tax
U
مالیات بر درامد انفرادی
individual reserves
U
وسایل ذخیره انفرادی
play
U
شرکت درمسابقه انفرادی
played
U
شرکت درمسابقه انفرادی
monocracy
U
حکومت مستقل یا انفرادی
personal error
U
خطاهای انفرادی افراد
playing
U
شرکت درمسابقه انفرادی
plays
U
شرکت درمسابقه انفرادی
solos
U
تک خوانی بطور انفرادی
several
U
انفرادی مربوط به خود چند تن
under arms
U
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
excess listing
U
لیست وسایل انفرادی مازاد
golf
U
بازی بصورت انفرادی یا دونفره یا چهارنفره
picket
U
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
individual reserves
U
وسایل ضروری انفرادی که با نفرحمل میشود
picketed
U
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
pickets
U
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
foursome
U
مسابقه انفرادی بین چهار نفر در گلف
administrative segregation
U
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
autecology
U
مبحث شناسایی محیط زندگی انفرادی موجودات
foursomes
U
مسابقه انفرادی بین چهار نفر در گلف
pursuit
U
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
trigraph
U
حروف رمز سه گانه مربوط به کد فنی تجهیزات انفرادی
pursuits
U
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
severalty
U
مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
Grands Prix
U
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
cut and cover shelter
U
سنگر انفرادی سر پوشیده سنگری که با کندن زمین وتهیه سرپناه تهیه میشود
Grand Prix
U
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
hoosegow
U
زندان
gaol
U
زندان
hothouse
U
زندان
grates
U
زندان
house of correction
U
زندان
pokey
U
زندان
presidio
U
زندان
hothouses
U
زندان
bridewell
U
زندان
calaboose
U
زندان
quod
U
زندان
qoud
U
زندان
tolbooth
U
زندان
tollbooth
U
زندان
grated
U
زندان
jailing
U
زندان
jails
U
زندان
prison
U
زندان
jailed
U
زندان
gaoled
U
زندان
gaoling
U
زندان
gaols
U
زندان
jail
U
زندان
grate
U
زندان
imprisonment
U
زندان
slammer
U
زندان
dungeons
U
زندان
dungeon
U
زندان
prisons
U
زندان
solitary confinement
U
زندان مجرد
to cage up
U
در زندان افکندن
maximum security prison
U
زندان فوق امنیتی
penology
U
اداره زندان
prison breaker
U
زندان گریز
prison breaking
U
زندان گریزی
sweatbox
U
زندان مجرد
to break the prison
U
گریختن از زندان
to serve time
U
در زندان بسربردن
state prison
U
زندان دولتی
serve time
U
در زندان به سر بردن
state prison
U
زندان ایالتی
life sentence
حکم زندان
prison camps
U
زندان صحرایی
put in jail
U
در زندان افکندن
prison camp
U
زندان صحرایی
put in jail
U
به زندان انداختن
imprisons
U
زندان کردن
confinement
U
زندان بودن
can
U
زندان کردن
canning
U
زندان کردن
cans
U
زندان کردن
black hole
U
زندان تاریک
black holes
U
زندان تاریک
incarcerate
U
در زندان نهادن
bagnio
U
زندان شرقی
cells
U
زندان تکی
wardens
U
رئیس زندان
prison
U
زندان کردن
imprison
U
زندان کردن
prisons
U
زندان کردن
lockup
U
زندان کردن
lockups
U
زندان کردن
incarcerated
U
در زندان نهادن
incarcerates
U
در زندان نهادن
incarcerating
U
در زندان نهادن
prisons
U
وابسته به زندان
warden
U
رئیس زندان
confinement facility
U
تاسیسات زندان
cell
U
زندان تکی
ward
U
سلول زندان
house of d.
U
زندان موقتی
from out the prison
U
از توی زندان
wards
U
سلول زندان
jailbreak
U
فرار از زندان
imprisoning
U
زندان کردن
dunggeon
U
زندان زیرزمین
disprison
U
از زندان دراوردن
jailbreaks
U
فرار از زندان
disciplinary barracks
U
زندان انضباطی
disciplinary barracks
U
زندان دژبان
disciplinary segregation
U
زندان انضباطی
prison
U
وابسته به زندان
oubliette
U
سیاه چال
[در زندان]
dungeons
U
سیاه چال ها
[در زندان]
dungeon
U
سیاه چال
[در زندان]
prisoner of war cage
U
زندان زندانیان جنگی
ward
U
حیاط محوطه زندان
wards
U
حیاط محوطه زندان
clink
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
jug
U
زندان
[اصطلاح روزمره]
oubliettes
U
سیاه چال ها
[در زندان]
wardress
U
نگهبان و محافظ زن در زندان
governor
U
حاکم رئیس زندان
to bail out
U
با ضمانت از زندان دراوردن
governors
U
حاکم رئیس زندان
extra good time
U
معافی مشروط از زندان
prison psychosis
U
روان پریشی زندان
recommit
U
دوباره زندان کردن
extra good time
U
وقت معافیت از زندان
coop
U
اغل گوسفند زندان
bastille
U
زندان عمومی سابق در
breach of prison
U
جرم فرار از زندان
lay by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
To beak jail .
U
از زندان فرار کردن
marshall
U
مارشال رئیس زندان
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
He was sent to jail.
U
اورابه زندان انداختند
to dungeon somebody
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
quad
U
زندانی کردن در زندان افکندن
diversion
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quads
U
زندانی کردن در زندان افکندن
diversion law
U
استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
U
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
run (someone) in
<idiom>
U
به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up
<idiom>
U
حکم به زندان انداختن کسی
prison bird
U
کسیکه زندان خانه او شده است
penitentiaries
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
jailŠetc
U
کسیکه زندان خانه اوشده است
penitentiary
U
دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
army classification battery test
U
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
oubiette
U
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey
U
کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
fives
U
هندبال انگلیسی انفرادی یا دونفره با سه یاچهار دیوار که هر گیم 51امتیاز دارد که مانند والیبال اگردو تیم درامتیاز 41مساوی شوند بازی به 61ختم میشود
court of record
U
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony
U
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
U
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
individuate
U
فرد کردن انفرادی کردن
contempt
U
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus
U
دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release
U
آزاد کردن
[رها کردن ]
[از زندان]
ransom
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms
U
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com