English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
miscegenation U زناشویی میان نژادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
wedlock U زناشویی
marriage U زناشویی
marriages U زناشویی
married state U زناشویی
matrimony U زناشویی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
marriage counseling U مشاوره زناشویی
extramarital U خارج از زناشویی
consummation of marriage U دخول در زناشویی
connubiality U بستگی زناشویی
homogamy U زناشویی بسته
matrimonial rights U حقوق زناشویی
married happiness U خوشی زناشویی
marriage therapy U درمان زناشویی
marriage life U زندگی زناشویی
marital stability U استواری زناشویی
marital relations U روابط زناشویی
marital instability U نااستواری زناشویی
marriage counselor U مشاور زناشویی
marital counseling U مشاوره زناشویی
married life U زندگی زناشویی
conjugality U حالت زناشویی
conjugal rights U حقوق زناشویی
extra-marital U خارج از زناشویی
conjugally U ازراه زناشویی
marital U مربوط به زناشویی
connubial U وابسته به زناشویی
broken marriage U زناشویی گسیخته
to be untiedin marriage U پیوند زناشویی کردن
phyletic U نژادی
racially U نژادی
ethnic U نژادی
racial U نژادی
ethnical U نژادی
eugenics U به نژادی
ethnicity U نژادی
jactitation of marriage U دعوی دروغ نسبت به زناشویی
cat and dog life U زندگی زناشویی که پرازدعوانکبت باشد
racialism U خصوصیات نژادی
racialism U تبعیضات نژادی
ethnocentric U طرفداربرتری نژادی
eugenic U وابسته به به نژادی
gerontomorphosis U پیر نژادی
interrace U بین نژادی
interracial U بین نژادی
segregation U تبعیض نژادی
racism U تبعیض نژادی
multiracial U چند نژادی
abyssinian U نژادی از گربه
racial discrimination U تبعیض نژادی
color line U مانع نژادی
racial segregation U تفکیک نژادی
racial memory U حافظه نژادی
racial prejudice U پیشداوری نژادی
racial prejudice U تعصب نژادی
racial unconscious U ناهشیار نژادی
phylogeny U تکامل نژادی
phylogenic U وابسته به تکامل نژادی
linebreed U اصلاح نژادی کردن
phylogenetic U وابسته به تکامل نژادی
immunogenetics U مبحث مصونیت نژادی
white supremacist U طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
teutonism U عقیده برتری نژادی المان
shropshire U نژادی از گوسفند بی شاخ انگلیسی
desegregate U تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregated U تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregates U تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregating U تفکیک نژادی را فسخ کردن
segregating U تبعیض نژادی قائل شدن
segregates U تبعیض نژادی قائل شدن
segregate U تبعیض نژادی قائل شدن
strain U صفت موروثی خصوصیت نژادی
strains U صفت موروثی خصوصیت نژادی
racy U دارای صفات اصلی و نژادی
phylogeny U تاریخ نژادی جانور یا گیاه
eugenic U از نژاد یانسب خوب اصلاح نژادی
africander U اروپایی نژادی که درافریقای جنوبی زاده شد
manifest destiny U لوازم قهری بسط وتوسعه نژادی
sclav ect U عضو نژادی که شامل مردم خاوراروپاباشد
dysgenics U مبحث مطالعه فساد نسل وتباهی نژادی
inviable U عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
cacogenesis U فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
Racial prejudice prevails in some countries. U دربرخی کشورها تعصبات نژادی وجود دارد
pelasgic U نام نخستین نژادی که دریونان و جزیرههای خاورمدیترانه ساکن شدند
lore U فرهنگ نژادی افسانه هاوروایات قومی فاصله بین چشم ومنقار
karakul U کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
racism U اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
polymeric U دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی چند رگه
incrossbreed U تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
gametophyte U گیاه یا نژادی از گیاه که دارای عضو جنسی تناوبی
intergeneric U بین انواع نژادی بین طبقهای
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
middle U میان
intershoot U در میان
mean water U میان اب
omphalos U میان
mongst U میان
midrib U رگ میان
mesocarp U میان بر
middle part U میان
middles U میان
shortcut U میان بر
through U از میان
center U میان
cross country U میان بر
crosscut U میان بر
amongst U در میان
half back U میان
in our midst U در میان ما
in the midden of U در میان
overthwart U از میان
among U میان
mean line U خط میان
into U در میان
centered U میان
waist U میان
thru U از میان
waists U میان
per U از میان
stagger U یک در میان
between U میان
waistline U میان
centred U میان
centre U میان
centers U میان
amid U در میان
diameter U میان بر
diameters U میان بر
staggering U یک در میان
staggers U یک در میان
middling U میان
waistlines U میان
diaphragm U میان پرده
short circuiting U میان بر زدن
shortcut U راه میان بر
half back U میان بازی کن
halfback U میان بازیکن
halt back U میان بازی کن
osculant U در میان چندچیز
via U میان راه
navel U میان وسط
navels U میان وسط
mezzo-sopranos U میان صدا
mezzo-soprano U میان صدا
mezzo soprano U میان صدا
heartwood U میان چوب
heart wood U میان چوب
diaphragms U میان پرده
shortcut U میان برکردن
to cut off a corner U میان برکردن
to gird up one's loins U میان بستن
diaphrgam U میان پرده
decussate U یکی در میان
to make mincemeat of U از میان بردن
cut of a corner U میان بر کردن
cut across U میان بر کردن
hollows U میان تهی
cutoff U راه میان بر
double space U یک سطر در میان
duramen U میان درخت
floret of the disk U گلچه میان
slim jim U لاغر میان
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
bummer U چرخ میان
waist U میان تنه
waists U میان تنه
hollow U میان تهی
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
triple space U دو سطر در میان
inter nos U در میان خودمان
mediastinum U میان پرده
medius U انگشت میان
middle sized U میان اندازه
middle weight U میان وزن
intervascular U واقع در میان رگ ها
middlemost U میان ترین
intertrial U میان کوششی
midmost U میان ترین
middleware U میان افزار
middleweight U میان وزن
meant U میان مشترک
middle finger U انگشت میان
midcourse U میان راه
merlon U میان دو تیرکش
short cut U راه میان بر
short cuts U راه میان بر
mesencephalon U میان مغز
mesoderm U میان پوست
mesosphere U میان کره
mesosphere U میان- سپهر
mesothorax U میان سیه
midships U در میان کشتی
midbrain U میان مغز
intersegmental U میان قطعهای
middle-aged U میان سال
of middle a U میان سال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com