English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
grid U زمین فوتبال
soccer field U زمین فوتبال
gridiron U زمین فوتبال
playing field U زمین فوتبال
playing fields U زمین فوتبال
grids U زمین فوتبال
gridition U زمین فوتبال
touchline U خط اطراف زمین فوتبال
punts U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punt U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted U توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
team area U محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
yard line U خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard marker U خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
footballs U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
football U توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
soccer U فوتبال
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
soccer fan [soccer supporter] [American English] U طرفدار فوتبال
football club [British Englisch] U باشگاه فوتبال
football توپ فوتبال
elevens U تیم فوتبال
boot U کفش فوتبال
left for ward U در فوتبال پیشرو چپ
soccer U بازی فوتبال
football U بازی فوتبال
kick about U فوتبال هردمبیل
footballs U بازی فوتبال
footballer U فوتبال بازی کن
footballers U فوتبال بازی کن
eleven U تیم فوتبال
pigskin U توپ فوتبال
football game U بازی فوتبال
association football U اتحادیه فوتبال
football fan [British English] U طرفدار فوتبال
canadian football U فوتبال کانادایی
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
goalkeepers U دروازه بان فوتبال
kick off U شروع مسابقه فوتبال
football fan [American English] U طرفدار فوتبال آمریکایی
six man football U فوتبال دو تیم 6 نفره
signal caller U مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
to play soccer U فوتبال بازی کردن
goalkeeper U دروازه بان فوتبال
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
soccer ball throw U پرتاب توپ فوتبال
water polo U بازی فوتبال ابی
American football U فوتبال آمریکایی [ورزش]
to play football U فوتبال بازی کردن
to finish the ball into the net U با توپ گل زدن [فوتبال]
rules of football U قوانین یا قواعد فوتبال
football hooligan U خرابگر پر سر و صدای فوتبال
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
speedball U نوعی بازی شبیه فوتبال
scrum U نوعی بازی فوتبال راگبی
lateral pass U پاس توپ فوتبال از پهلو
scrummage U نوعی بازی فوتبال راگبی
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
I have lost my interest in football . U دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
scrums U نوعی بازی فوتبال راگبی
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
long ball U [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
football cleats U کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
high ball U شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
short ball U شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
he is a novice in football U در بازی فوتبال تازه کار است
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
flag football U نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
uprights U تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
fielder U بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
grey cup U مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
movement off-the-ball U بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
Football pool [British English] U قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
yardage U تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
broomball U نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
groundhopper [British English] U طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
touch football U نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
I am stiff with football. U بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
outh U باید
must U باید
to have to U باید
there is a rule that... U که باید.....
in due f. U باید
ought U باید
maun U باید
the f. of a table U باید
should U باید
shall U باید
football U توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
it is to be noted that U باید دانست که
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
i must go U باید بروم
ought U باید وشاید
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
i ought to go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
i ougth to go U باید رفت
as it deserves U چنانکه باید
you must know U باید بدانید
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
one must go U باید رفت
how shall we proceed U چه باید کرد
shall i go? U ایا باید بروم
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
the needful U انچه باید کرد
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
comme il faut U چنانکه باید وشاید
chicane U مانعی که باید دور زد
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
enow U بسنده انقدرکه باید
prettily U بخوبی چنانکه باید
you must go U شما باید بروید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
it is to be noted that U باید توجه کردکه
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
meetly U چنانکه باید و شاید
he needs must go U ناچار باید برود
I must leave at once. باید فورا بروم.
you might have come U باید امده باشید
he must have gone U باید رفته باشد
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
backlog U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com