Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
space
U
زمان کوتاه
spaces
U
زمان کوتاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rapid
U
وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
fix
U
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
fixes
U
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
instantaneous access
U
زمان دستیابی کوتاه به رسانه با دستیابی تصادفی
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
short time test
U
ازمایش در مدت زمان کوتاه
Other Matches
short lunge
U
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blast
U
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
U
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
pantywaist
U
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
U
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
short quard
U
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
hurdle step
U
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
linter
U
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
U
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tensed
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
U
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
pygmies
U
قد کوتاه
stunts
U
کوتاه
bas relif
U
کوتاه
stunting
U
کوتاه
pigmy
U
کوتاه
pigmy
U
قد کوتاه
pygmy
U
کوتاه
low
U
کوتاه
pygmies
U
کوتاه
scut
U
دم کوتاه
down
U
کوتاه
pigmies
U
قد کوتاه
short
U
کوتاه
liliputian
U
قد کوتاه
curtal
U
کوتاه
pygmy
U
قد کوتاه
shorter
U
کوتاه
stockiest
U
کوتاه
pigmies
U
کوتاه
concise
<adj.>
U
کوتاه
curt
<adj.>
U
کوتاه
fleeting
<adj.>
U
کوتاه
succinct
<adj.>
U
کوتاه
stockier
U
کوتاه
succinct
U
کوتاه
of short duration
U
کوتاه
concise
U
کوتاه
dwarfish
U
کوتاه
short
<adj.>
U
کوتاه
stocky
U
کوتاه
dumpy
U
کوتاه
miniature
U
کوتاه
miniatures
U
کوتاه
little
U
کوتاه
stunt
U
کوتاه
shortest
U
کوتاه
puny
U
قد کوتاه
synoptic
U
کوتاه
playlet
U
نمایش کوتاه
shortens
U
کوتاه تر کردن
bunny hop
U
پرش کوتاه
brief description
U
شرح کوتاه
transient
U
فانی کوتاه
britches
U
شلوار کوتاه
short drop
U
دراپ کوتاه
briefed
U
کوتاه مختصر
curt
U
کوتاه ومختصر
transients
U
فانی کوتاه
breeks
U
شلوار کوتاه
short circuit
U
اتصال کوتاه
brachydactyly
U
کوتاه انگشتی
pygmy
U
ادم کوتاه قد
brief
U
کوتاه مختصر
briefer
U
کوتاه مختصر
lie down
U
استراحت کوتاه
pygmies
U
ادم کوتاه قد
chitchat
U
صحبت کوتاه
abbreviate
U
کوتاه کردن
short-circuits
U
اتصال کوتاه
piaffer
U
یورتمه کوتاه
catnaps
U
چرت کوتاه
catnapping
U
چرت کوتاه
catnapped
U
چرت کوتاه
catnap
U
چرت کوتاه
chip shot
U
ضربه کوتاه
poops
U
صدای کوتاه
poop
U
صدای کوتاه
shortening
U
کوتاه شدگی
pigmies
U
ادم کوتاه قد
chiton
U
قبای کوتاه
shortens
U
کوتاه کردن
shortened
U
کوتاه تر کردن
shortened
U
کوتاه کردن
shorten
U
کوتاه تر کردن
shorten
U
کوتاه کردن
by pass
U
اتصال کوتاه
abbreviating
U
کوتاه کردن
abbreviates
U
کوتاه کردن
in the short run
U
در کوتاه مدت
unabridged
U
کوتاه نشده
razee
U
کوتاه کردن
tutus
U
دامن کوتاه
tutu
U
دامن کوتاه
an incomprehensive report
U
گزارش کوتاه
short-lists
U
فهرست کوتاه
short-circuit
U
اتصال کوتاه
hidebound
U
کوتاه فکر
undersize
U
اندازه کوتاه
shuffles
U
گام کوتاه
truncation
U
کوتاه سازی
apophthegm
U
گفتار لب و کوتاه
tunicle
U
لباس کوتاه
short haul
U
خط سیر کوتاه
punch
U
کوتاه قطور
punched
U
کوتاه قطور
punches
U
کوتاه قطور
short-haul
U
خط سیر کوتاه
vamp
U
جوراب کوتاه
mini-skirt
U
دامن کوتاه
novelette
U
داستان کوتاه
reef
U
کوتاه کردن
reefs
U
کوتاه کردن
novelettes
U
داستان کوتاه
term paper
U
رساله کوتاه
whiffet
U
سوت یا پف کوتاه
wool of short staple
U
پشم نخ کوتاه
short story
داستان کوتاه
short stories
U
داستان کوتاه
short-listing
U
فهرست کوتاه
short-listed
U
فهرست کوتاه
short-list
U
فهرست کوتاه
shuffle
U
گام کوتاه
abridge
U
کوتاه کردن
shuffled
U
گام کوتاه
mini-skirts
U
دامن کوتاه
shuffling
U
گام کوتاه
curtailment
U
کوتاه سازی
shortest
U
کوتاه مدت
shortest
U
کوتاه کردن
to cut short
U
کوتاه کردن
to fall short
U
کوتاه امدن
idyll
U
چکامه کوتاه
idyll
U
قصیده کوتاه
to look in
U
کوتاه کردن
idylls
U
چکامه کوتاه
idylls
U
قصیده کوتاه
laconic
U
کوتاه موجز
scutter
U
دو باگامهای کوتاه
paddle
U
پاروی کوتاه
short brittle
U
شکننده- کوتاه
basso relief
U
برجسته کوتاه
short blast
U
سوت کوتاه
short blast
U
بوق کوتاه
shorter
U
کوتاه کردن
paddling
U
پاروی کوتاه
paddles
U
پاروی کوتاه
paddled
U
پاروی کوتاه
laconically
U
کوتاه موجز
short-lived
U
کوتاه مدت
To back down .
U
کوتاه آمدن
short wave
U
موج کوتاه
anecdotes
U
قصهء کوتاه
anecdote
U
قصهء کوتاه
short
U
کوتاه کردن
short-wave
U
موج کوتاه
short
U
کوتاه مدت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com