Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lapse time
U
زمان کاهش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
decay curves
U
منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
decay time
U
زمان کاهش یک پالس الکترونیک به 1/0 قله موج
half life period
U
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
Other Matches
tax friction
U
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
U
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
U
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decreases
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
decreased
U
کاهش دادن کاهش
decrease
U
کاهش دادن کاهش
decreases
U
کاهش دادن کاهش
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
accelerationists
U
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
acid reduction
U
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
slowdown
U
کاهش
slowdowns
U
کاهش
downturn
U
کاهش
diminution
U
کاهش
decrement
U
کاهش
degression
U
کاهش
depreciatory
U
کاهش
decreased
U
کاهش
deduction
U
کاهش
downturns
U
کاهش
scale down
U
کاهش
abatement
U
کاهش
shrinkage
U
کاهش
rebates
U
کاهش
attenuation
U
کاهش
rebate
U
کاهش
declining
U
کاهش
concession
U
کاهش
declines
U
کاهش
reduction
U
کاهش
declined
U
کاهش
decline
U
کاهش
decrease
U
کاهش
decreases
U
کاهش
falling-off
U
کاهش
reductions
U
کاهش
falling off
U
کاهش
devaluation
U
کاهش
acceptances
U
کاهش
dampest
U
کاهش
mitigation
U
کاهش
reduce/enlarge
U
کاهش
dampers
U
کاهش
damp
U
کاهش
spoils
U
کاهش
spoiling
U
کاهش
spoiled
U
کاهش
spoil
U
کاهش
acceptance
U
کاهش
imminution
U
کاهش
wastage
U
کاهش
subrtraction
U
کاهش
subraction
U
کاهش
relief
U
کاهش
subtraction
U
کاهش
slow down
U
کاهش
detraction
U
کاهش توجه
drive reduction
U
کاهش سائق
price reduction
U
کاهش قیمت
drop in temperature
U
کاهش دما
prereduction
U
کاهش اولیه
waned
U
کاهش یافتن
fall in temperature
U
کاهش دما
waning
U
کاهش یافتن
deduction
U
کاهش تفریق
wanes
U
کاهش یافتن
wane
U
کاهش یافتن
lessen
U
کاهش دادن
lessened
U
کاهش دادن
reduction factor
U
ضریب کاهش
reduction of armamentes
U
کاهش تسلیحات
reduction ratio
U
نسبت کاهش
reductional
U
تبدیل کاهش
reductionism
U
کاهش گری
detraction
U
کاهش کسرشان
dishoarding
U
کاهش ذخیره
dishoarding
U
کاهش اندوخته
lessening
U
کاهش دادن
lessens
U
کاهش دادن
wage cuts
U
کاهش دستمزد
disinvestment
U
کاهش سرمایه
disinflation
U
کاهش ورم
disinflation
U
کاهش تورم
decrease
U
کاهش یافتن
slakes
U
کاهش فرونشستن
slaked
U
کاهش فرونشستن
monetary contraction
U
کاهش پول
mitigative
U
مایه کاهش
slake
U
کاهش فرونشستن
minuend
U
کاهش یاب
extinction
U
کاهش نور
depreciation
U
کاهش بها
intensity decrease
U
کاهش شدت
lapse rate
U
اهنگ کاهش
tax deduction
U
کاهش مالیات
mark down
U
کاهش قیمتها
mark down
U
کاهش قیمت
tax cuts
U
کاهش مالیات
logarithmic decrement
U
کاهش لگاریتمی
abatement
[of pain]
U
کاهش درد
waney
U
کاهش یافته
speed reduction
U
کاهش سرعت
decreased
U
کاهش یافتن
wany
U
کاهش یافته
reductions
U
کاهش احیاء
decreases
U
کاهش یافتن
palliator
U
کاهش دهنده
palliation
U
کاهش دادن
reduction
U
کاهش احیاء
palliation
U
کاهش درد
easing
U
کاهش درد
easement
U
کاهش درد
alleviation
U
کاهش درد
relief
[from pain]
U
کاهش درد
indiminishable
U
کاهش ناپذیر
devaluation
U
کاهش نرخ
taper off
U
کاهش یافتن
depopulation
U
کاهش نفوس
reduces
U
کاهش یافتن
clemmensen reduction
U
کاهش کلمنسنی
reduce
U
کاهش یافتن
abatement
U
کاهش الودگی
reducing
U
کاهش یافتن
rebates
U
تخفیف کاهش
rebate
U
تخفیف کاهش
deceleration
U
کاهش سرعت
shrinks
U
کاهش یافتن
anaphrodisia
U
کاهش شهوت
shrinking
U
کاهش یافتن
abatable
U
کاهش پذیر
decrement
U
میزان کاهش
decrementation
U
کاهش پلهای
scale down
U
کاهش مقیاس
shrink
U
کاهش یافتن
decrease in value
U
کاهش ارزش
scale down
U
کاهش تدریجی
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
oxidation reduction reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
slump
U
کاهش فعالیت رکود
alleviation of suffering
U
کاهش درد و رنج
redox reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
disparagement
U
خوار شماری کاهش
attrition
U
کاهش توان رزمی
work decrement
U
کاهش بازده کار
decreased
U
کاهش یافتن یا کم شدن
capital loss
U
کاهش ارزش سرمایه
reductions
U
تحویل استحاله کاهش
decrease endorsement
U
تصدیق یا تائید کاهش
decreases
U
کاهش یافتن یا کم شدن
break in share prices
U
کاهش قیمت سهام
to peter out
U
تدریجا کاهش یافتن
mitigatory
U
مایه کاهش یا ارامش
depreciation
U
کاهش بها استهلاک
irreducible representation
U
نمایش کاهش ناپذیر
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
devaluation
U
کاهش ارزش پول
redox potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
to cut something
U
چیزی را کاهش دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com