English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mean repair time U زمان میانگین تعمیر
mean time to repair U زمان میانگین تعمیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mean time to failure U زمان میانگین تاخرابی
electrode current averaging time U زمان میانگین شدن
mean time between failures U زمان میانگین بین دو خرابی
awaiting aircraft availability U زمان انتظار درخط تعمیر
accumulation time U زمان تحت تعمیر بودن وسیله
awaiting aircraft availability U زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
mtbf U زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
maintenance window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
service time window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
heap U مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
heaps U مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
heaping U مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
utilities'man U متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
disrepair U احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presented U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presents U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
averaged U میانگین
mean high water U مد میانگین
average U میانگین
arithmetic mean U میانگین
averaging U میانگین
on average [on av.] U در میانگین
averaged U در میانگین
mean value U میانگین
meanest U میانگین
average value U میانگین
meaner U میانگین
mean U میانگین
averages U میانگین
median U میانگین
face lifting U تعمیر
instauration U تعمیر
upkeep U تعمیر
mending U تعمیر
renovation U تعمیر
maintenance U تعمیر
repairs U تعمیر
spot repair U تعمیر در جا
repaired U تعمیر
service U تعمیر
repair U تعمیر
repairing U تعمیر
remaking U تعمیر
serviced U تعمیر
mean squares U میانگین مجذورات
weighted mean U میانگین وزنی
weighted average U میانگین موزون
geometric mean U میانگین هندسی
harmonic mean U میانگین همساز
mean life U عمر میانگین
working mean U میانگین مفروض
assumed mean U میانگین فرضی
density mean U میانگین چگالی
batting average U میانگین توپزنی
logarithmic mean U میانگین لگاریتمی
simple average U میانگین ساده
simple mean U میانگین ساده
arithmetic mean U میانگین حسابی
mediums U وسط یا میانگین
mean low water U جزر میانگین
simple mean U میانگین حسابی
medium U وسط یا میانگین
mean low water U اب پایین میانگین
average U میانگین موفقیت
mean value U مقدار میانگین
averaged U معدل میانگین
average error U خطای میانگین
mean velocity U تندی میانگین
average value U ارزش میانگین
mean high water U اب بالای میانگین
averaged U میانگین موفقیت
moving average U میانگین متحرک
mean deviation U انحراف میانگین
true mean U میانگین حقیقی
average U ایجاد میانگین
mean error U خطای میانگین
average price U میانگین قیمت
moving average U میانگین غلتان
average life U عمر میانگین
average flow U بده میانگین
average U معدل میانگین
averaged U ایجاد میانگین
mean depth U ژرفای میانگین
average discharge U بده میانگین
average deviation U انحراف میانگین
mean U مقدار میانگین
weighted average U میانگین وزنی
average value U مقدار میانگین
averaging U معدل میانگین
averaging U میانگین موفقیت
meaner U مقدار میانگین
averages U ایجاد میانگین
meanest U مقدار میانگین
averages U میانگین موفقیت
averages U معدل میانگین
mean time between failures U میانگین عمر
average cost U میانگین هزینه
mean absolute deviation U انحراف میانگین
averaging U ایجاد میانگین
servicemen U تعمیر کار
serviceman U تعمیر کار
patch up <idiom> U تعمیر کردن
restoring U تعمیر کردن
aircraft repair U تعمیر هواپیما
maintenance U نگهداری و تعمیر
in bad repair U نیازمند تعمیر
under repair U تحت تعمیر
under repair U در دست تعمیر
in disrepair U محتاج تعمیر
base repair U تعمیر اساسی
under repairing U دردست تعمیر
darn [conservate] U تعمیر کردن
darner U تعمیر کننده
to patch up U تعمیر کردن
to do up U تعمیر رکدن
repaired U تعمیر کردن
maintenance U تعمیر و نگهداری
out of repair U نیازمند تعمیر
serviceability U قابلیت تعمیر
mended U تعمیر کردن
mend U تعمیر کردن
reparation U تعمیر عوض
restore U تعمیر کردن
restored U تعمیر کردن
restores U تعمیر کردن
retread process U تعمیر مجدد
mends U تعمیر کردن
serviceability U تعمیر پذیری
refitted U تعمیر کردن
refits U تعمیر کردن
refit U تعمیر کردن
fixes U تعمیر کردن
fix U تعمیر کردن
repair U تعمیر کردن
refitting U تعمیر کردن
emergency repair U تعمیر اضطراری
repair time U مدت تعمیر
spot repair U تعمیر در محل
field service U تعمیر در محل
refashion U تعمیر کردن
reconditioning U تعمیر مجدد
over haul U تعمیر اساسی
patches U تعمیر کردن
patch U تعمیر کردن
gunner's mate U تعمیر کارتوپ
rehashes U تعمیر کردن
rehashed U تعمیر کردن
serviced U تعمیر کردن
repair kit U جعبه تعمیر
service U تعمیر کردن
rehash U تعمیر کردن
averaging U درجه عادی میانگین
mean U معنی دادن میانگین
mean value of periodic quantity U میانگین کمیت دورهای
average out U میانگین در نظر گرفتن
meaner U معنی دادن میانگین
averaged U درجه عادی میانگین
average U درجه عادی میانگین
mean sea level U میانگین سطح دریا
averages U درجه عادی میانگین
mean range of the tide U میانگین ارتفاع کشند
meanest U معنی دادن میانگین
mean free path U مسافت ازاد میانگین
time average symmetry U تقارن میانگین زمانی
standard error of mean U خطای معیار میانگین
sm U خطای معیار میانگین
effective U خروجی میانگین پردازنده
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
maintenance routine U روال تعمیر و نگهداری
repair pit U چاهک تعمیر اتومبیل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com