Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
electron transit time
U
زمان عبور الکترون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
electron transition
U
عبور الکترون
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
transit time
U
زمان عبور
passtime
U
زمان عبور ستون
time distance
U
زمان عبور ستون
road time
U
زمان عبور از جاده
curfews
U
زمان قطع عبور و مرور قرق
curfew
U
زمان قطع عبور و مرور قرق
tolled
U
حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
wading crossing
U
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
U
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presents
U
زمان حاضر زمان حال
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
traffic post
U
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
traces
U
رد الکترون
electron
U
الکترون
negatron
U
الکترون
electron donor
U
الکترون ده
trace
U
رد الکترون
traced
U
رد الکترون
electrons
U
الکترون
isoelectronic
U
هم الکترون
coelectron
U
هم الکترون
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
electron energy
U
کارمایه ی الکترون
electron exchange
U
تبادل الکترون
electron emmission
U
انتشار الکترون
electron energy
U
انرژی الکترون
bound electron
U
الکترون بسته
electron emitter
U
منبع الکترون
outer shell electron
U
الکترون بیرونی
electron decay
U
اضمحلال الکترون
electron deceleration
U
دیرکرد الکترون
electron diffraction
U
خمیدگی الکترون
electron distribution
U
پخش الکترون
electron donor
U
دهنده الکترون
photo electron
U
الکترون نوری
electron drift
U
رانش الکترون
electron emission
U
صدور الکترون
electron acceptor
U
پذیرنده الکترون
electron flow
U
فلوی الکترون
electron flow
U
سیلان الکترون ها
electron multiplier
U
افزاینده الکترون
electron spin
U
اسپین الکترون
electron spin
U
تنیدگی الکترون
electron shell
U
پوسته الکترون
electron recoil
U
بازگشت الکترون
lone electron
U
الکترون تنها
electron orbit
U
مسیرگردش الکترون
electron pair
U
زوج الکترون
electron trajectory
U
مسیر الکترون
electron mass
U
جرم الکترون
electron transition
U
انتقال الکترون
electron focusing
U
تمرکز الکترون
electrophile
U
الکترون دوست
electron injector
U
الکترون افکن
electroneutrality
U
الکترون خنثایی
electron jump
U
پرش الکترون
electron volt
U
الکترون ولت
electron capture
U
الکترون گیراندازی
electron tube
U
لوله الکترون
outer shell electron
U
الکترون رسانایی
primary electron
U
الکترون اولیه
high energy electron
U
الکترون پر انرژی
valence electron
U
الکترون فرفیت
valence electron
U
الکترون رسانایی
charge of the electron
U
بار الکترون
nonbonding electron
U
الکترون ناپیوندی
emission
U
صدور الکترون
valence electron
U
الکترون والانس
electron acceleration
U
شتاب الکترون
mass of the electron
U
جرم الکترون
concentration of electron
U
چگالی الکترون
electron beam
U
اشعه الکترون
conduction electron
U
الکترون رسانش
inner shell electron
U
الکترون درونی
electron beam
U
باریکه الکترون
initiating electron
U
الکترون اغازگر
conduction electron
U
الکترون رسانایی
secondary electron
U
الکترون ثانوی
isoelectronic ions
U
یونهای هم الکترون
density of electron
U
چگالی الکترون
antibonding electron
U
الکترون ضد پیوندی
nuclear electron
U
الکترون هسته
emissions
U
صدور الکترون
photo electron
U
فوتو الکترون
electron avalanche
U
بهمن الکترون
electron concentration
U
غلظت الکترون
electronic concentration
U
غلظت الکترون
electron beam
U
شعاع الکترون
electron conduction
U
هدایت الکترون
electron decay
U
تجزیه الکترون
electron affinity
U
الکترون خواهی
electron acceptor
U
الکترون پذیر
free electron
U
الکترون ازاد
electron beam
U
پرتو الکترون
electron charge
U
بار الکترون
free electron
U
الکترون غیرپیوندی
odd electron
U
الکترون منفرد
electron pair
U
زوج الکترون حفره
electron capture detector
U
اشکارساز الکترون گیراندازی
electron gun
U
لوله پرتاب الکترون
electron accelerator
U
شتاب دهنده الکترون
electron deceleration
U
کندی حرکت الکترون
supressor grid
U
شبکه الکترون بند
electron attachment
U
پیوستگی یا وابستگی الکترون
delocalized electron
U
الکترون غیر مستقر
lone pair electron
U
زوج الکترون ناپیوندی
electron deficient molecules
U
مولکولهای با کمبود الکترون
transmission electron micrograph
U
ریزنگار انتقال الکترون
elementary charge
U
بار الکترون
[فیزیک]
linear accelerator
U
شتابده خطی الکترون
bonding electron pair
U
زوج الکترون پیوندی
outer shell electron
U
الکترون لایه بیرونی
rest mass of the electron
U
جرم ساکن الکترون
electron orbit
U
مدار گردش الکترون
free electron gas
U
گاز الکترون ازاد
free electron model
U
الگوی الکترون ازاد
electron multiplier
U
فزون ساز الکترون
unpaired electron
U
الکترون جفت نشده
lone pair electron
U
زوج الکترون تنها
secondary electron emission
U
پیل ثانویه الکترون
electrophilic reagent
U
واکنشگر الکترون دوست
electrophilic addition
U
افزایش الکترون دوستی
electroosmotic effect
U
اثر الکترون اسمزی
electron spin resonance
U
رزونانس اسپین الکترون
electron transfer mechanism
U
مکانیسم انتقال الکترون
electron paramagnetic resonance
U
رزونانس پارامغناطیسی الکترون
electron pairing
U
زوج شدن الکترون
electrophilic attack
U
حمله الکترون دوستی
electron pair bond
U
پیوند زوج الکترون
electron charge mass ratio
U
چگالی بار الکترون
photon
U
تنها یک الکترون تابش شود
pictured
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictures
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
electron releasing substituent
U
گروه استخلافی الکترون دهنده
electrophilic aromatic substitution
U
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
picture
U
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
quasi free electron theory
U
نظریه الکترون شبه ازاد
electrosensitive
U
چاپ با کاغذ حساس به الکترون
Electron paramagnetic resonance
[EPR]
U
تشدید پارامغناطیس الکترون
[فیزیک]
electron spin resonance
[ESR]
U
تشدید پارامغناطیس الکترون
[فیزیک]
electron withdrawing substituent
U
گروه استخلافی الکترون کشنده
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
beams
U
مجموعه باریکی از نور یا اشعه الکترون
left hand rule for electron flow
U
قاعده چپگرد برای جریان الکترون
beam
U
مجموعه باریکی از نور یا اشعه الکترون
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
electron beam
U
رشته باریک الکترون با سرعت بالا در یک جهت
franklin
[Fr]
U
استت کولن
[یکای الکترون]
[فیزیک]
[شیمی]
electrostatic unit of charge
[esu]
U
استت کولن
[یکای الکترون]
[فیزیک]
[شیمی]
statcoulomb
[statC]
U
استت کولن
[یکای الکترون]
[فیزیک]
[شیمی]
right hand rule for electron flow
U
قاعده راست گرد برای جریان الکترون
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
photoemission
U
خروج الکترون از فلز در اثرنیروی تابشی نور وغیره
line flyback
U
اشعه الکترون که از انتهای سکن به ابتدای بعدی می رود
hall effect
U
شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
klystron
U
لوله الکترون نوسان ساز باسرعت مدوله شده
charges
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
beams
U
حرکت اشعههای الکترون توسط CRT در صفحه نمایش
beam
U
حرکت اشعههای الکترون توسط CRT در صفحه نمایش
inelastic
U
spectroscopy electrontunneling طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
photoemissive
U
مادهای که در اثر روشنایی یانور از خود الکترون تابش میکند
flyback
U
اشعه تصویر الکترون که از انتهای یک اسکن به ابتدای دیگری می رود
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
EBR
U
ضبط خروجی از کامپیوتر مستقیماگ روی میکروفیلم با استفاده از اشعه الکترون
phosphor
U
اندازه نور تولید شده در مقایسه با انرژی دریافتی از اشعه الکترون
i.e.t.s
U
tunneling inelasticelectron spectroscopy طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
phototude
U
لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
antimatter
U
جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com