English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
down time U زمان توقف
idle period U زمان توقف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dwell U ساکن شدن زمان توقف
dwelled U ساکن شدن زمان توقف
dwells U ساکن شدن زمان توقف
cycle U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
block time U زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
machine down time U زمان توقف ماشین
machine idle time U زمان توقف ماشین
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
stand U توقف
halted U توقف
stop code U کد توقف
halt U توقف
stopple U توقف
suspension of payment U توقف
interrupts U توقف
stops U توقف
stop U توقف
halts U توقف
commorant U توقف
stopped U توقف
flag stop U توقف
insolvency U توقف
cessation U توقف
syncope U توقف
stopping U توقف
suspensions U توقف
paused U توقف
park U توقف
pauses U توقف
tarriance U توقف
pausing U توقف
stoppage U توقف
interruptions U توقف
suspension U توقف
interrupt U توقف
parks U توقف
pause U توقف
stoppages U توقف
interrupting U توقف
interruption U توقف
parked U توقف
program stop U توقف برنامه
stay U توقف کردن
slack U توقف درحرکت
stay U توقف مکث
stayed U توقف کردن
break key U کلید توقف
bar stop U توقف میله
black induction U توقف القا
park U محل توقف
break point U نقطه توقف
nonstop U بدون توقف
no parking U توقف ممنوع
port of call U بندر توقف
come down gracefully U توقف منضبط
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
ports of call U بندر توقف
close U ایست توقف
closer U ایست توقف
continuously U بدون توقف
stopcock U وسیله توقف
dead halt U توقف مطلق
closes U ایست توقف
closest U ایست توقف
carport U توقف گاه
stopcocks U وسیله توقف
parks U محل توقف
parked U محل توقف
payment stopped U توقف پرداخت
ceases U ایست توقف
stop bit U بیت توقف
ceased U ایست توقف
stop mechanism U مکانیزم توقف
suspensive U درحال توقف
cease U ایست توقف
stop sign U علامت توقف
stoppage of the game U توقف بازی
no waiting U توقف ممنوع
failures U توقف کردن
failure U توقف کردن
sudden stoppage U توقف ناگهانی
halting place U توقف گاه
stop instruction U دستورالعمل توقف
halt instruction U دستورالعمل توقف
parking place U جایگاه توقف
ceasing U ایست توقف
lay by U منطقه توقف
bankruptcies U توقف بازرگان
bankruptcy U توقف بازرگان
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
hemostasis U توقف خونریزی
slackest U توقف درحرکت
slacks U توقف درحرکت
stayed U توقف مکث
lay-by U منطقه توقف
thermal critical point U نقطه توقف
lay-bys U منطقه توقف
stop over U توقف کوتاه مدت
hovered U درحال توقف پر زدن
preventing U توقف رخ دادن چیزی
block U توقف رویدادن چیزی
blocked U توقف رویدادن چیزی
blocks U توقف رویدادن چیزی
hold back U توقف مانع شدن
prevents U توقف رخ دادن چیزی
hovers U درحال توقف پر زدن
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
hover U درحال توقف پر زدن
prevented U توقف رخ دادن چیزی
rest U توقف فرمان ازاد
termination U خاتمه دادن یا توقف
rests U توقف فرمان ازاد
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
stop U ایستادن توقف کردن
shut down point U نقطه توقف تولید
avast U ایست توقف کنید
a thorugh train U قطار بدون توقف
prevent U توقف رخ دادن چیزی
cardiac arrests U توقف ناگهانی قلب
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
stop off <idiom> U توقف بین راه
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
stops U توقف انجام کار
stops U ایستادن توقف کردن
stopping U توقف انجام کار
stopped U توقف انجام کار
stopped U ایستادن توقف کردن
stop U توقف انجام کار
hang-up U معوق شدن توقف
hang up U معوق شدن توقف
stopping U ایستادن توقف کردن
whoa U امر به توقف دادن
measure U توقف رخ دادن چیزی
hang-ups U معوق شدن توقف
time in U ادامه بازی پس از توقف
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
protect U توقف آسیب دیدن چیزی
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
protecting U توقف آسیب دیدن چیزی
adjustable stop U توقف قابل تنظیم [مهندسی]
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
protects U توقف آسیب دیدن چیزی
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
snowplow U توقف با بردن پاشنه ها بعقب
interactive U نقاط توقف را تنظیم کند
interval U توقف کوتاه بین دو عمل
signal box U توقف گاه متصدی علائم
signal boxes U توقف گاه متصدی علائم
intercity train U قطار بین شهری با توقف
checks U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
check U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checked U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
stop U توقف منزلگاه بین راه
stopped U توقف منزلگاه بین راه
powered U توقف منبع تغذیه الکتریکی
stopping U توقف منزلگاه بین راه
lie to U درجهت باد توقف کردن
powering U توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
stops U توقف منزلگاه بین راه
powers U توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
lay over U در نیمه راه توقف کردن
hangup U توقف ناگهانی برنامه جاری
outer fix U محوطه توقف خارجی هواپیما
hole high U توقف گوی در کنار سوراخ
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
power U توقف منبع تغذیه الکتریکی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com