Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
course of dealing
U
زمان انجام معامله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bargain
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
to carry out a transaction
U
معامله ای انجام دادن
bootleg
U
معامله قاچاقی انجام دادن
To clinch (close)the deal.
U
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
To buy a pig in a poke.
U
چشم بسته معامله ای را انجام دادن
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
U
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
procurement lead time
U
زمان انجام خرید
order processing time
U
زمان انجام سفارش
lead time
U
زمان انجام سفارش
lead time
U
زمان انجام کار
internal lead time
U
زمان انجام سفارشهای داخلی
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
get around to
<idiom>
U
بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
run duration
U
که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
letter of intent
U
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
work load
U
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
high time
<idiom>
U
زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
duty rated
U
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
fixes
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
i/o
U
پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
future perfect tense
U
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
package deals
U
معامله کلی معامله چکی
package deal
U
معامله کلی معامله چکی
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
learning curve
U
منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
futures goods
U
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
subroutine
U
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
fradulent conveyance
U
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
idles
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idled
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest
U
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
presents
U
زمان حاضر زمان حال
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
present
U
زمان حاضر زمان حال
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
selling
U
معامله
trucking
U
معامله
transaction
U
معامله
sell
U
معامله
bargains
U
معامله
trucks
U
معامله
penny worth
U
معامله
bargaining
U
معامله
trucked
U
معامله
sells
U
معامله
negotiation
U
معامله
negotiations
U
معامله
truck
U
معامله
truckman
U
معامله گر
transactor
U
معامله گر
bargained
U
معامله
treament
U
معامله
transactions
U
معامله
dealing
U
معامله
bargain
U
معامله
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
chap
U
معامله کردن
negotiable
U
قابل معامله
trucks
U
معامله کردن
forward dealing
U
معامله به وعده
treater
U
طرف معامله
unconscionable bargain
U
معامله نامعقول
truck
U
معامله کردن
trade in for
U
معامله کردن
fictitious transaction
U
معامله صوری
transaction on change
U
معامله در بورس
option
U
اختیار معامله
to do business
U
معامله کردن
trucking
U
معامله کردن
private treaty
U
معامله خصوصی
reciprocity
U
معامله به مثل
trucked
U
معامله کردن
speculative
U
معامله قماری
forward purchase
U
معامله سلف
terms of trade
U
شرایط معامله
invitation to treat
U
دعوت به معامله
unauthorized transaction
U
معامله فضولی
truckage
U
مبادله معامله
package deals
U
معامله یکجا
to make a market of
U
معامله کردن
options
U
اختیار معامله
hedgehoggy
U
سخت معامله
to take
U
معامله قماری
package deal
U
معامله یکجا
bargained
U
معامله باصرفه
bargain
U
معامله باصرفه
reciprocity
U
معامله بمثل
strike a bargain
U
معامله کردن
intercourse
U
مراوده معامله
arbitrage
U
معامله با منفعت
transact
U
معامله کردن
an nucertain transaction
U
معامله غرری
transacted
U
معامله کردن
spot transaction
U
معامله نقدی
object of transaction
U
مورد معامله
short sale
U
معامله سلف
dealt
U
حد معامله کردن
not negotiable
U
غیرقابل معامله
swap
U
معامله پایاپای
swapped
U
معامله پایاپای
swaps
U
معامله پایاپای
swopped
U
معامله پایاپای
sell-outs
U
معامله کردن
sell-out
U
معامله کردن
He goes on and on . He is most persistent .
U
ول کن معامله نیست
performance
U
انشاء معامله
ventures
U
معامله قماری
venturing
U
معامله قماری
performances
U
انشاء معامله
reciprocation
U
معامله متقابله
collective bargaining
U
معامله جمعی
credit sale
U
اعتبار در معامله
dealing
U
خریدوفروش و معامله
cause of a transaction
U
جهت معامله
reason for a transaction
U
جهت معامله
bargains
U
معامله باصرفه
venture
U
معامله قماری
sell out
U
معامله کردن
merchantable
U
قابل معامله
arbitrage
U
معامله به سود
swopping
U
معامله پایاپای
swops
U
معامله پایاپای
deal
U
حد معامله کردن
deals
U
حد معامله کردن
barterer
U
معامله گر پایاپای
bargaining
U
معامله باصرفه
deal
U
معامله کردن
valid transaction
U
معامله صحیح
ventured
U
معامله قماری
negotiators
U
طرف معامله
retorsion
U
معامله به مثل
deals
U
معامله کردن
reciprocal treatment
U
معامله متقابله
negotiator
U
طرف معامله
dealing in futures
U
معامله سلف
transacting
U
معامله کردن
transacts
U
معامله کردن
do business
U
معامله کردن
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
contango
U
با وعده معامله کردن
cancellation of bargain
U
اقاله کردن معامله
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com